خاطرات و فعالیت‌های شیخ حسن نوری همدانی در کتابی با عنوان «خانه پلاک۲۹» توسط انتشارات شهیدکاظمی منتشر شد.

خانه پلاک۲۹

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «خانه پلاک۲۹»؛ تاریخ شفاهی انجمن ولی عصر و فعالیت‌های شیخ حسن نوری همدانی توسط انتشارات شهیدکاظمی منتشر شد.

«خانه پلاک بیست و نه» یک روز محل زندگی علامه طباطبایی بود که در اختیار یکی از شاگردانش به نام شیخ حسن نوری همدانی قرار گرفته بود؛ این خانه تنها محل زندگی شیخ حسن و خانواده‌اش نبود. بلکه مَسکن تعداد زیادی از نوجوانان و جوانانی بود که در روزهای پایانی هفته برای تمرین تئاتر، سرود، فن سخنرانی و گفت و شنود درباره معارف دینی دور هم جمع می‌شدند. از فعالیت‌های انجمن در مراسم جشن نیمه شعبان سالانه و با حضور عموم مردم، فضلای حوزه علیمه و حتی مراجع وقت رونمایی می‌شد.

در روزگار فقدان تلویزیون و سینمای سالم، برنامه تئاتر انجمن، برای شرکت‌کنندگان مهم‌ترین بخش مراسم به حساب می‌آمد. آنقدر که مسئولین مراسم مجبور می‌شدند برای کنترل جمعیت از نیروهای شهربانی استفاده کنند. حالا پس از گذشت حدود نیم قرن، اعضاء خانه پلاک ۲۹ خاطرات خود از آن روزها را بازگو کرده‌اند. خاطراتی که هرچند برای سال‌های دور است اما هنوز تازه و شنیدنی است.

کتاب «خانه پلاک۲۹»؛ تاریخ شفاهی انجمن ولی عصر و فعالیت‌های شیخ حسن نوری همدانی در قطع رقعی و ۳۸۳ صفحه، به کوشش محمدحسین فروغی و حسین ابراهیمی به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات شهیدکاظمی منتشر شده است.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:

زمانی‌که همه‌ی طلبه‌ها دنبال درس و بحث بودند، ‌ایشان روی جوان‌ها سرمایه‌گذاری کرد. ‌ایشان می‌گفت: فلان طلبه به من گفته است چه فایده‌ای دارد این جلسات؟ فوق‌اش این است که بعد از مرگ تو، این بچّه‌ها یک مجلس ختم برایت بگیرند. بیا و درس حوزه را ادامه بده.

یکبار حاج شیخ حسن نوری خدمت امام(ره) عرض کرده بود اگر بخواهم آن تعدادی که در انجمن تربیت شده‌اند و الان به مملکت خدمت می‌کنند را جمع کنم، جماران پر می‌شود.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...