روايتِ تاريخِ طولانيِ ناديده‌گرفته‌شدن | اعتماد


ادیت وارتون [Edith Wharton] (۱۸۶۲–۱۹۳۷) یکی از برجسته‌ترین و مهم‌ترین نویسندگان تاریخ ادبیات آمریکا است. او نه‌تنها اولین زنی بود که موفق به دریافت جایزه پولیتزر (۱۹۲۱) شد، بلکه آثارش نقدی بی‌رحمانه و دقیق از جامعه بسته و ریاکار طبقه اشراف نیویورک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ارائه می‌دهد. رمان‌هایی چون «عصر بی‌گناهی» و «خانه شادی» نه‌تنها در فهرست بهترین رمان‌های جهان قرار دارند، بلکه بارها مورد اقتباس سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته‌اند.

خلاصه رمان خواهران بانر» [Bunner Sisters]، نوشته ادیت وارتون [Edith Wharton]،

وارتون در آثارش عموماً به دنیای پیچیده و محصور طبقات مرفه می‌پرداخت، اما در برخی آثار کوتاه، نگاهش را به سمت زندگی طبقات پایین‌تر چرخاند و نتیجه آن، آثاری با لحنی متفاوت و خشن‌تر از فضای معمول رمان‌های او بود؛ «خواهران بانر» یکی از همین آثار است که با ترجمه پدیده الماسی از سوی نشر برج منتشر شده است.

«خواهران بانر» [Bunner Sisters] یک رمان کوتاه (نوولا) است که در سال ۱۹۱۶ در مجموعه «ژینگو و داستان‌های دیگر» به چاپ رسید، اگرچه وارتون آن را در سال ۱۸۹۲ نوشته بود. این داستان در آن زمان دو بار توسط ناشر اصلی‌اش رد شد، زیرا طول آن را نامناسب برای انتشار سریالی می‌دانستند، و به همین دلیل «خواهران بانر» تاریخچه‌ای طولانی از نادیده گرفته‌شدن داشته است.

داستان «خواهران بانر» در محله‌ای فرسوده در شهر نیویورک رخ می‌دهد. آن‌الایزا (خواهر بزرگ‌تر) و اِوِلینا (خواهر کوچک‌تر) دو خواهر بانر هستند که مغازه کوچکی برای فروش گل‌های مصنوعی و اقلام دست‌دوز کوچک به «جمعیت زنانه» محله استایوسنت اسکوئر دارند. آن‌الایزا برای تولد اِولینا یک ساعت می‌خرد. این ساعت، خواهران را به آشنایی با هربرت رامی، صاحب «عجیب‌ترین مغازه کوچکی که تابه‌حال دیده‌اید»، رهنمون می‌شود. به‌زودی رامی مهمان دائم خواهران بانر می‌شود و آنها متوجه می‌شوند که «چرخه روزمره» زندگی‌شان، که زمانی مایه آسودگی بود، اکنون «به‌طرز غیرقابل تحملی یکنواخت» شده است:

«خواهران بانر، بعد یکشنبه‌ای که در سنترال‌پارک گذراندند، چهار روز از آقای رامی بی‌خبر بودند. ابتدا هیچ‌کدامشان سرخوردگی و اضطرابش را پیش دیگری فاش نکرد؛ اما صبح روز پنجم، اِولینا، که همیشه زودتر تسلیم احساساتش می‌شد، از لیوان چای لب‌نزده‌اش سر بلند کرد و گفت: «فکر کنم دیگر بایست آن پول را بیاوری بیرون، آن‌الایزا.» آن‌الایزا منظورش را فهمید و سرخ شد. آن زمستان کار خواهرها تا حدودی پررونق بود و پس‌اندازی که به مرور جمع کرده بودند دیگر به رقم قابل توجه دویست دلار می‌رسید؛ ولی خانم ملینز گفته بود درباره‌ی بانکی که پس‌اندازشان را در آن گذاشته‌اند، شایعه‌های شومی می‌پیچد و این حرف رضایت خاطری را که می‌شد از این ثروت ناخواسته داشته باشند خدشه‌دار کرده بود. می‌دانستند خانم ملینز به هشدارهای بیهوده هم بها می‌دهد؛ اما حرفش، صرفاً به‌سبب تکرار بسیار، به‌قدری آرامش آن‌الایزا را به هم ریخته بود که بعد از ساعات مشورت شبانه، این دو خواهر تصمیم گرفته بودند نظر آقای رامی را بپرسند و این وظیفه را به آن‌الایزا واگذار شد...»

«خواهران بانر» که در سال ۱۸۹۲ نوشته شده، کاملاً تحت تأثیر رئالیسم افراطی‌ای است که در اواخر قرن نوزدهم توسط نویسندگانی چون امیل زولا و با آثار او نظیر «آسوموار» و «ژرمینال» آغاز شد و ژانر جدیدی به نام ناتورالیسم را پایه‌گذاری کرد. وارتون در این رمان کوتاه ناتورالیستی خود، یک بدبینی قاطع را نسبت به طبقات پایین‌تر، به‌ویژه زنان مجرد آن، جاری ساخته است.

در این داستان، آن‌الایزا و اِولینا، که سن آنها از آنچه معمولاً سن ازدواج تلقی می‌شد فراتر رفته، با سختی و مشقت زندگی‌شان را می‌گذرانند. آن‌الایزا با پس‌انداز خود تصمیم می‌گیرد ساعتی برای تولد اِوِلینا بخرد و در اینجا است که مشکلات واقعی آنها آغاز می‌شود و هربرت رامی، ساعت‌ساز آلمانی، وارد زندگی‌شان می‌شود.

آن‌الایزا ابتدا فکر می‌کند شاید آقای رامی به او علاقه دارد، اما به‌زودی متوجه می‌شود که قلب و چشم اِولینا به سمت اوست و تصمیم می‌گیرد به نفع خواهر کوچک‌ترش از خواسته‌های خود بگذرد. آقای رامی در نگاه خواهران گاهی اوقات بیمار به نظر می‌رسد، با نگاهی کسل و نیازمند مراقبت؛ آنها فکر می‌کنند او یک مرد مجرد است که از خودش خوب مراقبت نمی‌کند، اما بعداً دلیل واقعی وضعیت رامی مشخص می‌شود.

ادیت وارتون که معمولاً درباره طبقات مرفه می‌نوشت، در این مورد به اصطلاح به محله‌های فقیرنشین سر زده است. درحالی‌که چارلز دیکنز اثرات شدید فقر را بر جوانان و خانواده‌های انگلیسی نشان داد (معمولاً با پایانی امیدبخش)، ادیت وارتون در اینجا اثرات وخیم فقر را بر زنان بزرگسال و مجرد آمریکایی به نمایش می‌گذارد؛ به‌ویژه اگر اجازه دهند مرد نامناسبی از آن‌ها سواستفاده کند:

«آن‌الیزا تمام شب بیدار ماند و مسیری را که آقای هاوکینز به او گفته بود بارها و بارها مرور کرد. مرد مهربانی بود و آن‌الیزا می‌دانست با کمال میل حاضر است با او به هوبوکن برود؛ درواقع در چشم‌های محبوبش خواند که بدش نمی‌آید همراهی‌اش کند، اما ترجیح می‌داد به تنهایی دنبال چنین کاری برود. از این رو، یکشنبه‌ بعد، صبح زود راه افتاد و بی‌هیچ دردسری خود را به قایق مسافربر رساند. تقریباً یک سال از دیدار قبلی‌اش با خانم هوخ‌مولر می‌گذشت و وقتی سوار قایق می‌شد، نسیم خنک آوریل به صورتش می‌خورد. بیشتر مسافرها در کابین کنار هم جمع شده بودند. و آن‌الیزا به تاریک‌ترین گوشه خیزید و زیر ردای نازک سیاهی که ژوئیه گذشته آن‌قدر گرم به‌نظر می‌رسید، به خود می‌لرزید. وقتی پا به ساحل گذاشت، کمی گیج شده بود، اما مأمور پلیسی با رفتاری پدرانه او را سوار درشکه‌ای درست کرد و و آن‌الیزا، انگار که خواب ببیند، دید دوباره راه رسیدن به خانه خانم هوخ‌مولر را پیش گرفته است. اسم خیابانی را که می‌خواست در آن پیاده شود به راننده گفته بود و کمی بعد، در بادی گزنده سر تقاطع و نزدیک سالن آبجوخوری ایستاد، همان جایی‌که روزی آفتاب خیلی مصرانه بر او تابیده بود...»

«خواهران بانر» یک پرتره تیره و بی‌روح است، که همان‌طور که هرمیون لی منتقد و نویسنده به آن اشاره می‌کند، دارای «سختی بی‌امان» است. این یک رمانِ کوتاهِ غمگین است که در پایان هیچ کورسوی امیدی برای رهایی یا جبران ندارد. به تعبیر نانسی ون‌راسک، «خواهران بانر» روایتگر تاریخ طولانی نادیده‌گرفته‌شدن است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...