کتاب «گریه نکن بچه‌جان» [Weep not child‬] نوشته انگوگی وا تیونگو [Ngugi wa Thiongo] با ترجمه مهدی غبرایی از سوی انتشارات افق به کتاب‌فروشی‌ها رسید.

گریه نکن بچه‌جان» [Weep not child‬] انگوگی وا تیونگو [Ngugi wa Thiongo]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، این کتاب -که در سری کتاب‌های «شاهکارهای پنج‌میلی‌متری» از این ناشر به چاپ رسیده است- روایت رنجی است که از ناآرامی‌ها، تنش‌ها، در گیری‌های داخلی و استعمار بر قاره‌ی آفریقا روا داشته می‌شود.

در پشت جلد کتاب می‌خوانیم: «ما امروز به همین دلیل اینجاییم. همه‌ی سیاه‌ها با هم برادرند. با هم باید یک‌صدا فریاد بزنیم: «زمان آن فرارسیده! مردم ما را به حال خود بگذارید! ما زمین خود را می‌خواهیم. همین حالا.»

انگوگی وا تیونگو(1938-) نویسنده‌ای کنیایی است که در چند سال اخیر از او به عنوان یکی از برندگان احتمالی جایزه‌ی نوبل یاد شده است. او به خاطر نظریات انتقادی بارها تحت تعقیب حکومت کنیا قرار گرفته.» آثار او در حوزه‌های رمان، داستان کوتاه، مقاله، نمایش‌نامه و تحقیق به بیش از 17 زبان ترجمه شده است.

کتاب «گریه نکن بچه جان» نوشته انگوگی وا تیونگو، در 104 صفحه، در قطع رقعی، جلد شومیز، یه قیمت 16 هزار تومان و با ترجمه مهدی غبرایی، از سوی انتشارات افق به کتاب‌فروشی‌ها راه یافت.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...