رمان «دختری به نام شمعدونی آدامسی» [The Girl Who Didn't Like Her Name (Sakız Sardunya)] اثر الیف شافاک [Elif Shafak] با ترجمه الناز هودی وارد بازار کتاب شد.

دختری به نام شمعدونی آدامسی [The Girl Who Didn't Like Her Name (Sakız Sardunya)]  الیف شافاک [Elif Shafak

به گزارش کتاب نیوز به نقل از فارس، شمعدانی، دختربچه‌ای باهوش و کنجکاو است که کتاب خواندن را خیلی دوست دارد. او با خودش فکر می‌کند که فهماندن بعضی چیزها برای بزرگترها چقدر سخت است. یکی از چیزهایی که شمعدانی خیلی دوست دارد کتاب اطلسی است که پدرش برای او خریده و همیشه آن را همراه خود دارد.

در اطلس تصویر کشورهایی را می‌بیند که خیال دارد در بزرگی به آن‌جاها سفر کند. در مقایسه با هم سن و سالانش بیشتر به طبیعت علاقه‌مند است و فکر می‌کند که انسان‌ها باید نسبت به محیط زندگیشان بیشتر احساس مسئولیت داشته باشند. این موضوع که بزرگترها خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کنند، تمیز نگه داشته ولی شهر و خیابان‌ها را کثیف می‌کنند برای او قابل درک نیست.

انتشارات قدیانی رمان نوجوان دختری به نام شمعدونی آدامسی را در ۱۲۸ صفحه، تیراژ ۱۱۰۰ نسخه با قیمت ۱۶۰۰۰ تومان در اختیار علاقه‌مندان قرار داد.

در حالی این کتاب در ایران ترجمه شده که چندی پیش کتاب‌های بزرگسال این نویسنده:«۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای عجیب»، «ناپاک‌زاده استانبول» و «شرم» لغو مجوز شده بود.

................ هر روز با کتاب ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...