ژاپنی‌ها مالزی را تصرف کردند و هزاران اسیر انگلیسی را واداشتند که خط آهنی در جنگل‌های بیرمانی و تایلند بکشند. پانصد نفر از ایشان را به نزدیک رودخانه‌ی کوای می‌آورند تا در آنجا پلی در نقطه‌ای بنا کنند که از نظر رزمی بسیار مهم است... سه تن با چتر نجات در جنگلی نزدیک مرز بیرمانی فرود می‌آیند و عملیات تخریب پل را در همان روز افتتاح آن تدارک می‌بینند... سرهنگ به ژاپنی‌ها اطلاع می‌دهد

پل رودخانه‌ کوای [Le pont de la rivière Kwaï یا The Bridge on the River Kwai]. رمانی از پیر بول1 (1912-1994). نویسنده‌ی فرانسوی، که در 1958 منتشر شد. نویسنده در این کتاب نیز مانند بسیاری از کتاب‌های دیگرش از سال‌هایی که در آسیای دور به‌سر برده و نخست به کشت کائوچو در مالزی پرداخته و سپس به‌عنوان مبارز نیروهای «فرانسه‌ی آزاد» در بیرمانی و هندوچین جنگیده الهام گرفته است. ماجرای رمان مربوط به سال 1942 و هنگامی است که ژاپنی‌ها مالزی را تصرف کردند و هزاران اسیر انگلیسی را واداشتند که خط آهنی در جنگل‌های بیرمانی و تایلند بکشند. پانصد نفر از ایشان را به نزدیک رودخانه‌ی کوای می‌آورند تا در آنجا پلی در نقطه‌ای بنا کنند که از نظر رزمی بسیار مهم است.

نقد پل رودخانه‌ی کوای [Le pont de la rivière Kwaï یا The Bridge on the River Kwai]. پیر بول

سرهنگ نیکلسون2 که یک افسر بسیار جدی و سخت‌گیر و وفادار به ارزش‌ها و شرافت نظامی است، با واحدی که تحت فرماندهی او بوده، پس از شکست، بدون مقاومت خود را تسلیم دشمن کرده است. ولی چون با خشونت ژاپنی‌ها مواجه می‌شود، اجرای دقیق قراردادهای بین‌المللی را درباره‌ی اسیران جنگی درخواست می‌کند. چون ژاپنی‌ها خود را از ساختن پل مناسب ناتوان می‌بینند رهبری عملیات پل‌سازی را به‌عهده‌ی سرهنگ انگلیسی می‌گذارند، و او با کمک سروان ریوز3 مهندس و سرگرد هیوز4 که سازمان‌دهنده‌ی ماهری است، دست به کار می‌شود. این پل اثر وجودی آنها خواهد بود و به عقیده‌ی سرهنگ نیکلسون، برتری انگلیسی‌ها را بر ژاپنی‌ها ثابت خواهد کرد.

همه‌ی وجود خود را درگیر این بازی می‌کنند و موفق می‌شوند که در مهلت‌ مقرر پلی بسازند که حاصلِ تمامی زحمت‌ها و یگانه اشتغال ذهنی ایشان است که تقریباً تا مرز جنون پیش رفته است. افرادِ خود را بیش از حد طاقتشان در شرایطی وحشتناک به کار می‌گیرند. ولی در همین زمان، در شهر کلکته، در پایگاه گروه‌های انگلیسی که به جنگیدن ادامه می‌دهند، دوایر ویژه تصمیم می‌گیرند که پل را ویران کنند. این مأموریت بر عهده‌ی سه‌تن از افراد «نیروی 316» معروف می‌افتد که نام دیگرش «گروه بمب‌گذاری و تخریب» است. این سه تن با چتر نجات در جنگلی نزدیک مرز بیرمانی فرود می‌آیند و عملیات تخریب پل را در همان روز افتتاح آن تدارک می‌بینند. ولی سرهنگ نیکلسون، هنگام سرکشی به پل متوجه می‌شود که آنجا مین‌گذاری شده است و این را به ژاپنی‌ها اطلاع می‌دهد...

پیر بول در این رمان موقعیتی ذاتاً متناقض ابداع می‌کند: نخست سرهنگی که حس وظیفه‌شناسی را تا جایی پیش می‌برد که سرانجام آن را نفی می‌کند و تقریباً با اردوی خود به جنگ برمی‌خیزد. سپس احداث جنون‌آمیز پلی به دستِ انگلیسی‌ها که انگلیسی‌های دیگری می‌خواهند آن را منفجر کنند و هرکدام از دو طرف آرزوی کمال دارد: گروهی برای ساختن پل و گروهی برای ویران‌کردن پل. دام این منطق نامعقول به روی خود بسته می‌شود و به نتیجه‌ی دردناکی می‌رسد که ما را درباره‌ی مفهوم کوشش بشری به پرسش وامی‌دارد. ارزش این کوشش، شاید به قول سروان وارن5 که تنها بازمانده‌ی این ماجرای فاجعه‌آمیز است، در «کیفیت درون‌ذاتی» آن باشد. فیلم معروفی از روی این رمان تهیه شده است.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1. Pierre Boulle 2. Nicholson 3. Reeves
4. Hughes 5. Warren

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...