نام‌گذاری خیابانی در مسکو به نام «سولژنیتسین» نویسنده، مخالفت جنجال‌برانگیز کمونیست‌ها را برانگیخت.
به گزارش ایبنا؛ به نقل از گاردین، تغییر نام خیابانی در مسکو که تابستان امسال و به فاصله اندکی پس از درگذشت «آلکساندر سولژنیتسین» نویسنده 89 ساله این کشور با تصمیم رییس جمهور روسیه انجام شد، موجی از مخالفت کمونیست‌ها را به دنبال داشته است.

این گروه چپ که سولژنیتسین همواره در کتاب‌هایش با آن‌ها و ایدئولوژی‌شان مبارزه کرده، معتقدند نام این خیابان باید به نام سابقش یعنی «خیابان کمونیست بزرگ» بازگردد.

این گروه با استفاده از یک ماده قانونی که بر مبنای آن تنها 10 سال پس از درگذشت یک چهره شاخص می‌توان خیابانی را به نام او کرد، تصمیم رییس جمهور را غیرقانونی می‌دانند و با راه انداختن تظاهراتی، اقدام به جمع‌آوری طوماری با 1000 امضا برای بازگرداندن نام خیابان به نام سابقش هستند.

پلاک نام خیابان که فعلا توسط طرفدران و مخالفان این تصمیم، متناوباً نصب و برداشته می‌شود، در انتهای خیابان در کنار شعبه‌ای از «مک دونالد» قرار دارد که این نویسنده برنده جایزه ادبیات نوبل و مخالف سیستم سرمایه‌داری، هرگز دوست نداشت در آنجا غذا بخورد.

در هر حال این مبارزه فعلا ادامه دارد. تغییر نام خیابان‌ها در روسیه امری متداول است و حتی نام برخی از شهرها پس از انقلاب بلشویکی در سال 1917 تغییر کرد. پس از فروپاشی نظام کمونیستی، برخی از این نام‌ها به نام سابق خود بازگشتند و برخی نیز به قوت خود باقی ماندند.

«سولژنیتسین» در طول مدت طولانی فعالیت نویسندگی‌اش همواره با رژیم شوروی مقابله کرد و به همین دلیل سال‌ها در اردوگاه‌های کار اجباری به سر برد. او با کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» که در سال 1961 و در روزگار زندانی بودنش نوشت، واقعیت خشن زندگی در گولاک را عیان کرد. او به مدد شهرت جهانی که به واسطه این کتاب به دست آورد توانست در سال 1974 از شوروی خارج شود و پس از دو دهه تبعید به کشورش بازگشت.

این نویسنده برنده جایزه نوبل که بیشترین زمان مهاجرتش را در آمریکا سپری کرد، همواره از مخالفان رژیم سرمایه‌داری بود. او اعتقاد داشت ولادیمیر پوتین یک کمونیست واقعی است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...