در شهر گاندی، مرکز جزیره کرت به دنیا آمد و دوران کودکیش در گرماگرم جنگهای میهنی کرتیان با عثمانی ها گذشت... در کرت فرقههای گوناگون مسیحی به همراه ترکهای مسلمان همزیستی داشتند... طی مدت دو سال سکونت در جزیره ناکسوس وارد مدرسه فرانسوی صلیب مقدس شد که توسط فرقه فرانسیسکن (پیروان فرانسوا آسیزی) اداره میشد... به مطالعه آثار بودا پرداخت و تحت تأثیر مفهوم نیروانا قرار گرفت. سپس به برلین سفر کرد و رهبری یک گروه کمونیستی را بر عهده گرفت.
نیکوس کازانتزاکیس . (Kazantzakis – Nikos) نویسنده، شاعر، روزنامه نگار، مترجم، اندیشمند و عارف شهیر یونانی است که در دوم دسامبر (به روایتی 18 نوامبر) 1883 در شهر گاندی، مرکز جزیره کرت به دنیا آمد. دوران کودکیش در گرماگرم جنگهای میهنی کرتیان با عثمانی ها گذشت و تأثرات وطن پرستانه شدیدی که این نویسنده جوان از قهرمانان آن جنگها پیدا کرده است در مجموعه آثارش به خصوص در «آزادی یا مرگ» منعکس است: «قسمتم این بود که در لحظه بحرانی جنگ کرت برای آزادی، در این سرزمین، به دنیا بیایم و بدین ترتیب از همان کودکی متوجه شدم دنیا مالک خیری است عزیزتر از زندگی، نوشینتر از سعادت: آزادی.» حتی شخصیت پدر نیکوس -که از فرماندهان و پیشتازان مبارزه با ترکها بود- با روحیات پهلوان میکالیس قهرمان کتاب «آزادی یا مرگ» بیشباهت نیست. محیطی که نیکوس دوران کودکی خود را در آن به سر برد ویژگی دیگری نیز داشت و آن خاصیت چندگانگی فرهنگی بود. در کرت فرقههای گوناگون مسیحی به همراه ترکهای مسلمان همزیستی داشتند و این امر در شکل دادن به شخصیت نیکوس بیتأثیر نبود؛ شخصیتی که همه عمر خود را بر سر تجربه، فهم و درک فرهنگها و ادیان و سنتهای گوناگون - در حد توان و وسع خود – گذاشت.
در سال 1897 نیکوس به اتفاق مادر و خواهرش به جزیره ناکسوس نقل مکان کردند تا پدرش با آسودگی بیشتری به جنگ با ترکها بپردازد. نیکوس طی مدت دو سال سکونت در این جزیره وارد مدرسه فرانسوی صلیب مقدس شد که توسط فرقه فرانسیسکن (پیروان فرانسوا آسیزی، عارف مشهور ایتالیایی) اداره میشد. وی در آنجا زبانهای ایتالیایی و فرانسوی را آموخت و با آیین مسیحیت بیش از پیش آشنا شد. تحصیل در این مدرسه نیز در عشقی که نیکوس بعدها به فرانسوا آسیزی و حضرت مسیح پیدا کرد بیتأثیر نبود. پس از آزادی کرت و مغلوب شدن ترکها در سال 1898 نیکوس به آنجا بازگشت و در دبیرستان مشغول تحصیل شد. سپس به آتن رفت تا به مدت چهار سال حقوق بخواند. از دانشگاه آتن با درجه عالی فارغ التحصیل شد و آن گاه دو سال به گشت و گذار در یونان پرداخت. او سپس بر خلاف میل پدرش که انتظار داشت به پارلمان یونان راه یابد و بدین طریق به کرت خدمت کند راهی فرانسه شد. در پاریس به دام ادبیان افتاد.
هرچه از هوگو، روسو، شاتو بریان، موسه و لامارتین به دستش میرسید میخواند. در کلاسهای درس هانری برگسون شرکت میکرد و به شدت تحت تأثیر مفهوم «نیروی حیاتی» بود که برگسون بیان میکرد. تقریباً در همین ایام بود که با آثار نیچه آشنا شد. اندیشههای وی را با حرص و ولع بسیار پذیرفت و تا آخر عمر هم از نفوذشان خلاصی نیافت. کمکم شروع به نوشتن آثار ادبی (رمان و نمایشنامه) کرد و در جنگهای بالکان در 1912-1913 وارد خدمت نظام شد. در سال 1914 به همراه آنگلوس سیکه لیاتوس، شاعر یونانی، به قصد دیدن زیارتگاههای یونان به شهرهای مختلف کشورش سفر کرد. در این زمان علاقهاش به مذهب چنان جلب شده بود که در زیارتگاه آتوس تصمیم گرفت 40 روز ریاضت بکشد تا با مسیح ارتباط روحانی برقرار کند اما در این امر با شکست مواجه شد: «با گذشت سالیان اندک اندک دریافتم که برای جستجوی چیزی که همه عمر به دنبالش بودم به «کوه مقدس» رفته بودم. آنجا رفته بودم تا دوست و دشمنی بزرگ، همتای قامت من بلکه بزرگتر بجویم همو که در کنار من وارد عرصه مبارزه شود... روح من فاقد این چیز و این شخص بود و از همین رو احساس خفقان می کرد.»
در سال 1917 نیکوس به اتفاق فردی پرتحرک به نام الکسیس زوربا به پلوپونزوس، جزیرهای در یونان رفت تا به استخراج زغال سنگ بپردازد. آشنایی با زوربا برای وی الهام بخش خلق کتابی به نام «زوربای یونانی» شد که نیکوس آن را در سال 1945 نگاشت. نیکوس در سال 1919 برای تصدی پست مدیر کلی رفاه عمومی به آتن رفت. در مأموریتی ویژه شرکت کرد و طی آن، 150000 یونانی را که تحت آزار کردهای ارمنستان بودند از قفقاز به مقدونیه برگرداند. پس از بازگشت از مقام خود استعفا داد و دوباره به جستجوهایش در قالب سفر ادامه داد.
ابتدا به وین رفت. در آنجا به مطالعه آثار بودا پرداخت و تحت تأثیر مفهوم «نیروانا» قرار گرفت. سپس به برلین سفر کرد و رهبری یک گروه کمونیستی را بر عهده گرفت. در این سالها بین لنین و بودا حیران و سرگردان بود اما عشق او به بودا و کمونیسم هم کمرنگ شد و در سال 1924 آلمان را ترک گفت و به شمال ایتالیا رفت. 11 هفته در آسیسی توقف کرد. در آنجا به عشقی تازه گرفتار آمد؛ معشوق جدید سن فرانسیس بود. این سیر و سلوک و کاوش، خاطرات و تجربیاتی را پدید آورد که 30 سال بعد نیکوس در کتاب مرد بینوای خدا یا «سرگشته راه حق» به گوشههایی از آن اشاره میکند.
در سال 1924 نیکوس به کرت بازگشت و در حالت انزوا سرودن دیوان بلند اشعار خود با عنوان «اودیسه روایتی نو» که در واقع دنباله و مکمل اودیسه هومر، شاعر کلاسیک یونانی است را آغاز کرد. کتاب شامل 33 هزار بیت شعر است و سرودن آن 15 سال وقت گرفته است. قهرمان کتاب اودیسه تنها و مصممانه وادیهای گوناگونی را برای کشف جوهر زندگی طی میکند. نیکوس به سال 1927 برای شرکت در دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به مسکو رفت و پس از این مسافرت، احساساتش نسبت به کمونیسم رنگ باخت؛ هرچند که مانند بسیاری دیگر از اندیشمندان به صورت مرتب و پیگیر به آرمان عدالت خواهی میاندیشید. او در سال 1935 پس از سالها گشت و گذار در فرهنگ و تفکر مغرب زمین، به ژاپن و چین سفر کرد و موفق شد گوشهای از فرهنگ مشرق زمین را نیز از نزدیک ببیند. حاصل این سفر کتابی است با نام «کتاب سنگی» که نیکوس آن را به زبان فرانسه نوشته است.
در 1945 وارد سیاست شد و برای مدت کوتاهی به مقام وزارت فرهنگ یونان رسید لیکن زود استعفا داد تا بار دیگر به دامان کار محبوب خود نویسندگی بازگردد. در 1947 مشاور ادبی یونسکو شد و در شهر کوچک آنتیپ در نزدیکی «نیس» ساحل «کوت دازور» فرانسه اقامت گزید و سه کتاب به نامهای «مسیح باز مصلوب»، «آخرین وسوسه مسیح» و «سرگشته راه حق» را نگاشت که همه به طور مستقیم یا غیرمستقیم به افکار و زندگی و تعالیم حضرت مسیح مربوط میشوند. او در ابتدا کتاب «مسیح باز مصلوب» را نوشت. داستان در یونان جریان مییابد. جشنی بر پاست و اهالی روستا در کرت خواهان ترتیب دادن نمایشی درباره مسیح هستند. مانیولیوس چوپان، نقش مسیح را بر عهده میگیرد اما کم کم روحیات مسیح بر وی اثر میگذارد. از دنیا رو برمیتابد و مصمم میشود طبق آیین مسیح زندگی کند و در این راه برای نجات انسانها، دردها و رنجهای بسیاری را بر جان میخرد و حتی عدهای هم به عنوان پیرو گرد او جمع میشوند. اما با مخالفتهای تجار و کشیشان مواجه میگردد و عاقبت مسیحوار به دست مردمی که تحریک شده اند، کشته میشود. این کتاب در یونان و حتی کشورهای دیگر سر و صداهای زیادی ایجاد کرد به طوری که روحانیان مسیحی کرتی، کازانتزاکیس را مرتد شمردند.
این کتاب چنان تأثیری بر نخبگان داشت که آلبرت شوایتزر تصریح کرد: در همه عمرم کتابی چنین تکاندهنده مطالعه نکرده بودم. در این سالها نیکوس کتابی دیگر به نام «آخرین وسوسه مسیح» نوشت که از سوی کلیسا ممنوع اعلام شد. این اثر البته ملغمهای از عنصر خیال و وقایع تاریخی زندگی حضرت مسیح است. او در این اثر به زندگی خاص حضرت مسیح توجه ندارد و بیشتر خواهان نشان دادن رنجها و دردهایی است که بر کسانی که خواهان تعالی روح هستند، میرود. نیکوس کازانتزاکیس در اواخر عمر اثری دیگر به نام «برادرکشی» را منتشر کرد. قهرمان این کتاب کشیشی به نام پدر یاناروس است که قربانی دو دشمن سرسخت (سلطنتطلبان و کمونیستها) میشود. در این کتاب نیز عشق و علاقه وافر نیکوس به شخصیت حضرت مسیح و تعالیم اخلاقی او به وضوح آشکار است هر چند که او هیچ وقت دید و نظر مثبتی نسبت به روحانیان مسیحی و کلیسا نداشت.
نیکوس کازانتزاکیس در سال 1957 در آلمان و پس از سفری نسبتاً طولانی به شرق درگذشت در حالی که خود اذعان میکرد کاوشها و جستارهایش ناتمام باقی ماندهاند: «کازانتزاکیس همیشه در حال سفر است و به دنبال هدفی واحد: یافتن خدا«.
کینهای که بسیاری از مسیحیان از او و آثارش به دل داشتند، سر انجام باعث شد تا در هنگام مرگش در سال 1957 هیچ کدام از کلیساهای یونان او را نپذیرند و ناچار جسد او را به مورگ سپردند تا در کنار اجساد مجهولالهویه نگهداری شود. بسیاری پس از خواندن کتابهای «عشق یونانی» و «مسیح» و «مسیح باز مصلوب» و بعضی از آثار دیگر کازانتزاکیس، او را نویسندهای معتقد به دیانت مسیح پنداشتهاند و حال آن که این تصور چندان درست نیست. او به تناوب و گاه در آن واحد، هم مسیحی بوده است و هم بی دین، هم آنارشیست و هم اومانیست، و حکیم رواقی. او نیز مانند الگرکو نقاش بزرگ یونانی الاصل به هیچ مکتبی تعلق ندارد و خود نیز بنیانگذار هیچ مکتبی نیست. او پیش از هر چیز کرتی است و خصایص روحیش خصایص روحی مردم کرت. گزارش به خاک یونان آخرین کتاب اوست.
مریم السادات فاطمی
................ تجربهی زندگی دوباره ...............