کودتایی که ناکامی در آن او را مصمم به خودکشی کرد... تناسخ مضمون مرکزی این چهارگانه است... پدر ساتوکو او را به پیرمردی عیاش و شاهزاده‌ای از خاندان امپراتور، وعده کرده است... به سقط جنین وادارش می‌کنند... متهم به توطئه بر ضد یک تراست صنعتی و درگیر در قتلی سیاسی است... یک شاهدخت تایلندی هفت‌ساله‌... مفتون دختر دانشجو می‌شود... فاسد است و حتی می‌کوشد حامی خود را به قتل برساند

دریای باروری [Hôjô no umi یا The Sea of Fertility].  یوکیو میشیما

دریای باروری [Hôjô no umi یا The Sea of Fertility]. چهارگانه‌ی داستانی از یوکیو میشیما1 (1925-1970)، نویسنده‌ی ژاپنی، که بین سپتامبر 1965 و ژانویه‌ی 1971 منتشر شد. این رمانِ چهارقسمتی، و آخرین اثر بزرگی که میشیما پیش از خودکشی موفق به تمام‌کردن آن شد، از 1963 شکل گرفت و به مدت شش سال، به شکل پاورقی، در مجله‌ی شینجو2 انتشار یافت. اگرچه این اثر یقیناً بلندپروازانه‌ترین کار میشیما است، به گفته‌ی همه ضعیف‌ترین اثر او به شمار می‌رود.

باید به این نیز توجه داشت که نویسنده، در آن وقت، فعالیت‌های بسیار داشت و بخش اعظم نیروی خود را به سازمان‌دادن ارتش سری خود و به سازمان‌دادن کودتایی اختصاص می‌داد که ناکامی در آن او را مصمم به خودکشی کرد. این چهار رمان، در مقایسه با آثار پیشین او، از واقع‌بینی بسیار کمتری برخوردارند که این در آثار میشیما استثناست و برخی از شیوه‌های آن را از قصه وام گرفته است: رؤیاها، تناسخ‌ها، افسانه‌های عارفانه؛ و به اینها نظریه‌های تاریخی و سیاسی بسیار مبهمی نیز افزوده می‌شود. میشیما، در مورد طرح و توطئه‌ی کلی، از رمانِ هاماماتسوی مشاور3 الهام گرفته است. قهرمان این اثرِ جاافتاده‌ی نیمه‌ی قرن یازدهم، که مکان آن ژاپن و چین است، هاماماتسو است؛ مشاوری که در خواب پدرش را می‌بیند که به هیئت شاهزاده‌ای چینی تناسخ یافته است.

تناسخ مضمون مرکزی این چهارگانه نیز هست که نخستین کتاب آن عشق‌ها و خودکشی کیوئاکی ماتسوگه4 را در بیست‌سالگی شرح می‌دهد. سه رمان بعدی به نوعی تحقیق درباره‌ی تناسخ‌هایی است که دوستش، شیگکونی هوندا5 بدان مبادرت می‌ورزد و خلأ زندگی را کشف می‌کند. دغدغه‌ی این رمان نیستی است، و همین نکته روشن می‌کند که چرا میشیما عنوانِ واهیِ منطقه‌ای از ماه را برگزیده است. همان‌طور که مارگریت یورسنار6 توضیح می‌دهد: «دریای باروری نامی است که به دشت قابل رؤیت وسیعی واقع در مرکز کره‌ی ماه دادند و اکنون می‌دانیم که مانند سراسر قمر ما، بیابانی عاری از زندگی و آب و هواست. از همان ابتدا، بهتر از این نمی‌شد مشخص کرد که از جوششی که چهار نسل پیاپی را برمی‌انگیزد و از آن همه اقدام و ضداقدام، از آن‌همه موفقیت‌های کاذب و فاجعه‌های حقیقی، آنچه در پایان نمایان می‌شود هیچ است، هیچ».

بخش نخست، برف بهاری7 (Spring Snow انتشاریافته بین 1965 و 1966) که در اوایل قرن بیستم جریان دارد، عشق دو جوان اشراف‌زاده، کیوئاکی ماتسوگه و ساتوکو آیاکورا8 را توصیف می‌کند که در ریکشایی پوشیده از دانه‌های برفِ نیمه‌ذوب‌شده و مظهر پاکی زودگذر که عنوان اثر از آن وام گرفته است، به عشق خود پی می‌برند. متأسفانه، پدر ساتوکو او را به جیتن9 پیرمردی عیاش و شاهزاده‌ای از خاندان امپراتور، وعده کرده است. اما به مدد همدستی تاتشینا10ی پیر و شیگکونی هوندا، دوست مرد جوان، ساتوکو معشوقه‌ی کیوئاکی می‌شود و منتظر فرزندی از اوست. میشیما پرده‌ی دقیقی از اشرافیت تازه‌ی ژاپن در اوایل قرن بیستم، که به ارزش‌های اجتماعی غرب متمایل است، تصویر می‌کند و به پیش‌داوری‌های بورژوازی نوپا نیز می‌پردازد. خانواده‌ی ساتوکو به سقط جنین وادارش می‌کنند و او طی اقامت در دیر بودایی نارا11 (که پوششی است در مقابل شایعات به عوض بیمارستانی خصوصی که در آن جراحی شده است)، تصمیم می‌گیرد راهبه شود تا از ازدواج اجباری سر باز زند.

کیوئاکی می‌کوشد در نارا به او بپیوندد، اما همواره مانع از ورود او می‌شوند. دوستش هوندا نیز، که به نفع او مداخله می‌کند، ناکام می‌ماند. در اتوبوسی که آنها را به توکیو بازمی‌گرداند، کیوئاکی به هوندا قول می‌دهد که یکدیگر را «در زیر یک آبشار» بازخواهند دید که مظهر تناسخِ پس از خودکشی است.

قهرمان اسب‌های لگام گسیخته12 (Runaway Horses انتشاریافته بین 1966 و 1967) هوندا است که در آن وقت چهل سال دارد و قاضی است و با اوساکا ازدواج کرده است و با او زندگی می‌کند. طی نمایش کندو13 هنر رزمی شمشیرزنی، هوندا متوجه ورزشکار جوانی به نام ایسائو ایئیونوما14 می‌شود و گمان می‌برد که تناسخی از کیوئاکی است. این احساس زمانی تأیید می‌شود که مرد جوان را «در زیر یک آبشار»، برهنه و در حالِ انجام‌دادن شست‌وشوی آیینی، غافلگیر می‌کند. هوندا حکم تبرئه ایسائو را که متهم به توطئه بر ضد یک تراست صنعتی و درگیر در قتلی سیاسی است، می‌گیرد. اما مرد جوان، که به راستی کودتای «احیای شووا»15 را به راه می‌اندازد، با شکست مواجه می‌شود و خودکشی می‌کند. عنوان این کتاب احتمالاً معادل ژاپنی هیپولوتوس16 است به معنای «اسبِ بندگسسته».

دریای باروری [Hôjô no umi یا The Sea of Fertility]. یوکیو میشیما

معبد سپیده‌دم 17 (The Temple of Dawn انتشاریافته بین 1967 و 1968) پیرامون شخصیت شاهدخت تایلندی هفت‌ساله‌ای به نام یینگ شان18 شکل می‌گیرد که دختر یک جوان تایلندی است که کیوئاکی در گذشته او را به همراه برادرش در خانه پذیرفته بود. هوندا، طی سفری کاری در 1939، با آن کودک آشنا می‌شود. انگشتری که در گذشته از مرد جوان بیگانه دزدیده بودند و کیوئاکی در یکی از رؤیاهایش آن را به انگشت داشت، در یک سمساری پیدا می‌شود و هوندا آن را به دخترک بازمی‌گرداند. این پیوندی است با داستان نخست، و آشکار می‌کند که شاید آن کودک تناسخ تازه‌ای از کیوئاکی است و این نکته می‌تواند توجیه‌کننده‌ی رفتار عجیب کودک باشد که خود را ژاپنی می‌خواند. مدتی بعد، در دوران اشغال امریکایی، شان برای تحصیل به ژاپن می‌آید و هوندا، که دیگر سالخورده است، مفتون آن دختر دانشجو می‌شود و در وجود او سرزندگی کیوئاکی را بازمی‌یابد.

در زوال فرشته19 (The Decay of the Angel انتشاریافته بین 1968 و 1970)، هوندا دیگر پیرمرد است و با پیرزنی که دوست اوست در ژاپن به سفر می‌پردازد؛ اما از مکان‌های اسطوره‌ای آن ایام که سامان نمایشنامه‌های قدیمی ژاپن بود، جز چشم‌اندازهایی آلوده نمانده است. هوندا، در برج مراقبت کشتی‌بانی بندر، کارمند جوانی را به نام تورو یاسوناگا20 می‌بیند و می‌پندارد که او سومین تناسخ کیوئاکی است. پس از تحقیقات، او را به فرزندی می‌پذیرد. متأسفانه با وجود برخی نشانه‌ها (از جمله خال‌هایی که کیوئاکی و شان داشتند)، همه‌چیز بر آن دلالت دارد که هوندا مرتکب اشتباه شده است: تورو فاسد است و حتی می‌کوشد حامی خود را به قتل برساند. کیکو21 همان پیرزنی که دوست هوندا است، ماجرای جستجوی هوندا را با تورو در میان می‌گذارد، و موجب دگرگونی تورو می‌شود. تورو اقدام به مسموم‌کردن خود می‌کند، اما فقط موفق به کورکردن خود می‌شود. او که سقوط کرده و زبون شده است، دیگر مورد توجه هوندا نیست ولی مایل است برای آخرین بار، ساتاکو را ببیند که مدیره‌ی دیر است. ساتوکو هوندا را در نارا می‌پذیرد، اما همه‌چیز را فراموش کرده است. آیا کیوئاکی هرگز زیسته است؟ آیا تناسخ‌های او هرگز زیسته‌اند؟ و آیا هوندا، خود، محکوم به نیستی نیست؟

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Yukio Mishima 2. Shinchŏ 3. Hamamatsu chȗnagon monogatari
4. Kiyoaki Matsugae 5. Shigekuni Honda 6. Marguerite Yourcenar
7. Haru no yuki 8. Satoko Ayakura 9. Jiten 10. Tatesshina
11. Nara 12. Honba 13. Kendô 14. Isao Iinuma 15. Shôwa
16. Hippolytus 17. Akatsuki no tera 18. Ying Šan 19. Tenin gosui
20. Tôru Yasunaga 21. Keiko

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...