هرچه او سماجت بیشتری در به تصویر کشیدن ابعاد تاریک و مخوف حکومت استالین به خرج میداد، فشارهای سیستماتیک برای سرکوب او شدت بیشتری میگرفت... در پی آزادی او از اردوی آلمانها، ارتش شوروی او را به اتهام جاسوسی به زندان میاندازد... آنها باید در هر حالی کار کنند و فقط وقتی دست بکشند که مرده باشند... جوخهی صدوچهارنفرهی آنها گویی تنی واحد است که برای تغذیهای ناچیز و زنده ماندن میکوشد
...
یکی از چهار رمان بزرگ قرن بیستم... ملاقات تروریست و سناتور با یکدیگر همراه با همدردی رقتانگیز و درخور... روابط ناپایدار پدر با پسر مسلم بهنظر میرسد... شبیه دو دریچه سیاه هواکش بودند که روبهروی هم میچرخیدند و بهواقع ورطهای ایجاد میشد... چندینبار شخصیتهای مختلف از سیر تا پیاز توصیف شدند که «گسترش بیاندازه موضوعات» است... تروریسم را از یک پدیده مهلک اجتماعی به یک انحراف شخصی سوق داد
...
زمانی بود که ما حتی جرات پچ پچ کردن هم نداشتیم... غرور ناخواستهای از دستیابی به کهکشانها داریم؛ در حالی که فقر و بدبختی هم در کشورمان داریم... ما فقط از این میترسیم که نکند از گله عقب بمانیم... ما متهم هستیم، فقط ما... ساده ترین و قابل دسترسترین کلید برای آزادی در این نکته قرار دارد، در عدم مشارکت شخصی در دروغ... این مسیر خیلی آسانتر از اعتصاب غذا یا شورش است.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچینها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که میخواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم میرفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسهها شما را نخورند یا مورچهها استخوانهایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراریها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیمناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بودهاند
...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسندهها به خود گوش میسپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآوردهاند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل مینماید... کسانی که شک به دل راه نمیدهند برای سلامت جامعه خطرناکاند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری میشود، تسلایمان میدهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمیشود... نوشتن برای ما بیکیفر نیست... این اوج سیهروزیست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردمشان حکومت کنند
...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده میشود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمیکشد که همه درختان جنگل قطع میشوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر میاندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گلها، بادکنکهایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است
...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمیآید و کمتر از دو سال در میانهی اوج بحران ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی میکند... میخواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراثدار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمیدانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچهی بازارچهی آب منگل از پا نمینشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمیبرد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز میگردد
...
اباصلت هروی که برخی گمان میکنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحبنظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب میکند... خطبه یک نهجالبلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام میدانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی
...