مجموعه‌داستان «ساحل تهران» نوشته مجید قیصری توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

ساحل تهران مجید قیصری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مجموعه‌داستان «ساحل تهران» نوشته مجید قیصری به‌تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب شصت‌ودومین «مجموعه‌داستان» از مجموعه «ادبیات امروز» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

«جشن همگانی»، «زیرخاکی»، «شماس شامی»، «گوساله سرگردان»، «نگهبان تاریکی»‌ و «گور سفید» کتاب‌هایی هستند که این‌داستان‌نویس پیش‌تر با همکاری نشر افق منتشر کرده است. قیصری متولد سال ۱۳۴۵ و فارغ‌التحصیل رشته روانشناسی است. یکی از مسائلی که او زیاد در داستان‌هایش، به آن‌ها می‌پردازد،‌ جنگ و میراث‌هایش است. داستان‌های دینی هم ژانر برخی دیگر از آثار او هستند. قیصری سال ۸۶ با مجموعه‌داستان «گوساله سرگردان» برنده جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعات، جایزه ادبی اصفهان، جایزه شهید غنی‌پور و لوح‌ تقدیر جشنواره روزی‌روزگاری شد. «شماس شامی» او هم در جشنواره کتاب سال شهید غنی‌پور، رتبه دوم بخش ادبیات بزرگسال را کسب کرد و نامزد جوایز روزی‌روزگاری، جلال آل احمد و قلم زرین هم شد.

از دیگر آثار شناخته‌شده قیصری می‌توان به رمان «باغ تلو» اشاره کرد که برنده جایزه مهرگان ادب شد و غیر از آن، مجموعه‌داستان «سه دختر گلفروش» جایزه قلم زرین را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد.

«ساحل تهران» هم مجموعه‌داستان دیگری از این‌نویسنده است که موضوع محوری داستان‌هایش کودکان، جنگ و شهر هستند.

«یادم نمی‌آد»، «پارک‌گردی»، «ساحل تهران»، «حراج بزرگ» و «پنجه خرس» عناوین داستان‌های این‌مجموعه‌اند که به‌ترتیب دی‌ماه ۹۸، بهمن‌ماه ۹۷، بهمن‌ماه ۹۸، دی‌ماه ۹۷ و بهار ۹۹ نوشته شده‌اند. در این‌داستان‌ها، قصه پسربچه‌ای روایت می‌شود که همراه یک‌راننده به جنوب‌شرقی شهر تهران می‌رود تا مرغ‌های دریایی را از نزدیک ببیند. اما تهران شهری است که ساحل ندارد و ...

در قسمتی از داستان «ساحل تهران» از این‌کتاب می‌خوانیم:

نادر گفت: «خاله، اونجاست.»

روی پل، طولی، تبلیغ دوچرخه‌سواری کرده بودند. سلام به هوای پاک. سلام به دوچرخه.

گفتم: «ساحل اینجاست؟»

نادر گفت: «طول این‌مسیر ساحله. نگاه کن. معلوم نیست؟»

سمت چپم کوه بی‌بی‌شهربانو بود و سمت راستم کارخانه سیمان شهر ری. حدودی آنجا را می‌شناختم.

گفتم:‌ «اینجا رو از کجا پیدا کردی؟»

گفت: «شما فقط نگاه‌تون به زمینه، به آسمون نگاه نمی‌کنی.»

زیر پل عابرپیاده، محل پارک بود، نگه داشتم. روبه‌روی ایستگاه اتوبوس. با دیدن پرنده‌ها احساس وجدی بهم دست داده بود که باورم نمی‌شد.

این‌کتاب با ۱۲۰ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۲۹ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...