فال حال زنان، تقدیر مقدر زمان | اعتماد


در رمان «آب، آسمان» [اثر آذردخت بهرامی] طرح کلی، روایت زنی پرستار به نام ناهید است که با همسرش زندگی می‌کند. ناهید شخصیتی درونگرا دارد و مرد به سبب تصادفی که داشته، در سکوت است. زن بیش از اینکه در زندگی امروز خود حضور داشته باشد، در گذشته سیر می‌کند و در حال مرور جنبه‌های مختلف اتفاقاتی است که در گذشته خود داشته است. روایت طوری پیش می‌رود که زن در حادثه‌یی با معشوقه قبلی و همسر او برخورد می‌کند و این برخورد، موجب اتفاقات، تغییرات و شکسته شدن تصاویری می‌شود که زن مدت‌ها با آن زندگی کرده است. داستان، روند تحولات شخصیت است.

آب، آسمان آذردخت بهرامی

می‌توان گفت رمان «آب، آسمان» اشاره‌یی است به جمله شکلوفسکی درباره «تغییر در واقعیت» و کمک گرفتن از فرم و زبان برای ایجاد یک نگاه جدید. ایجاد یک فرم جدید می‌تواند وجه تمایز و برجستگی یک اثر باشد اما نقطه تعادلی میان فرم و محتوا در یک اثر موفق وجود دارد، نقطه‌یی که جامعه‌ و ادبیات امروز، به‌شدت به آن محتاج است. این نقطه، جایی است که می‌تواند پاسخگوی این سوال باشد که آیا هدف تلفیق و هم‌پایی فرم و محتوا برای دستیابی به چشم‌اندازی بهتر در یک نوشته است. یا فرم، پوشش و دستاویزی است برای گریز از پرداختن به محتوا؟ این سوال از آن رو جای تامل دارد که بدیع بودن فرم و آشنایی‌زدایی اثر، برای خواننده غیرحرفه‌یی می‌تواند گول‌زننده باشد و چشمگیری‌اش سبب شود که خواننده، عدم تعادل بین این دوعامل را فراموش کند.

در این رمان، فرم روایت و نگرش ناهید، هماهنگ هستند. به این صورت که فصل‌بندی و پیشبرد رمان براساس کارت‌های فال «یی چینگ» است و ناهید نیز پایه‌های فکری و رفتاری خود را بر اساس همین کارت‌ها و فلسفه آن گذاشته است. این روند در ابتدا خواننده را سردرگم می‌کند چراکه خواننده ناآشنا به این فلسفه، در اوایل کتاب، پس از هر بار سعی در برقراری ارتباط با جهان داستانی ناهید، به بن‌بست می‌رسد. نویسنده مبنا را برعلم و روشی گذاشته که از دانش بسیاری از خوانندگان خارج است و برای فهم آن نیاز به اطلاعات اولیه‌ دارد. با این حال اگر خواننده صبور باشد و کمی پیش برود، فضا برای او ملموس‌تر خواهد شد و قلم نویسنده او را مجذوب خواهد کرد.

فرم‌گرایی در این کتاب، محدود به فصل‌بندی نیست. در موتیف‌ها و نشانه‌گذاری‌هایی که کارت و تفسیرشان نقشی اساسی دارد، نویسنده سعی در انتقال مفهوم موردنظر خود دارد. به گونه‌یی که گاه این سوال پیش می‌آید که آیا نویسنده زحمت انتقال بارمعنایی موردنظر خود را که باید به وسیله شخصیت‌پردازی انجام می‌شد، به گردن کارت‌ها و فرم روایت خود انداخته است؟

ناهید شخصیتی است درونگرا که بیشتر از اینکه با محیط اطراف خود درگیر باشد و دغدغه‌های بیرونی داشته باشد، با جهان درون خود و گذشته‌اش درگیر است. ناهید به جای روبه‌رویی با واقعیت و آنچه در حقیقت در جریان است، به تصاویر ذهنی و دستاویزهایی شبیه فال و کارت‌های یی‌ چینگ پناه می‌برد. وی به جای رویارویی با خود و گره‌گشایی، برای خانه خود فرم می‌آفریند، به جزییات اشیای اطرافش توجه می‌کند، و سعی در بررسی انرژی‌های اطراف دارد. انتظار می‌رفت در پایان روایت، پس از شکسته شدن تصاویر و دنیایی که ناهید از جهان بیرون برای خود ساخته است، اتفاقی در درونیات او بیفتد؛ اتفاقی که نشان‌دهنده ایمان آوردن او به خود باشد و ردی از اراده معطوف به خود، نه معطوف به فلسفه‌یی چینگ که تمام زندگی او را پر کرده است، نشان دهد چرا که ناهید می‌تواند نماینده زنان ایرانی باشد که هر کدام به نحوی به چیزی بیرون از خود، برای تنظیم مبنا‌ی تفکرات و ارزش خود تکیه زده‌اند. البته پرداخت چنین شخصیت‌هایی درونگرا کاری است بسیار ظریف. درگیری چنین شخصیت‌هایی برای خود آنها مساله بزرگی است اما نگاه بیرون به آنها بسیار منتقدانه است، از این جهت نویسنده کاری سخت‌تر پیش رو دارد چراکه باید درگیری‌های شخصیت را در واقعیت داستانی موجه نشان دهد.

آنچه به خوبی قابل تشخیص است و از نقاط قوت اثر محسوب می‌شود، این است که ناهید ‌زاده داستان و تفکرات نویسنده است. نویسنده به خوبی زیر و بم رفتاری او را می‌شناسد و ما شاهد شخصیت‌پردازی عمیق و بی‌فاصله‌یی از او هستیم. اما در برخی شخصیت‌های فرعی داستان و نقش‌ آنها در اثر، ما شاهد نوعی فاصله‌گذاری هستیم. به طوری که گویی شخصیت‌های فرعی به نوعی به سبب نیاز اثر و برای نشان دادن تضاد یا مفهومی خاص وارد کار شده‌اند. این نگاه، از طرفی نقطه قوت رمان است، چون نشان می‌دهد نویسنده تمامی زوایای اثر خود را به خوبی بررسی کرده است و از طرفی می‌تواند محل تردید باشد، چرا که چیدمان شخصیت‌های فرعی و ورود آنها، در هماهنگی 100درصد با اثر نیست. آنقدر که ناهید و دو شخصیت مقابل او در تار و پود اثر نشسته‌اند، دیگر شخصیت‌ها در چنین موقعیتی قرار ندارند. به عنوان مثال می‌توان به شخصیت «زهرا» یا «مادر» اشاره کرد. نویسنده، لزوم ریشه‌یابی شخصیتی ناهید را درک کرده و می‌داند پیچیدگی‌های این شخصیت بدون فلاش‌بک و تحلیل کودکی ناهید قابل پذیرش نیست. اما در توجیه برخی قسمت‌ها، شخصیت «مادر» گویی به اثر سنجاق شده است. به طور کلی می‌توان گفت بیش از هر چیز، نویسنده این اثر «نوشتن» و «چگونه نوشتن» را بلد است. تغییر راوی‌ها برای نشان دادن یک روایت از نقطه‌نظرهای مختلف، توانایی نوشتن دیالوگ‌های به موقع و متناسب با شخصیت‌ها و جرات نهفته در ایجاد یک روند جدید، به خودی خود دلایلی کافی است برای خواندن رمان «آب، آسمان».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...