توده‌ای به‌‌نامِ مردم | سازندگی


کامیلا خوسه سلا [Camilo José Cela] در سال 1989 جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. از او به‌عنوان کسی یاد می‌شود که زبان اسپانیایی را از نو احیا و زنده کرد، همچنین او را خالقِ زبانِ سروانتس و لورکا می‌دانند. سلا در طول حیاتش (2002-1916) صد اثر نوشت که مهم‌ترین‌شان رمان‌های «خانواده پاسکال دوآرته» و «کندو» [the hive] است که هردو نیز به فارسی ترجمه شده است.

کامیلا خوسه‌سلا [Camilo José Cela] خلاصه کتاب معرفی کندو» [the hive]

رمان «خانواده پاسکال دورآرته» در دهه شصت توسط زنده‌یاد فرهاد غبرایی ترجمه شد و رمان «کندو» به‌تازگی با ترجمه اسکندر جهانبانی از سوی نشر گویا منتشر شده است. این مترجم پیش از این نیز رمان دیگری از سلا به نامِ‌ «خانم کالدول با پسرش صحبت می‌کند» را منتشر کرده بود.

«کندو» بازسازی کارناوال‌گونه فرهنگ اسپانیایی است و تصویری کابوس‌وار و سوررئال از تلاش‌های انسان. سلا صریح‌وبی‌پرده، بی‌رحمی و درعین‌حال سرزندگی زندگی در این شهر را در قالب داستان درآورده‌ است. این رمان شاهدی اجتماعی و تکان‌دهنده از رنج بشری است و درعین‌حال پیروزیِ انسان را تحت رژیمی توتالیتر نشان می‌دهد.

«کندو» روایتی از چند روز در مادریدِ ۱۹۴۳ را اندکی پس از پایان جنگ داخلی به تصویر می‌کشد، داستان زمانی اتفاق می‌افتد که رژیم فرانکو در سرکوبگرانه‌ترین حالت خود قرار دارد. شخصیت‌های متعدد کتاب به سیصد نفر می‌رسد که رفت‌وآمد آنها در رمان تاثیر خاصی بر خواننده می‌گذارد. این «پرتره‌ی گروهی» مملو از رسوایی و هتک حرمت از جامعه‌ای بیمار و زخم‌خورده است که نخستین‌بار در ۱۹۵۱ در بوینوس‌آیرس منتشر شد؛ زیرا به هیچ‌وجه در اسپانیا قابل چاپ نبود.

غالبِ داستانِ «کندو» حول کافه دونا‌ُرُزا جریان دارد که آدم‌های فقیر و طبقه فرودست جامعه چون تن‌فروش، دگرباش، معتاد و... آزادانه و بی‌قید پیرامون کافه یا در خانه‌هایشان و در خیابان به گذران زندگی مشغولند و بزرگ‌ترین دغدغه‌ همه‌شان گرسنگی و ترس است. هرچند که برخی حوادث فجیع داستان در ذهن می‌ماند، اما بیشترین تمرکز داستان بر طمع، زشتی و لذت‌های کوچک انسانی است و داستان جریانی کوبنده و تاثیرگذار دارد.

داستان «کندو» طرح و چارچوب چندانی ندارد، اما سلا ما را با تکه‌هایی از زندگی این افراد درگیر و درحالِ مبارزه آشنا می‌کند و در خلالِ آن حسِ واقعیِ زندگی در آن زمان و مکان را به خواننده منتقل می‌کند. مطالعه این رمان تجربه‌ای خواندنی، قدرتمند، باارزش و متفاوت است. فهرست بالای سیصد نفره کاراکترهای داستان در دویست قطعه (درست به مانند کندوی عسل) به‌واقع عظیم است که هر کدام دقایقی مورد توجه قرار می‌گیرند، خودی نشان می‌دهند و گاهی تا اواخر داستان ناپدید می‌شوند.

کافه دونا رزا واقع در بخش فرسوده مادرید تا حدودی مرکزیت داستان است. افراد بسیاری آنجا جمع می‌شوند، افراد ثابت در دو گروه صبح و عصر آنجا باهم ملاقات می‌کنند، سیگاری دود می‌کنند، قهوه‌ای می‌نوشند، برنامه می‌چینند و کارهایی از این دست.

تنوع شخصیت‌ها آنقدر زیاد است که نمی‌توان زمان زیادی به آنها اختصاص داد و تنها برای آنکه کمی آمادگی ذهنی پیدا کرد به چندتایی از آنها اشاره می‌کنیم؛ مارتین مارکو شاعر و احتمالا نویسنده که خود را روشنفکری تحت تعقیب می‌پندارد. دون روبرتو گونزالس که برای نانوا و دیگران کتاب نگه می‌دارد و همسرش فیلو که با فرزندانشان در خانه است و برادرش فلامنکو نیز با آنها زندگی می‌کند، هرچند که به‌شدت از روبرتو متنفر است. پسربچه‌ کولی که برای به دست‌آوردن تنها چند سکه آواز می‌خواند. خولیو گارسیا مورازو پلیسی که در جنگ داخلی مجروح شده و حالا پلیسی مورد احترام اما ساده و سطح پایین است. پاکو که مرد جوانی ضعیف و بیمار است و به درمان نیاز دارد، ویکتوریا عاشق اوست، اما می‌داند که تنها با تن‌فروشی قادر به تامین داروهای موردنیاز اوست و این فهرست طولانی همچنان ادامه دارد...

این رمان پر از تضاد است؛ سختی‌های زیاد، فقر و گرسنگی و بیماری و ناشادمانی، بااین‌حال مردم همچنان ادامه می‌دهند، می‌خندند، عشق می‌ورزند، بچه بزرگ می‌کنند و خوش می‌گذرانند و زنده می‌مانند. با مطالعه این رمان حس قوی مبارزه‌طلبی در ما زنده می‌شود وقتی می‌بینیم آنها علیرغم سختی‌ها و بدبختی‌ها زندگی را پس نمی‌زنند و پیش می‌روند.

کندو» [the hive]

علاقمندی‌های ساده و مشکلات آنها که نیازهای ضروری و‌ محلی انسانی است نظیر عشق، غذا، سرپناه و مشکلات روزمره در این رمان جاری است؛ طوری‌که در جریان داستان به موضوعات سیاسی مهم‌تر و جنگ دوم جهانی و اسپانیا به‌عنوان مکانی بزرگ‌تر، بسیار کم پرداخته می‌شود و خواننده داستان را با حس قدرتمند از احساسات قوی محلی به اتمام می‌رساند. و با تمام این احوال از میان تکه‌های کوچک و گسسته از هم، داستان تصویری واقعی از زندگی مادرید در اواسط جنگ جهانی دوم بر ما آشکار می‌کند؛ زندگی‌ای که چندان تحت‌تاثیر جنگ جهانی نیست، بلکه جنگ‌های داخلی اسپانیا است که بیشتر روی جامعه تاثیرگذار است و زندگی‌های زیادی را از هم پاشیده است.

حس غالبِ رمان به خواننده می‌قبولاند که زندگیِ معنادارِ شهر همان روزمرگی‌های توده مردم و به‌ویژه وابسته به مردم فقیر آن شهر است. از نگاه سلا زندگی سیاسی افراد قدرتمند نیست که شهر را اداره می‌کند، گردانندگان اصلی همان روزمرگی توده مردم است که در کافه و خیابان و آپارتمانهای محقر جریان دارد و معنای واقعی زندگی را باید در دسیسه‌ها، جدال‌های روزانه برای غذا، اندکی پول، کنارهمبودن، عشق و سلامتی یافت. عنوان داستان نیز همین مفهوم منطقه منزوی محلی را تقویت می‌کند. گویا دونارزا و کافه‌اش همین کندو است؛ کندویی پر از انسان‌های پرمشغله و گرفتار که هرکدام با طنینِ خود می‌آیند و می‌روند، اما در اصل ارتباط چندانی با هیچ چیز خارج از کندو ندارند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...