رمان ایرانی «بلوای خاک» نوشته محمدسعید احمدزاده به تازگی منتشر شده است.

به گزارش ایسنا، این رمان در ۱۹۲ صفحه قطع رقعی با شمارگان ۵۰۰ نسخه و  با قیمت ۱۹ هزار تومان در انتشارات «انجمن قلم ایرانیان امروز» منتشر شده است.

در معرفی ناشر از رمان «بلوای خاک» آمده است: «بلوای خاک» قصه تقابل و تنهایی است. قصه ترس‌ها و انکارها.

خانواده­ا به دلیل ظلم و تعدی ناگزیر به ترک شبانه موطن خویش می‌شوند و از طرف بالادستان خود تحت تعقیب قرار می‌گیرند. داستان آدم­‌ها در کشاکش این تعقیب و گریز شکل می‌گیرد و هر کس راوی سرنوشت محتوم خود می‌شود. گذشته و حال و آینده به هم دهان باز می‌کنند و در هم می‌پیچند. برخی آدم‌ها بر بستر انگار­ها و اندیشه‌­ها به کلی منکِر نقش خویشند، بعضی هم بر فراز قله­‌های خشم و غرور چنان گردن می‌فرازند که گویی خود تنها فرمانروا و آفریدگار حوادث پرآشوب زندگی‌­اند. در این میان تنها عده کمی راه به در می‌برند. آن‌هایی که خداوند را در همان نزدیکی­‌ها و در بطن ماجراها می‌جویند.

«بلوای خاک» با این‌که خود به تنهایی لذت خواندن یک رمان مستقل را به مخاطب خویش می‌دهد، اما در واقع کتاب دوم از یک مجموعه سه جلدی است که جلد اول آن با عنوان «شب پیر» در سال ۱۳۹۶  توسط همین انتشارات به چاپ رسیده و جلد سوم آن به زودی راهی بازار کتاب خواهد شد.

................ هر روز با کتاب ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...