جلد اول «مجمع‌الجزایر گولاگ» [The Gulag archipelago, 1918-1956] نوشته الکساندر سولژنیتسین با ترجمه احسان سنایی اردکانی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شد. پیش از این و در دهه 60 ترجمه عبدالله توکل از این کتاب در بازار نشر ایران منتشر شده بود.

مجمع‌الجزایر گولاگ» [The Gulag archipelago, 1918-1956] نوشته الکساندر سولژنیتسین

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، الکساندر سولژنیتسین نویسنده این‌کتاب به‌خاطر انتقاد از استالین، محکوم به ۸ سال کار در اردوگاه کار اجباری و مخوف گولاگ شد. تا مرگ هم در تبعید استالین باقی ماند. او در آثار خود جنایات دوران استالین و فاجعه‌های انسانی اردوگاه‌های کار اجباری شوروی را به‌طور صریح و بی‌پرده تصویر کرده است. این‌نویسنده سال ۱۹۷۰ برنده جایزه نوبل ادبی شد.

«مجمع‌الجزایر گولاگ» برای اولین‌بار زمستان ۱۹۷۴ به‌طور بی‌سانسور، ماشین‌نویسی‌شده و زیرزمینی در اتحاد جماهیر شوروی دست به دست چرخید. این‌کتاب در این‌عرضه‌اش احساسات زیادی را برانگیخت و واکنش کمونیست‌ها هم به آن بسیار شدید بود.

سولژنیتسین، کتاب مورد اشاره را در بازه زمانی ۱۰ سال با گفتگو با بیش از ۲۲۰ بازمانده‌ دیگر اردوگاه‌های کار اجباری شوروی، خلق کرد که مطالب آن در ۳ جلد تدوین شدند. در نسخه پیش‌رو که به فارسی ترجمه شده، مقدمه‌ای به‌قلم اَن اپلبام درج شده است. این‌کتاب هم سرنوشتی مشابه رمان «دکتر ژیواگو»ی بوریس پاسترناک دیگر نویسنده و شاعر روس دارد که رسیدن نسخه‌های قاچاقش به خارج از روسیه باعث شهرت و جایزه نوبل برای مولفش شد.

کتاب پیش رو به‌عنوان جلد اول «مجمع‌الجزایر گولاگ»، ۲ بخش اصلی با عناوین «صنعت حبس» و «حرکت بی‌امان» دارد که اولی ۱۲ فصل و دومی ۴ فصل را شامل می‌شوند. بخش اول کتاب دربرگیرنده این فصول است: بازداشت، تاریخچه شبکه دفع فاضلاب ما، بازجویی، کلاه آبی‌ها، سلول اولْ عشق اول، بهار آن سال، در موتورخانه، قانون که بچه بود، قانون که قد کشید، قانون که پخته و برنا شد، اشد تدابیر، تیورزَک.

چهارفصلی هم که در بخش دوم کتاب قرار دارند، به این‌ترتیب‌اند: کشتی‌های مجمع‌الجزایر، بنادر مجمع‌الجزایر، کاروان بردگان، جزیره به جزیره.

سولژنیتسین می‌گوید در «مجمع‌الجزایر گولاگ» از شخصیت‌ها یا وقایع خیالی خبری نیست. افراد و اماکن به اسامی حقیقی‌شان معرفی می‌شوند و اگر اسم مخففی در فرازی از کتاب درج شده، به‌دلیل ملاحظات شخصی بوده است. اگر هم اسمی از کسی برده نشده، به‌علت فراموشی بوده اما سیر وقایع همان است که در کتاب آمده است.

در قسمتی از جلد اول این‌کتاب می‌خوانیم:

خ. دادگاه کلیسای پتروگراد _ ۹ ژوئن تا ۵ ژوئیه ۱۹۲۲
متهمان، که جرم‌شان مقاومت علیه واگذاری اشیای متبرکه کلیسا بود، رویهمرفته چندده تن می‌شدند، مرکب از یک استاد الهیات و قوانین و شرعیات کلیسا، سرپرستان صومعه‌ها، کشیشان و عوام. سمیونوف، قاضی دادگاه، بیست و پنج سال داشت و، بنا به افواه، قبلا نانوا بود. مدعی‌العموم، پ.آ.کراسی‌کوف عضو کمیساریای خلق در دادگستری بود _ مردی هم‌سن‌وسال لنین که در ایام تبعید لنین به منطقه کراسنویارسک و سپس مهاجرتش، دوست او هم بود؛ و ولادیمیر ایلیچ استعداد ویولن‌اش را می‌ستود.

هر روز بیرون دادگاه و در خیابان نفسکی_پروسپکت،‌ جمعیت زیادی سر پیچ نفسکی تجمع می‌کردند و وقتی ماشین مطران رد می‌شد، اکثرا زانو می‌زدند و می‌خواندند: «پروردگارا امت‌ات را نجات فرما!» (ناگفته پیداست که مذهبیون متعصب را نیز همان‌جا در خیابان، و همین‌طور در عمارت دادگاه، بازداشت می‌کردند.) اکثر تماشاچیانِ حاضر در صحن، ارتشیان سرخ بودند، اما حتی آن‌ها هم هر موقع که مطران در باشلق سفیدش پا به صحن می‌گذاشت، پیش پایش از جا بلند می‌شدند. با این‌حال، مدعی‌العموم و دادگاه انقلاب او را دشمن خلق می‌خواندند. دقت کنیم که این‌اصطلاح از همان موقع هم وجود داشت.

دادگاه به دادگاه، وکیل‌مدافعان بیشتر زیر منگنه می‌رفتند و خفتی که بارشان می‌شد هویدا بود. کریلنکو در این‌باره حرفی نمی‌زند اما گفته‌های یک شاهد عینی این خلا را پر می‌کند: دادگاه بوبریشچف-پوشکین _ وکیل مدافع اصلی _ را مثل شیر شرزه تهدید کرد که خودش را بازداشت می‌کند، کمااینکه از روح زمانه هم اینطور برمی‌آمد؛ تهدیدی آن‌قدر جدی که بوبریشچف-پوشکین هول‌هولکی ساعت طلا و کیف پولش را درجا تحویل وکیلْ گوروویچ داد. همچنین دادگاه درجا دستور داد تا پروفسور یگوروف را، که شاهدی بود، به سبب شهادتش به نفع مطران حبس کنند. از قرار معلوم، یگوروف هم از قبل پاک آمادگی‌اش را داشت. کیف دستی جاداری با خودش آورده بود و در آن، خوراکی و لباس زیر و حتی یک پتوی کوچک گذاشته بود.

این‌کتاب با ۶۴۰ صفحه، شمارگان ۸۰۰ نسخه و قیمت ۵۹۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ................

شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...