"الکساندر سولژنیتسین" - سرشناس‌ترین نویسنده‌ی معاصر روسیه - در اظهاراتی انتقادآمیز از "جورج بوش" - رییس‌جمهور آمریکا - اعلام کرد: «بوش درباره‌ی تاریخ اوکراین فریب یک قصه‌ی احمقانه را خورده است.»

نویسنده‌ی 90ساله‌ی روسی برنده‌ی نوبل ادبیات در مقاله‌ای که در روزنامه‌ی "Izvestiya" به چاپ رسیده، اعلام کرده است، جورج بوش ادعاهای اوکراین را که می‌گویند در زمان حکومت استالین در دهه‌ی 30، قربانی هولوکاست شده‌اند، پذیرفته است.

"بوش" هفته‌ی گذشته به همراه "ویکتور یوشچنکو" - رییس‌جمهور اوکراین - در بنای یادبود قربانیان قحطی سال 33-1932 حضور یافت. به گزارش ایسنا به نقل از روزنامه‌ی گاردین، اوکراین مدعی آن است که مقامات شوروی سابق برای هدف قرار دادن اوکراینی‌ها، این قحطی را به‌وجود آوردند؛ اما "سولژنیتسین" اظهار کرد که این قحطی نه تنها اوکراینی‌ها، بلکه میلیون‌ها شهروند معمولی سراسر شوروی را به کام مرگ فرستاد. به گفته وی، بسیاری از کمونیست‌هایی که این قحطی را ترتیب دادند، در اوکراین بودند.

این نویسنده‌ی سرشناس روسیه در ادامه‌ی مقاله خود آورده است: «این اعتراض‌های تحریک‌آمیز درباره‌ی نسل‌کشی، در حال حاضر تا سطوح بالای دولت اوکراین راه یافته است. آیا این به معنای آن نیست که دولت کنونی اوکراین با شیرین‌کاری‌های متظاهرانه، از دلال‌های تبلیغاتی بلشویک پیشی گرفته است؟»

"سولژنیتسین" همچنین اعلام کرد: «کشورهای غربی، برخلاف روسیه، با دروغ‌های شرم‌آور آشنایی کمی دارند؛ بنابراین برای باور این دروغ‌های تاریخی تمایل بیش‌تری دارند؛ آن‌ها هرگز به طور جدی با تاریخ ما آشنا نبوده‌اند و تنها چیزی که نیاز دارند، یک قصه‌ی احمقانه است.»

"سولژنیتسین" که وحشت‌های اردوگاه کار اجباری "گولاگ" را در زمان "استالین" از نزدیک تجربه کرده است، در سال 1970 نوبل ادبیات گرفت؛ اما در سال 1974 از شوروی بیرون رانده شد. 

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...