به گزارش ایبنا، کتاب «فهرست شیندلر» بر پایه‌ زندگی واقعی اسکار شیندلر نوشته شده است. این اثر تاریخی مردم و مکان‌های واقعی را با حوادث داستانی و صحنه‌های اضافه شده توسط نویسنده و بازسازی گفت‌وگوها توصیف می‌کند. این کتاب در سال ۱۳۷۹ از سوی انتشارات سمن منتشر شده بود و حال بعد از گذشت ۱۹ سال با ترجمه‌ای متفاوت از سوی انتشارات جمهوری منتشر شده است.

اسکار شیندلر همان سرمایه‌دار سودجوی اتریشی است که به کراکوف می‌آید تا با استفاده از نیروی کارگر یهودی بی‌جیره و مواجب یک کارخانه‌ تولید ظروف فلزی برای مصرف آلمانی‌ها راه بیندازد؛ اما در حوادث تو در توی سرنوشت خود، راه دیگری را در پیش می‌گیرد.

در اکتبر ۱۹۸۰ ، توماس کنیلی به فروشگاه پولدک فیفربرگ در بورلی نیاز رفت تا درباره‌ قیمت کیف‌ها سوال کند. صاحب فروشگاه یکی از یهودی‌های شیندلر بود که دو کابینت مغازه‌اش را با اسناد هولوکاست پر کرده بود و برای هر نویسنده‌ای که به مغازه‌اش می‌آمد، داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کرد. کنیلی با شنیدن حرف‌های او تصمیم به نوشتن کتاب «فهرست شیندلر» گرفت. همان اثری که در سال ۱۹۸۲ برنده‌ جایزه‌ ادبی من بوکر شد.
 
در بخشی از این کتاب که در پشت جلد آن آمده می‌خوانیم:
«پایان صحبت آنها اسکار حرف تازه‌ای را پیش کشید. او گفت: در چنین شرایطی باید برای کلیساها سخت باشد که به مردم بگویند: پدران آسمانی، از آنها حتی از مرگ یک پرنده‌ی کوچک هم مراقبت می‌کنند. آقای شیندلر، دلش نمی‌خواست در دنیایی که حتی ارزش یک بسته سیگار را ندارد، جای کشیش باشد. اشترن با حرف او را تایید کرد اما می‌دانست تنها مرجع کتاب مقدس برای  شیندلر فقط یک جمله بود؛ آنهم یک آیه عبری از تلمود: «کسی که زندگی یک انسان را نجات دهد، زندگی تمام جهان را نجات داده است.»»

از این کتاب فیلمی سینمایی به همین نام نیز اقتباس شده است که علاقه‌مندان سینما به خوبی با آن آشنایی دارند. فیلمی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ که محصول سال ۱۹۹۳ است.این فیلم تا مدت‌ها در فهرست ۲۵۰ فیلم برتر سایت بانک اینترنتی اطلاعات فیلم‌ها رتبه ۵ را داشت. «فهرست شیندلر» یک موفقیت تجاری با فروش ۳۲۱ میلیون دلاری بود و در کنار آن توانست جوایز بسیاری از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم و جایزه اسکار بهترین کارگردانی را بدست بیاورد.

«فهرست شیندلر» اثر ماندگار توماس کنیلی  با ترجمه‌ محبوبه‌ مهرآفرید در  ۴۹۶ صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت پشت جلد ۶۰ هزار تومان از سوی انتشارات جمهوری چاپ و روانه‌ بازار شده است.

تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...
تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است ...