کتاب «تکوین و پویش شهر» می‌کوشد طی مباحثی به این پرسش پاسخ دهد که آیا سرنوشت همه تمدن‌ها، شهری‌شدن است؟

تکوین و پویش شهر» [The City in the Making (La ville qui vient)] نوشته مارسل هناف [Marcel Hénaff]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «تکوین و پویش شهر» [The City in the Making (La ville qui vient)] نوشته مارسل هناف [Marcel Hénaff] و بابک رحیمی‌ با ترجمه شهرزاد زاهدی از سوی انتشارات جامعه‌شناسان روانه بازار نشر شده است.

در بخشی از مقدمه کتاب می‌خوانیم: «پرسش کتاب این است: یا سرنوشت همه تمدن‌ها، شهری‌شدن است و در این صورت می‌توانیم کره زمین را یک ستاره شهری فرض کنیم یا اینکه گسترش جهان مسکونی در مجموعه فضاهای ساخته شده که در بالا گفته شد را تشکیل می‌دهد، دیگر به شهری کلیت ارگانیک و انعکاس جهان بود که از آغازش می‌شناختیم هیچ ربطی ندارد. در این صورت می‌بایست تناقض را سنجید: در آنی که جهان شهر می‌شود، شهر جنبه جهانی را از دست می‌دهد. ایده شهر برای همه جهان گسترش یافته و به آن الگوی سازمان و شکل داده است؛ یا این ایده علی رغم گسترش فضای ساخته شده در آن حل شده است؟

پس با این دو فرضیه باید روبرو شد: این تحلیل رفتن نشانه آغاز یک تحول پر هرج و مرج است و با ناپدید شدن هرگونه طرح معماری و همه مقررات سازماندهی و فضای شهری در این صورت این نشان شکستی است درمان ناپذیر. یا ما به مفهوم تازه پا می‌گذاریم که باید روشن بشود. می‌بینیم که احتمال زیان و ضرر این پرسش‌ها بیشمار است نه تنها برای فهم تحولات جاری بلکه برای اندیشیدن درباره سیاست شهری و برنامه ریزی فضای ساخته شده. برای یافتن پاسخی برای پرسش‌های پیچیده در این کتاب کوتاه روش‌های زیر پیشنهاد می‌شود:

نخست خواهیم کوشید الگوی شهری که مانند جهان است در کتاب بررسی شود یعنی به گونه ای که شکل گرفته است از ریشه‌های گوناگونش در فرهنگ‌های بیشمار به عنوان یک بنای تاریخی: همچون یک مجموعه عظیم بنا شده یا بیشتر مثل یک کلیت معماری مانند تصویر عالم، لیکن بر این فرض که غالباً فراموش می‌شود که این مجموعه ابتدایی بیش از یک بنای یادگاری بلکه دستگاهی است که تولید اداره سازمان و دگرگونی را بر عهده دارد و مانند شبکه‌ای است دارای جاده‌ها، وسیله رفت و آمد مردم، حمل و نقل جنس یا جریان انرژی، جاهای مبادله پیام و کالا. این دو جنبه آخر دستگاه و شبکه از آغاز وجود داشته است اما امروزه بیش از پیش آشکار است.

سپس نتیجه این بررسی با مفاهیم گسترده حوزه عمومی‌مقابله خواهد شد. منظور این است که در مکان شهری برخی از بناها به دلیل با نمایان بودن استفاده رسمیشان از خانه‌های شخصی و جای کارکرد انفرادی کاملاً متمایز است. این رو درروی مفهوم دیگری که در سنت غرب مهم است قرار می‌گیرد. طبق آن مفهوم فرمول حوزه عمومی‌نشان‌دهنده عرصه اطلاعات باز و مباحث آزادی است که ابزار نهادی آن انجمن نمایندگان انتخاب شده است که در برابر همه درمورد مقررات شهر ترکیب دادگستری و انتخاب جنگ و صلح تصمیم می‌گیرد.

این در واقع الگوی یونانی بوده یا ـ دست کم دلخواهش ـ و هنوز دموکراسی غرب با عرصه شهری شاهد آن بوده و هست با این حال باید از خود پرسید که مفهوم این حوزه عمومی ‌این چنین که هست در تمدن‌های دیگر نیز به کار می‌رود و با نمای باشکوه گذشته خاورمیانه هندوستان چین و یا دولت‌هایی که پس از آنها آمده پیوند دارد؟ هیچ نمی‌دانیم و به این دلیل مهم است که در مورد شهر تجربه اجتماعی دیگری را نشان دهیم که بی تشریفات و روزمره تر است. پس بدون شک عالمگیر: یعنی عرضه مشترکی را پیشنهاد می‌کنم که به عنوان نظام روابط اتفاقی یا سازمان یافته محله شهروندان نخست در سطح همسایگان می‌بایست در نظر گرفته شود. این عرصه تحت تاثیر رفتار گوناگون، آداب معاشرت یا طرز زندگی، روابط بین زن و مرد، نسلها و مشاغل گوناگون، زبان‌های متداول، باورهای دینی در پیوند با طرز تغذیه، انتخاب پوشاک و ویژگی‌های دیگر است.

پس منظور یک نظم بومی‌است که در آن عملکرد‌هامیان شهرها محله‌هاو حتی فرهنگ‌ها تفاوت قابل توجه است. به هر حال به نظر می‌آید که برای فهمیدن تحولات در جریان خود را به تضاد عمومی‌و خصوصی محدود نکنیم. حوزه‌های مشترک ـ که کوچه می‌تواند نماد آن باشد ـ تنها بین آن دو تضاد نیست بلکه از ما بین آنها می‌گذرد و به آنها اشاره می‌کند. این حوزه حتی با آنچه که ما اجتماعی و جامعه مدنی می‌دانیم متفاوت است. ارتباط بسیار دور شبانه آدم‌های سیاسی را ـ در برخی از سنت‌هابیش از دیگران ـ می‌شود اینطور دید که همه حوزه‌های عمومی‌را رد می‌کند یا به آنها با احتیاط بی اعتنا است. اما با این تفاسیر به نظر می‌آید کمبودی در کار است که این طور نیست. نه از خصوصی گسترده و نه از عمومی‌کاسته شده است. این حوزه بدون شک از ویژگی مکان شهری است که در آن تنوع بشر بیشتر از جاهای دیگر شناخته و ارزیابی می‌شود. بنابراین درباره خود حوزه عمومی‌می‌بایست تجدید نظر کرد...»

کتاب «تکوین و پویش شهر »نوشته مارسل هناف و بابک رحیمی‌ترجمه شهرزاد زاهدی با شمارگان هزار نسخه در ۱۶۶ صفحه به بهای ۲۹ هزار تومان از سوی انتشارات جامعه شناسان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...