عقاب با خرگوش، انسان با آهن | اعتماد
«مذاکره با اشیا؟ شوخی میکنید؟ سر کارمان گذاشتهاید؟ اسم کتاب است؟ طنز است لابد. درست شنیدم؟ کتابی فلسفی است؟ یک نظریه جدید را مطرح میکند؟ مگر با اشیا میشود مذاکره کرد؟ مگر جان دارند؟ مگر آدمند؟ مگر با غیرآدمیزاد هم میتوان مذاکره کرد؟ لابد یکی از همین کتابهای مثلا فلسفی است که آسمان و ریسمان میبافند و میکوشند با ادعاهای عجیب و غریب، مخاطب پیدا کنند و به اصطلاح حرفی متفاوت بزنند».
احتمالا اگر عبارات بالا را با برونو لاتور [Bruno Latour] فیلسوف معاصر که بحث مذاکره با اشیا را مطرح کرده، در میان بگذاریم، آنها را طبیعی بخواند و بگوید اتفاقا همین اظهارنظرها نشاندهنده ذهنیتی است که من میکوشم با آن به مقابله برخیزم و نظریه کنشگر- شبکه، دقیقا در همین راستا ارایه شده است. این مردمشناس فرانسوی به ما میگوید درک و شناختمان از مفاهیم پایهای مثل «مذاکره» و «اشیا» تا چه میزان متاثر از مفروضات و پیشانگاشتههای نیندیشیده و پنهان است و در مقابل به ما چارچوبی مفهومی ارایه میکند تا جهان و اشیا را به شیوه متفاوتی ببینیم؛ به شیوهای که شاید به نحو پیشانظری با آنها کار میکنیم و زندگی خودمان و جهانمان را سروسامان میدهیم.
کتاب «مذاکره با اشیا» نوشته رحمان شریفزاده، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، جستاری است در شرح و بسط این دیدگاه. جان کلام این نظریه را شاید بتوان در این جملات خلاصه کرد: تمایز و افتراقی اساسی میان انسان با سایر موجودات وجود ندارد، همچنین برتری خاصی نیز از این حیث برای هیچ کدام (خواه انسان و خواه سایر موجودات) نمیتوان قائل شد. موجودات نه بر اساس ساختارهایی از پیش تعیین شده، بلکه بر مبنای کنشهایی مبتنی بر هدف، با یکدیگر وارد مذاکره میشوند و شبکهسازی میکنند.
البته تردیدی نیست که این تلخیص، مثل هر شکل دیگری از اختصار و سادهسازی، از خطر تحریف بر حذر نیست. به عبارت دقیقتر برونو لاتور برای بسط نظریهاش از مفاهیم و اصطلاحات فراوانی مثل اتصالها و پیوندها، کنشگر و بازیگر، وسیطه (واسطه) و وسیله، جعبه سیاه، ردیابی اثرها، ترجمه و مقاومت در برابر ترجمه، چندرگه بودن، پراگماتگنی، سینگتمها و... بهره جسته است. یکی از روشنگرترین این مفاهیم که بر عنوان کتاب نیز نقش بسته است، مفهوم مذاکره است. اصطلاحی که ما ایرانیان به خصوص این روزها، به واسطه مذاکرات هستهای و برجام، بسیار میشنویم و عموما از آن همنشینی و بحث و مباحثه گروههایی از دیپلماتها بر سر مسائل سیاسی و بینالمللی را در نظر میآوریم.
در این نظریه، «مذاکره» (negotiation) به معنای دقیق (یا تحتاللفظی و غیرسیاسی) آن به کار رفته است، یعنی به معنای کار، درگیری و فعالیت. «فعالیت و درگیری دقیقا هنگامی آغاز میشود که دیگر آرامش و سکونی وجود ندارد. » و بنابراین هر کنش و واکنشی (ولو غیرانسانی) یک مذاکره است. مذاکره همچنین شیوههای متفاوتی دارد: «اقدام فیزیکی»، «چانهزنی»، «گپ دوستانه»، «گفتوگوی علمی» و «سخنرانی». بنابراین مذاکره تنها به معنای مباحثه دانشمندان در آزمایشگاه بر سر یک موضوع علمی یا مذاکرات سیاسی میان سیاستمداران نیست، بلکه «عقاب با خرگوش، رودخانه با سنگها، اسید با آهن و کرم با سیب» نیز در حال مذاکرهاند. گراهام هارمن در تشریح نگاه لاتور به مذاکره مینویسد: «یک مهندس معدن باید در هر مرحله از پروژه با کوه مذاکره کند، آزمایش کند که کجا سنگها مقاومت میکنند و کجا جواب میدهند. برخی جاها وی از رفتار سنگها شگفتزده میشود، کوه میتواند مهندس را غافلگیر کند.»
حالا این نظریه کنشگر- شبکه به چه دردی میخورد؟ در این آشفتهبازار نظریهها و دیدگاهها که از قضا همگان میتوانند «اظهارنظر» کنند و احیانا خود را «نظریهپرداز» قلمداد کنند، چه اهمیتی دارد که کسی نظریه «جدیدی» ارایه کند؟ در پاسخ به این سوال نخست یادآوری این نکته ضروری است که مبدع نظریه کنشگر- شبکه، برونو لاتور نیست و پیش از او متفکران شاخص فرانسوی چون میشل کالن و جان لا در مرکز جامعهشناسی ابداعات پاریس این ایده را طرح کرده بودند و خود کالن تحت تاثیر متفکران دیگری از جمله میشل سرس بوده است. اما گذشته از این، اهمیت این دیدگاه در پیامدهایی است که در نگرش فلسفی ما به انسان و جهان از سویی و در تقریبا رویکرد عمومی ما به عموم شاخههای علوم انسانی به ویژه علوم اجتماعی از سوی دیگر پدید میآورد.
در سطح فلسفی، این نظریه با کنار گذاشتن دوگانهانگاری سوژه- ابژه به عنوان یکی از معضلات اصلی فلسفه مدرن از یکسو و ذاتگرایی به منزله یکی از ویژگیهای مهم فلسفه پیشامدرن، معرفتشناسی و هستیشناسی متفاوتی را پیشنهاد میکند که در فلسفه قرن بیستم از سوی متفکرانی چون ادموند هوسرل، مارتین هایدگر، لودویگ ویتگنشتاین مطرح شده بود. از این حیث همان طور که نویسنده در بخش آغازین کتاب نوشته، دیدگاه فلسفی لاتور را میتوان با متفکران معاصری چون ژیل دلوز، گارفینکل و جریانهای فکریای چون پدیدارشناسی، پساساختارگرایی، اندیشه پستمدرن و... مقایسه کرد، ضمن در نظر داشتن تفاوتهایی که نظریه لاتور با این دیدگاهها دارد.
اما در تراز علوم انسانی یا انسانیت، پیامد دیدگاه لاتور، نفی انسانمحوری مستتر در این علوم است که در عنوانشان نیز بازتاب یافته است. به عبارت دقیقتر، این دیدگاه، منکر هر گونه سیادت و برتری انسان در مناسباتش با اشیا و چیزهاست و از رابطهای متقارن میان او و سایر موجودات سخن میگوید. معنای این سخن برای مثال در بحث از توسعه دانش و معرفت و علم و تکنولوژی این است که بازیگری و کنشگری باید از انسان به غیرانسان هم تعمیم داده شود، یعنی باید غیر از عوامل انسانی، به شناسایی کنش و عاملیت غیرانسانها در ساخت یک واقعیت یا تکنولوژی نیز بود.
شاید بتوان گفت بنیانبراندازترین پیامد این نظریه در حوزه جامعهشناسی است. تا جایی که لاتور به عنوان یکی از برجستهترین نظریهپردازان این دیدگاه، به جای اصطلاح رایج و جاافتاده «جامعه» (society) (به معنای اجتماع انسانی) از واژه «جمع» (collective) استفاده میکند تا موجودات غیرانسانی مثل لباسها، ساختمانها، واژهها، حیوانات و... را نیز دربرگیرد. از این حیث شاید بتوان این نظریه را چالشی اساسی برای جامعهشناسی (به عنوان دانش مطالعه جوامع انسانی) در نظر گرفت و آن را بازگشتی به جامعهشناسی قبل از دورکیم یعنی جامعهشناسی گابریل تارد خواند که در آن هیچ مرزی میان متافیزیک (و در کل فلسفه) و جامعهشناسی وجود ندارد.
اما شاید ملموسترین پیامد فراگیر شدن این دیدگاه، کنار گذاشتن نخوتی است که انسان در طول چند قرن گذشته بدان دچار شده و خود را آقا و سرور طبیعت تلقی میکند و بر این اساس میپندارد که حق دارد و مهمتر از آن میتواند با موجودات هر طور که دلش خواست رفتار کند. نتیجه این رویکرد انسانمحورانه امروز بیش از همیشه در شرایطی که بشر غیرمسوولانه بر طبیعت تحمیل کرده مشهود است. شاید بد نباشد از رهگذر تجربه تلخ و ناراحتکنندهای که کسب کردهایم، نه به واقعگرایی خام پیشامدرن، بلکه به چشماندازی بیندیشیم که موجودات را در کلیت آنها و در ارتباط افقی و متقارنشان در نظر میگیرد و برای اشیا و غیرانسانها همانقدر اهمیت قائل است که برای جاندار دوپا، دیدگاهی که نظریه کنشگر- شبکه از آن سخن میگوید.