ابراهیم اقلیدی، متولد ۱۳۲۷ در اقلید فارس بود؛ او دارای مدرک لیسانس در رشته حقوق از دانشگاه تهران بود. بیشترین شهرت او بابت ترجمه و تحقیق «هزار و یک شب» است.

ابراهیم اقلیدی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، «افسانه‌های مردم مصر» اثر راجر لنسلین گرین، «قصه‌ها و افسانه‌ها» نوشته لئو تولستوی، «موزه نیمه شب» اثر انی دالتون، «قصه‌ها و افسانه‌های مردم اسکاتلند» به روایت باربارا کر ویلسون، «شاهزاده خوشبخت و داستان‌های دیگر» اثر اسکار وایلد، «گمشده شهرزاد»، «چرا زمین گرد است» نوشته ایزاک آسیموف، «کله کدو و مترسک» در شهر زمرد نوشته ال. فرانک باوم، «قصه‌ها و افسانه‌های هند» (باز گفته جی. ای. بی. گری)، کتاب «مگره و دیوار سنگی» و «مگره و مرد نیمکت نشین» نوشته ژرژ سیمنون، «آب کردن»‌ ای ال ولف، «قصه‌ها و افسانه‌های مردم ژاپن» به روایت هلن و ویلیام مک آلپاین، «فر پر ماجرا» نوشته لایولی پنلوپ، «مریخی‌ای که برای ماندن آمده بود و داستان های‌دیگر» نوشته لایولی پنلوپ، «دنیای قصه‌گویی»، «سفر‌های سندباد» و... از جمله آثاری هستند که وی به عنوان ویراستار و مترجم در خلق دوباره آنها نقش داشته است.

این مترجم دستی هم در ترجمه آثار سیاسی دارد و «ایتالیای فاشیست» از آلن کسلز و «آمریکا در ستیز با حقوق بشر در جهان سوم» اثر نوآم چامسکی از این جمله‌اند.

................ هر روز با کتاب ................

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...