کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» نوشته اعظم‌السادات حسینی درباره زندگی مرجان نازقلیچی اولین فرماندار زن استان گلستان توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد.

کعبه بوی بهشت می‌دهد زندگی مرجان نازقلیچی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، شهید مرجان نازقلیچی متولد ۱۳۵۳ و فارغ التحصیل کارشناسی در دو رشته علوم تربیتی و حقوق قضائی بود؛ بانویی که به فرهنگ ترکمن حساس بود و در همه مراسم‌ها با لباس سنتی خود حاضر می‌شد. بانویی چندبعدی که فعالیت‌هایش تنها متعلق به یک زمان و مکان نبود.

او سومین فرماندار زن کشور و اولین فرماندار زن استان گلستان بود. او که از سال ۱۳۹۰ به‌عنوان معینه بعثه مقام معظم رهبری هرساله در حج حضور می‌یافت، در دوم مهرماه سال ۱۳۹۴ و در فاجعه غم‌انگیز منا به شهادت رسید.

کتاب «کعبه بوی بهشت می دهد» در ۵ فصل و توسط ۵ راوی بیان شده است و در آن روایت و خاطرات یک مرد از همسر شهیده‌اش که اهل تسنن، عاشق وحدت مسلمانان و یک مدیر نمونه است را می‌خوانید.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

«هر دفعه مکه می‌رفت، توی دلم یک جوری می‌شد، انگار می‌خواهد برود و برنگردد. اما این بار نمی دانم چرا نسبت به دفعه‌های قبل خیالم راحت تر بود. با این حال، این بار هم خیلی بهش اصرار کردم و گفتم: «نرو مرجان. قبلاً دو بار رفتی، دیگه نرو. تو الان فرماندار شدی و موقعیت شغلیت ممکنه با مرخصی طولانی به خطر بیفته. اگر یه اتفاقی توی شهر بیفته چی؟» اما او گوشش به حرف کسی بدهکار نبود. در جوابم گفت: «نه، مکه برای من از فرمانداری مهم تره. وقتی می تونم برم مکه، نمی تونم ازش بگذرم.» پشت بندش هم گفت: «تو مکه نرفتی و نمی دونی من چی می گم … این دفعه می خوام همۀ اعمال رو تمام و کمال انجام بدم. می خوام برم کوه احد. دیگه وقت خودم رو نمی خوام برای خرید تلف کنم. می خوام وقتم رو فقط برای اعمال بذارم.» همین کار را هم کرده بود و این بار فقط برای ما خواهرها هر کدام انگشتر نقرۀ فیروزه و برای خواهر شوهرش، آیتکین که عروسی اش بود، گردن بند طلایی به عنوان کادو گرفته بود. اینها داخل ساکش بود که هم سفرهایش برایمان آوردند.»

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...