آنا آخماتووا [Anna Andreevna Akhmatova] امروز بهعنوان یكی از شاخصترین چهرههای نسل شاعران بزرگ روسیه كه پیش از جنگ جهانی اول به اوج رسیدند، شناخته میشود؛ اما واقعیت این است كه تا نیمه دهه 1950 بسیاری از مردم داخل و خارج اتحاد جماهیر شوروی خبری از سرنوشتش نداشتند و حتی نمیدانستند كه او زنده است یا مرده. اگرچه سرگذشت نویسندگان و شاعران و روشنفكران روسی در دهههای ابتدایی قرن بیستم روسیه به طور كلی سرگذشتی پرتناقض بوده است؛ اما در میان همه آنها سرگذشت آخماتووا تفاوتهایی دارد كه او را به چهرهای خاص تبدیل میكند. در میان شاعران همنسل آخماتووا، فقط او بود كه از دوره محاكمات بزرگ جان سالم به در برد و دستآخر توانست در سرزمین خودش، پایان عمری آرام و احترامآمیز را سپری كند.
در دهه 1920 الكساندر بلوك، در وضعیتی كه از بیماری و حمله جنون رنج میبرد، در اوج ناامیدی درگذشت. بعد از این، نیكلای گومیلیوف، اولین همسر آخماتووا، به اتهام ضدانقلابیبودن اعدام شد. سرگئی یسنین، دست به خودكشی زد و این سرنوشت شاعر بزرگ انقلاب، ولادیمیر مایاكوفسكی، هم بود كه در سال 1930 با اراده خودش به زندگیاش پایان داد. اوسیپ ماندلشتام، از شاعران برجسته روسیه و دوست نزدیك آخماتووا، دستگیر شد و در سال 1938 در اردوگاه زندانیان از دنیا رفت. در سال 1941 مارینا تسوتایوا، دیگر شاعر بزرگ این دوران، نیز خودش را حلقآویز كرد. پاسترناك نیز سرنوشتی بهتر نداشت و در سالهای پایانی عمرش آنقدر مورد حمله قرار گرفت كه در آستانه اخراج از كشورش قرار داشت و درحالیكه نگران دوستان و نزدیكانش بود، در سال 1960 درگذشت.
اما آخماتووا سرنوشتی متفاوت داشت و به قول سام درایور در كتاب «آنا آخماتووا»، «دست هوسباز تقدیر» این امكان را به او داد كه از تهدید و تعقیب جان سالم به در برد. همچنان كه آخرین سالهای نسبتا آرام زندگیاش به پایان نزدیك میشد و شعرهای تازهاش بار دیگر در دسترس عموم قرار میگرفت، كمكم روشن میشد كه آخماتووا نهفقط آخرین شاعر بازمانده از آن دوره غریب؛ بلكه یكی از زبدهترینهایش هم بوده است. اگر غزلهای عاشقانه آخماتووا پایه شهرت و اعتبار اولیه او بود، در سالهای بعدی شعرهایی با مضامینی وسیعتر و خطیرتر جای شعرهای اولیه او را گرفتند. سام درایور درباره شعرهای این دوره آخماتووا مینویسد: «او تجربیات شگفتانگیزی را به شكل روایتی طولانی بر سبك به كمال رسیدهی دوره نخست خود كه به سبك آخماتووا معروف بود، افزوده بود». «ركوییم» و «شعر بدون قهرمان» نمونههای درخشان شعرهای این دوره آخماتووا هستند و او با این آثار و همچنین قطعات كوتاهتری كه بعد از مرگش منتشر شد، مقامی بالاتر از مقام نویسندگانی به دست آورد كه بعد از مرگ استالین اعاده حیثیت شدند. سام درایور، آخماتووا را «وقایعنگار» و «سخنگو»ی دورانش میداند؛ یعنی «نماد سازشناپذیری هنر در مواجهه با سركوب و نظم تحمیلی بر ادبیات».
آخماتووا به دلیل پیوند قبلیاش با گومیلیوف در مظان اتهام قرار داشت و بههمیندلیل از آغاز دهه بیست به طور كامل سكوت كرد و به مرور از یادها رفت؛ تاجاییكه در نقدهای ادبی از ماندلشتام بهعنوان آخرین بازمانده آكمئیسم نام برده میشد. انتشار اشعار آخماتووا در فاصله سالهای 1922 تا 1956 یعنی بیش از سی سال در اتحاد شوروی ممنوع بود و همین مسئله باعث شده بود تا بسیاری فكر كنند كه او در جریان یكی از وقایع پس از انقلاب مرده است؛ اما بازگشت آخماتووا اعتباری بیشازپیش برایش به همراه داشت و به لحاظ اخلاقی ستایش شد.
در فاصله سالهای 1912 تا 1922 یعنی تا پیش از آنكه آخماتووا وارد دوران طولانی سكوتش شود، او شش جلد كتاب شعر چاپشده داشت كه نهفقط «مواد مضمونی مشتركی دارند»؛ بلكه انسجام سبكی درخور توجهی را نیز نشان میدهند. آنطور كه سام درایور میگوید، جدا از خودداری فزاینده از بیان احساسی و عاطفی و حالت تسلیم و رضای بیشتر در قبال حوادثی كه آخماتووا را در طول سالهای پرتلاطم گرفتار كرد، صحبتكردن از هرگونه تغییر مشخص در شعر او دشوار است. برخی منتقدان روسی معتقدند كه آخماتووای مبتدی وجود ندارد و او با همان اولین كتابش بهعنوان شاعری رشدیافته مطرح شد. ازاینرو به دشواری اثری از دوران پختگی او میتوان یافت كه مایههایی از آن شش كتاب اول در آن دیده نشود. براساساین شعرهای پیش از سال 1922 را به این خاطر شعرهای دوره اولیه آخماتووا میدانند كه در پی آن وقفهای بیش از سیساله افتاده كه در طول آن انتشار اشعار آخماتووا ممنوع بوده است. شش كتاب دوره نخست آخماتووا عبارتاند از: «شامگاه»، «باغ گل»، «دسته سفید»، «بارهنگ»، «در لبه دریا» و «سال خداوندگار ما 1921».
اگرچه وضعیت آخماتووا بعد از دستگیری و اعدام گومیلیوف عادی نبود و هیچ روزنامهای حاضر به چاپ اشعار و آثارش نبود؛ اما بههرحال تا پیش از سال 1934 او وارد دوران بحرانی زندگیاش نشده بود و به قول درایور وضعش تحملپذیر بود. آخماتووا پس از آنكه به طرز عجیبی زنده ماند و سكوتش شكست، توانست بار دیگر اشعارش را منتشر كند و بهنوعی حیاتی دوباره پیدا كرد. سام درایور درباره آخماتووا نوشته: «اكنون كه مدتهاست جایگاه آخماتووا در میان شاعران قدر اول روسیه تثبیت شده است، به یاد آوردن این امر دشوار است كه از نیمه دهه پنجاه تا پایان آن، او تقریبا در غرب از یاد رفته بود و در اتحاد شوروی چهرهای گمنام انگاشته میشد و نه كسی كه خیلی مطرح باشد. خوانندگان سالمندتر به طور نمونه این بیت را به خاطر داشتند: دستكش دست چپ كشیده بر دست راست... و غالبا ابیات بیشتری را هم به یاد میآوردند؛ اما اكثرا از اینكه آخماتووا هنوز در شمار زندگان است، تعجب میكردند. بعدا وقتی كه اشعار منفردش در اتحاد جماهیر شوروی و بیرون از آن به چاپ رسید، آشكار شد كه آخماتووا نهتنها خلاقیت بلندمرتبه و استحكام سبكش را در چند دهه سكوت اجباری حفظ كرده؛ بلكه به پیشرفت چشمگیری نیز در جهانبینی خود دست یافته است. تصویرها و مضامین اشعارش كه زمانی با دقت به جهانی مأنوس با تجربه شخصی خودش محدود بود، اكنون تا آن حد گسترش یافته بود كه تمام جهان را در بر گیرد و از سنت فرهنگی اروپایی نیز مانند سنت فرهنگی روسی عمیقا ریشه گیرد». آخماتووا و بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان همدورهاش برای دورانی طولانی ارتباط طبیعیشان را با مخاطبانشان از دست داده بودند و حتی معلوم نبود كه مردهاند یا زنده؛ بااینهمه هیچكدام چرخشی نشان ندادند و اگرچه امكانی برای بروز عقایدشان نداشتند؛ اما دستكم سكوت كردند و با نظم مسلط همصدا نشدند.
شرق
[کتاب آنا آخماتووا نوشته سام درایور[Sam N Driver] با ترجمه محمد مختاری در 92 صفحه توسط نشر کهکشان: دفتر ویراسته در سال ۱۳۷۵ منتشر شد.]
................ تجربهی زندگی دوباره ...............