در بازار نشر خارجی کتاب موضوع آموزش نمایشنامهنویسی زیاد و متنوع است؛ اما در ایران جز دو، سه کتاب که تقریبا همگی قدیمی به حساب میآیند، کتابی وجود نداشت. به نظرت علت این عدم تمایل به نشر کتاب با موضوع آموزش نمایشنامهنویسی در چه بود؟
به نظرم این موضوع به خواست بازار و مخاطبان این دست کتابها ارتباط دارد. اگر دقت کنیم آثار مرتبط با موضوع فیلمنامهنویسی موجود در بازار ایران که بیشتر هم ترجمهاند با چنین مشکلی مواجه نیستند. فکر میکنم چندین جلد کتاب درباره دیالوگنویسی یا موضوعهای دیگر مرتبط با نگارش فیلمنامه در کتابفروشیها موجود است. معنیاش این است که استقبال و خواست وجود دارد و عناوینی از این دست فروش خوبی دارند. اما در مورد نمایشنامهنویسی یا خاصه تئاتر، تعداد مخاطبان حوزه و خریداران این دست کتابها اندک هستند. به همین دلیل ناشران و مترجمان چندان علاقهای به فعالیت جدی در زمینه مورد نظر ندارند.
در غرب کارگردانان تئاتری عموما تمایل خوبی به نوشتن کتاب کارگردانی بر اساس متدولوژی شخصی دارند، از بروک گرفته تا گروتفسکی و همین اواخر استرومایر؛ اما این میل در نمایشنامهنویسان نیست و عموما کتابهای آموزشی را اساتید دانشگاهی نوشتهاند. چرا این بیمیلی در مورد نمایشنامهنویسان وجود دارد؟ حتی در ایران هم با وجود اقیانوسی از کارگاههای رنگارنگ با حضور نمایشنامهنویسان مشهور، اما کسی دست به قلم نشده است.
افرادی مانند گروتفسکی و استرومایر نظریهپردازان چیستی تئاتر یا کارگردانی هستند، بنابراین وقتی قرار بر ارایه مطلبی باشد، باید ایده مد نظرشان درباره کارگردانی را تئوریزه کنند. در مورد همین کارگردانان هم نظریهپردازانی داریم که عملکردشان را روششناسی و سبکشناسی کردهاند. در زمینه نمایشنامهنویسی هم سارا رول را داریم که ایدههایش را درباره نمایشنامهنویسی ارایه داده است.
برگزاری کارگاههای متعدد از سوی نمایشنامهنویسان توانمند هم به نظرم تا حدی به همان خواست بازار بازمیگردد. یعنی بالاخره اگر یونان باستان را هم الگو بدانیم، ارسطو «فن شعر» مینویسد و سوفکل نمایشنامه. سوفکل نه کتابی درباره نمایشنامهنویسی دارد و نه کارگاهی در این زمینه برگزار میکند، این وظیفه پژوهشگر و تئوریسین است که به بررسی ساختارها بپردازد. از طرفی مخاطب تصور میکند اگر نزد یک فرد مشهور چیزی در زمینه نوشتن یا بازیگری آموزش ببیند، لابد ارتباط عجیبی پیش میآید و او به صورت خودکار به نویسنده یا بازیگر تبدیل میشود. افراد مشهور انواع و اقسام کارگاهها را برگزار میکنند، بنابراین اگر همه چیز قرار بود به همین شکل پیش برود، امروز نباید در ایران با بحران مولف و نمایشنامهنویسی مواجه میشدیم. اینها فقط چرخه پستمدرنیِ بازار را خوب چرخاندهاند. در مورد هنرمندان الگو، مثلا اگر بهرام بیضایی را مد نظر بگیریم، او با آثارش آموزش میدهد. شما با خواندن نمایشنامههای آقای بیضایی در زمینه ادامه دادن سنت نمایشی و نوشتن نمایشنامه نکات زیادی یاد میگیرید.
کتاب شما با عنوان شگردها منتشر شده و اشاره به یک گام پیشتر بودن از مفهوم نمایشنامهنویسی دارد. یعنی قصد ندارید از ابتدا به ساکن ماجرا حرف بزنید. چرا چنین رویکردی انتخاب کردید؟
همینطور است؛ شگردها یک گام از آموزش مبتدی و اولیه نمایشنامهنویسی جلوتر است. فرضم بر این بوده که خواننده کلیتی درباره نمایشنامهنویسی میداند و فقط باید فنون، شگردها و تمهیدات را یاد بگیرد. تحقیقی انجام دادم و متوجه شدم کتابهای موجود از صفر شروع کردهاند. بیشتر میخواستم این کتاب در نقش کاملکننده آن مباحث اولیه عمل کند. به همین دلیل تلاش کردم در ساختاردهی و دستهبندیها چیزهایی ارایه کنم که در کمتر کتابی وجود داشته باشد. یکی از مشکلات ما تکرار است و انواع و اقسام کتابها یک موضوع و مفهوم را با دایره واژگان متفاوت توضیح میدهند، تلاش کردم چنین روشی نداشته باشم و تکرار نکنم.
وجه روایی کتاب جذاب است. مدام خواننده را به عنوان یک مخاطب منفرد خطاب میکنید و از او میخواهید به پیشنهاد شما فکر کند. این ایده نوشتاری از کجا میآید؟
واقعیت این است که به گفتوگو قائل هستم و اعتقاد ندارم اصل هر چیز نزد من وجود دارد که باید آن را به دیگران منتقل کنم. من خواننده را به مطالعه و فکر دعوت میکنم، حالا یا از من میپذیرد یا نمیپذیرد. شاید این از مبحث آموزشی میآید که طی پانزده سال اخیر با آن درگیر بودم. تصور میکنم اگر مطالب آموزشی به روش صمیمانهتر ارایه شوند، خواننده بهتر میپذیرد. قبلا میگفتند پژوهشگر باید به عنوان ناظر بیرونی پدیده را مطالعه کند ولی در رویکردهای تازهتر مقاله نویسی و پژوهش این رویکرد تا حدی مورد انتقاد قرار گرفته و زیرمجموعه رویکردهای پدیدارشناختی قرار گرفته است. یعنی پژوهشگر، نویسنده یا مولف خودش را پنهان نمیکند و میگوید این نظر شخصی او است که بیان میشود. من هم جای آنکه ناظر بیرونی باشم، سعی کردم خودم را در دل موقعیت قرار دهم و با خواننده گفتوگو کنم.
ملاکتان برای انتخاب نمونهها در کتاب چه بود؟ صرفا شهرت نمایشنامه و در دسترس بودن؟
در بخش انتخاب نمایشنامهها سراغ آثار الگو رفتم و نمونههای سرنمون و مثالزدنی را مدنظر قرار دادم. به نظرم این کاری است که هر کس دیگری انجام میداد. اینها آثاری هستند که به نظر میرسد هر خواننده ایرانی باید تاکنون مطالعه کرده باشد. البته نمایشنامههای دیگری را مدنظر داشتم اما متاسفانه ترجمه نشده بود. در سوی دیگر، این آثار معیار در گفتوگوهای آکادمیک و اقتباسها حضور زنده دارند و به قولی آثار مرده نیستند.
با توجه به اینکه کتاب تالیفی است شاید این ایده به ذهن مخاطب بیاید که چرا سهم نمایشنامهنویسان ایرانی در کتاب صفر است. نمایشنامهنویسی ایرانی فاقد شگرد است؟
اگر ما به این دوالیسم نوشتن نمایشنامه به شیوه ایرانی و خارجی قائل باشیم، همچنین اگر به درستی بپذیریم که نمایشنامه از غرب آمده و آنها به موضوع مسلطتر هستند، عقبه تاریخی دارند و در گفتمان فرهنگیشان وجود دارد، آثارشان هم تا حدی قابلیت گفتوگوی بیشتر دارد. آثار غربی را انتخاب کردم چون وقتی قرار باشد نمایشنامههای نویسندگان ایرانی که با استفاده از شیوههای نگارش غربی مینویسند را مدنظر قرار دهیم، چه بهتر که به نمونههای اصلی مراجعه کنیم. ما میتوانیم شگردهای به کار رفته در نمایشنامههای ایرانی را به راحتی با فنون موجود خارجی پیوند دهیم.
به نظرت با خواندن کتاب، یک هنرجوی نمایشنامهنویسی به چه میزان سطح کیفی نوشتارش افزایش مییابد؟
نوشتن این کتاب از خلال گفتوگو با دانشجویان به ذهنم رسید. تعداد زیادی از دانشجویان میگفتند ما کتاب آموزش نمایشنامهنویسی میخوانیم ولی نیازمان برطرف نمیشود، وقتی با آنها درباره دغدغههایشان صحبت میکردم، به نتیجه میرسیدم تمرینها و مثالها درک درستی به دست میدهند ولی در نهایت وقتی قرار است دانشجو خودش قلم به دست بگیرد و ساختمان یک نمایشنامه را بنا کند، نمیداند چه شگردها و امکاناتی برای شروع و پایان متن در اختیار دارد. تلاش کردم جعبه ابزاری در اختیار دانشجو قرار دهم که بداند برای شخصیتپردازی یا شروع و پایان چه امکاناتی در اختیار دارد. حتی اگر میخواهد کار خلاقه انجام دهد، نمونههای متعدد به کار رفته در نمایشنامههای دیگر در اختیارش هست و او متوجه میشود چطور آنها را به هم بریزد و طرحی نو دراندازد. شناخت ابزارها و شگردهای نمایشنامهنویسی خواننده کتاب را به فن نگارش حوزه تخصصیاش مسلح و آگاه میکند.
توقع شخص خودم وجود چند تمرین برای ارتقا و محک خواننده بود، همانند بسیاری از کتابهای آموزشی از این دست. چرا در کتاب بخشی به عنوان تمرین در نظر نگرفتید؟
به هرحال یک نظری دارم و معتقدم کتابهای سراسر تمرین مسائلی دارد. یک اینکه بیشتر برای اساتید و مدرسان خوب است که بتوانند تمرینها را در گفتمان کلاس درسی مطرح کنند. واقعیت این است که چنین تمرینهایی بیشتر به کار گذر زمان کلاس درس میآید، بارها با دانشجویان مواجه شدهام که بیان میکردند اصلا حوصله ندارند تمرینهای ابتدایی در منزل را انجام دهند. به نظرم اینگونه تمرینها به کار خواننده کتاب نمیآید و دانشجو بهتر است با نوشتن و بازنویسی مدام تمرین کند. حداقل من که چنین رویکردی دارم. معتقد نیستم که تمام شگردهای نمایشنامهنویسی را به صورت جامع و کامل در این کتاب مطرح کردهام. فقط میدانستم جای چنین کتابی در ایران خالی بود و همانطور که گفتم امید دارم کتاب خوانده شود و عدهای به نقد و بررسیاش بپردازند. جای تعریف و تمجیدهای بیحاصل شگردشناسی کنیم و ببینیم نویسندگان چه فنونی به کار بردهاند. ادعا ندارم کتاب کاملترین است فقط امیدوارم برای خواننده مفید باشد و اگر عمری باقی باشد نسخههای دیگری را هم ارایه میکنم.
................ هر روز با کتاب ...............