ترجمه‌ای از رمان محمد(ص) ابراهیم حسن‌بیگی در آمریکای جنوبی ترجمه و منتشر شد.

این ترجمه تازه به زبان اسپانیولی و توسط آنخلیکا ماریا روخاس انجام شده و در شهر «بوگوتا» پایتخت کلمبیا منتشر شده است.

رمان محمد در پانزده بخش تالیف شده است و داستان آن درباره شخصی یهودی است که به عنوان یک دانشمند معرفی می‌شود، از طرف شورای عالی یهود مأمور می‌شود به سمت پیامبر اسلام(ص) رفته و با تظاهر به اسلام آوردن، یا او را کشته یا عقایدش را به چالش بکشد.

او به سوی پیامبر اکرم (ص) رفته و شرح زندگی و فعالیت‌های او را در پانزده گزارش مجزابرای شورای عالی یهودیان ارسال می‌کند. اما پس از ارسال گزارش پانزدهم که در ایام بیماری و رحلت پیامبر اکرم(ص) انجام می‌شود، به شهر خویش بازمی‌گردد و حس می‌کند که دچار نوعی فقدان شده و روح خود را اسیر رفتار و پیام و کردار پیامبر اکرم(ص) می‌بیند.

او درمی‌یابد که اتفاقی در درونش رخ داده است. به ویژه اینکه متوجه می‌شود که در مدت ارسال این نامه‌ها رئیس وی بر اثر مطالعه این نامه‌ها و آشنایی با کردار و منش پیامبر(ص) به اسلام گرایش پیدا کرده است.

این رمان پیش از این به زبان‌های انگلیسی، ترکی، تاجیکی و گرجی نیز ترجمه و منتشر شده است.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...