مرتضی سرهنگی گفت: از ۱۵ کشور در ایران اسیرداری کردیم وکسی نمیداند! وقتی آمارمیدهیم ۳۴ کشور به عراق کمک کردند درست است چون براساس جغرافیا و جمعیت برتری ۷برابری نسبت به عراق داشتیم.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، آئین رونمایی از کتاب «تابستان ۱۳۶۹» اثر تازهای از مرتضی سرهنگی عصر دیروز ۳۰ مرداد در حوزه هنری برگزار شد.
معصومه آباد در بخشی از این مراسم گفت: بچههای زندان الرشید، ابوقریب و گوشهگوشههای اسارت، خودشان را مرهون سرهنگی میدانند چرا که کتابهای راوی اسارات، روایت خاطرات تلخ و شیرین از زبان آزادگان دردمندی است که جوانی و هستی خود را در راه مجاهدت در مسیر آرمانهای انقلاب گذاشتند و هنر نوشتن درباره دردها چیز دیگری است.
او ادامه داد: گاهی نویسنده از گل و بهار و عشق و سرسبزی مینویسد. این واقعاً سخت نیست. اما وقتی قلم میخواهد از درد بگوید، میشکند و به صدا در میآید. مانند زمانی که در خطاطی حین نوشتن حروف کشیده، نی به صدا در میآید و با ناله مینویسد و نوک آن از هم میشکافد. نوشتن از درد همین طور است.
آباد افزود: ویژگی آقای سرهنگی این است که «من» را در وجود خودش به دار آویخته و فریفته «ما» شده است. از اسرا و خانوادههای شهدا بسیار شنیدهام که سرهنگی این هنر را دارد که میتواند مشتهای بسته را باز کند. او کلمات را از زبان راوی بیرون میکشد، بعد آن را مزمزه میکند و دوباره حلاوت آن را در واژگانی زیباتر بازمیگرداند طوری که خود راوی هم از شنیدن دوباره آن به وجد میآید. همان طور که میگویند مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
او گفت: ایشان ابتکار عملی دارد که ردپایش در کتابها را به جا میگذارد. من در دوره اسارت نامههایی که از آقاسید به دستم میرسید پاره میکردم و دور میانداختم چون نمیدانستم نویسنده کیست و فکر میکردم شاید شیطنت باشد چرا که اصلاً در اردوگاه اسارت بوی عشق از جایی نمیآید. اما برایم جالب بود که که کنار تمام صفحات کلیدواژه «نامههای بینشان» آمده بود و رهبری هم وقتی به دیدارشان رفتیم از آقاسید پرسیدند «پس شما صاحب آن «نامههای بینشان» هستید؟!» این سوال نشان از همان ریزبینی آقای سرهنگی دارد.
سرهنگی چهلچراغی از روایت اسارت برایمان روشن کرده است
سپس محسن کاظمی با اشاره به این که بعد از دو سال تنها به خاطر اظهار ارادت به مرتضی سرهنگی پشت تریبون برگشته، گفت: سرهنگی همواره یک افسر فرهنگی و یک انسان پیشرو بوده است. همان طور که خودش همیشه به سایرین میگوید جنگ برای رزمنده تمام نمیشود مگر آن که خاطراتش را ثبت کند، ما هم انتظار داریم امروز خودش بالاخره دست به قلم شود. ما در این ۳۰ سال خیلی از او آموختیم اما او تمامنشدنی است و مردی است برای تمام فصول. او در این کتاب نیازسنجی کرده و درست به سراغ همان روایتهایی رفته است که با اطمینان میتوانید در رقابت با فشار فضای مجازی بدون مطالعه همه روایتهای اسارت، تنها به همین کتاب و گزینشهایش، تکیه کنید.
او ادامه داد: دغدغههای ادبیات اسارت و بازداشتگاهی در ۲۵ سال اخیر جدیترین دغدغه سرهنگی بوده و این کتاب تنها یک آتش تهیه برای کار بسیار بزرگتری است که او در ذهن دارد. او تمام مدت را مادی و معنوی را جمع کرده و نیاز به سازوکار جدیتری دارد و این که نهادها دستش را بگیرند تا آن مفهوم «دفتر سوم» که در ذهن دارد، شکل بگیرد. انتخابهای سرهنگی در کتابش نشان میدهد میتوانیم با خیال راحت و بدون خواندن ۳۶۰ اثر مطولی که در بحث اسارت موجود است، به همین ۴۰ روایت اکتفا کنیم. این ۴۰ روایت، چهلتکه نیست که از دورریز تهیه شده باشد بلکه چهلچراغی است که سرهنگی روشن کرده و باید همگی زیر نور آن قرار بگیریم تا از آن بهرهمند شویم.
کاظمی افزود: نام هر کتاب میتواند به سه عنصر زمان، مکان و حادثه اشاره داشته باشد و نامی که سرهنگی انتخاب کرده هر سه این عناصر را در خود دارد. «تابستان ۱۳۶۹» هم تاریخ، هم جغرافیا و هم حادثه بازگشت اسرا را روایت میکند. باید بدانیم که آزادگان عزیر تنها جسم و ساکشان را از زندانهای بعث نیاوردند بلکه خاطرات و رنجها و دردهایی را آوردند که باید برای نسل جدید گفته شود. این کتاب تلنگری از همانهاست.
او گفت: ادبیات بازداشتگاهی، سختتر از ادبیات انقلاب و جنگ است چون مسئله باینمایی مقاومت در آن مطرح است. ما در کتابهای جنگ و انقلاب با تیپهای مقاوم سروکار داریم اما در ادبیات اسارت تیپهایی هم هستند که شکستند یا بریدند. دشوار است که این تیپها را چطور بنویسیم. البته بههرحال تیپ غالب در این ادبیات هم تیپ مقاوم و اسطورهساز است اما هر قاعدهای استثنایی دارد و باید بتوانیم راهی برای روایت این تیپ پیدا کنیم و بسیار سخت است چون این افراد، دستهای هستند که در تمام مدت اسارت، همسایهها و همکاران و خانوادهها و فرزندانشان از آنها تصویر یک قهرمان را در ذهن میپروراندند درحالی که آنها شکسته بودند. آقای سرهنگی میتوانند در این عرصه هم پیشگام باشند و راهی را باز کنند و برای ما، نمونههایی ارائه بدهند.
او افزود: در بحث جنگ از حیث مضمون با سه دسته شهدا، جانبازان و اسرا سروکار داریم و از یک جهت روایت اسرا وضع رنجآمیزتری دارد چرا که دچار نوعی غربت عمیق هستند. حتی اگر ما آنها را قهرمان بدانیم خودشان مرتب از خودشان میپرسند چرا اسیر شدم. اتفاقی که در حین روایت کتاب من درباره آقای شهبازی بسیار میافتاد و ایشان مدام از خود میپرسید من که افسر دو رژیم (رژیم پهلوی و بعد حکومت جمهوری اسلامی) بودم چطور اسیر شدم؟! پس رهاورد مسئله اسارت به عنوان یکی از خروجیهای جنگ نوعی تراژدی استکه باید در تاریخ ثبت شود.
محبوبه عزیزی از گردآورندگان کتاب سخنران بعدی مراسم بود که گفت: از جهت آماری، در موضوع اسارت حدود ۷۳۰ عنوان کتاب داریم که عموماً خاطرات آقایان است اما در میان آنها خاطرات خانمها هم دیده میشود و نشان از فرهنگی متعالی دارد. جنگ تحمیلی ایران تنها جنگی است که خاطرات اسرای دشمن هم در کشوری که مورد تجاوز قرار گرفته منتشر شده و آمار آن هم ۷۰ عنوان است. نمیدانم این ایده چند سال در ذهن استاد سرهنگی زندگی کرده تا به نیمه دوم ۱۳۹۸ رسیده است. اما از این تاریخ شروع شد و تا نیمه دوم ۱۴۰۰ به اتمام رسید اما در کنار آن، کتاب «تابستان ۱۳۶۹» هم جمعآوری
او ادامه داد: در این مسیر به چند ملاک و معیار برای انتخاب رسیدیم. در هر خاطره، تفاوت آن با خاطره قبلی برایمان مهم بود. سعی داشتیم طیفهای متعدد راویان در این مسیر ثبت شود. خاطرات شامل اطلاعاتی از فرد، حادثه و پشت پرده ثبت کتاب باشد تا آقای سرهنگی بتوانند با روایت این گوشهها، خاطرات را برای مخاطب جذاب و خواندنی کنند. بخش دیگری از کار ما معطوف به انتخاب نقطه طلایی روایت برای شروع و پایان لحظه اسارت بود. مطلوب آقای سرهنگی این بود که اگر چه ما یک لحظه را از روایتها بیرون میکشیم اما همان هم باید شروع و پایان درخوری داشته باشد و در عین حال پیام را به درستی به مخاطبش انتقال دهد. عنوان هم بخش مهم دیگری از مسیر انتخاب ما بود که باعث میشد روایت را طوری برگزینیم که ظرفیت بالایی برای پررنگ کردن یک عنوان خاص داشته باشد و بتواند زیبا و جذاب و کوتاه، به حادثه اشاره کند.
او افزود: این کتاب حاوی لحظه قطع شدن رشته زندگی معمول و متعارف سرباز است و همچنین قاب گرفتن لحظهای که زندگی در افقی نامعلوم برای او آغاز میشود و متفاوت بودن این لحظه در روایتها باعث میشود کتاب از یک مدل «کشکولی» که در آن همه چیز ریخته شده، خارج شود. نشان دادن یک الگوی معرفتی مشترک که نشان از باورمندی سربازان ایرانی به دفاعی بودن جنگ و تقدس دفاع و قرار داشتن عذاق در موضع مهاجم دارد، مثل یک نخ تسبیح در این کتاب عمل کرده و همه خاطرات را به هم وصل کرده است. مجموع این خاطراهها نشان میدهد ما هنوز از سه موقعیت جنگ، دفاع و اسارت به عنوان سه موقعیت کاملاً انسانی نگاه نکردهایم و این نگاه به لنزهای قویتری نیاز داد تا چیزهایی را به چشم مخاطب بیاورد که بدون آنها دیدنشان شدنی نیست.
او ادامه داد: استفاده از این لنز در کتاب «تابستان ۱۳۶۹» به مخاطب چه داستاننویس باشد چه محقق یا فیلمنامهنویس، این امکان را میدهد که با خیالپردازی، پایانهای باز این روایتها را به اشکال متنوع در تولیدات متنوع درآورد. این بهگزینیها، بستههای مطالعاتی سهلخوانی هستند که مروج کتابخوانی هستند. با مطالعه این دست مجموعهها اگر مخاطب ترغیب شود که دستکم به ۵ کتاب حاوی روایت اصلی مراجعه کند به ترویج کتابخوانی کمک شده است. امیدوارم مسیر تولید چنین مجموعههایی ادامه داشته باشد.
۱۰ میلیون نامه میان اسرا و خانوادههاشان ردوبدل شده است
مرتضی سرهنگی آخرین سخنران این مراسم روی صحنه آمد و ضمن تشکر از همکاران نشر سوره مهر گفت: من از ارادتمندان قدیمی خانم دکتر آباد هستم. یک روز برای دیدارشان به شورای شهر رفتم آن زمان کتاب خاطرات خانم لشگری را داشتیم و قطعهای در آن بود که فوقالعاده مرا اذیت میکرد. آن قطعه این بود که یک شب بیدار شدم و دیدم اتاق پر از دود سیگار است و حسین لبه تخت نشسته است و سیگار میکشد چون کابوس دیده بود. گفتم شما که همیشه کابوس میبینی! گفت منیژه این بار عراقیها آمده بودند داخل اتاق خواب ما! به من میگفتند اتاقتان را باید عوض کنید! این را برای خانم آباد گفتم و به ایشان گفتم شما هم کابوس میبینید؟ ایشان گفتند: من امروز در این ساعت، استاد دانشگاه هستم، زندگی و همسر و فرزندانم را دارم، عضو شورای شهر هم هستم. اما من فکر میکنم همه اینها کابوس است. من اگر بیدار شوم دوباره در سلول هستم. همه اسرا کابوس میبینند اما به رویشان نمیآورند. ببینید به اینها چه گذشته است.
او ادامه داد: من آمدم تشکر کنم و بگویم به امید خدا آن دفتر سوم که صحبتش شد را راه میاندازیم و قرار نیست آقای دادمان به من یک اتاق بدهد و ۵ سال بعد یک اتاق تحویل بگیرد بلکه ۵ سال بعد ۵ اتاق تحویل میگیرد. من باید کار کنم و آن را جلو ببرم. از خانم بهجت افرا که معروف هستند به مادر اسیران ایرانی شنیدم که ۱۰ میلیون نامه میان اسیران ایرانی و خانوادههاشان ردوبدل شده است! این نامهها کجا هستند؟ در خانهها و کسی از آنها اطلاع ندارد. با یک حرکت کوچک ده هزارتاشان جمع شد اما ما چه میخواهیم از اسارت بدانیم که در این ۱۰ میلیون ممکن است نباشد؟! موضوعات تحقیقی، آیات و روایات و نقاشیها و امیدهایی که در آنها هست. برخیشان از همان اسارت فرزندانشان را نامگذاری میکردند. این کابوس یعنی بدترین شکلی که شما میتوانید اسیرداری کنید! من که در روزنامه کار میکردم این را میدانم که ناهار روزنامه را نمیخوردم میرفتم با اسرای عراقی ناهار میخوردم چرا که غذایشان بهتر از مال ما بود. این را به هر کسی میگویم باور نمیکند!
زن روستایی که اسرای عراقی را در خانه به تهچین مرغ مهمان کرد
او افزود: من به اردوگاه سوم رفته بود که در آن جا تعدادی اسیر عراقی را نگه میداشتیم و حدود ۲۰ کیلومتر بیرون از شهر سمنان بود. تقریباً تمام عراقیها از اردوگاههای ما فرار کردند. کتاب تازهای که ما داریم درباره همین موضوع است. یکی از خاطرات این است که یک افسری از فرماندهان این اردوگاه تعریف میکرد: پیرمردی از روستاهای اطراف این اردوگاه میآمد و قراضهها را در اردوگاه جمع میکرد. یک روز مستقیم وارد ساختمان اداری ما شد و ما هم همه عصبانی و ناراحت بودیم که چند اسیر فرار کردهاند و ما هم نمیدانیم در این بیابان چه کنیم. آن پیرمرد گفت این سه اسیر خانه ما هستند اگر میخواهید بیایید برویم. رفتیم به خانه او دیدیم خانم خانه سفره انداخته و این سه اسیر دارند تهچین مرغ میخورند! خانم گفت جناب سروان کاری با آنها نداشته باشید! اینها مهمان من هستند. ناهارشان و چایشان را بخورند بعد بدرقهشان میکنم از در بیرون بروند بعد شما بگیریدشان. این کجا و آن کابوسی که خانم آّباد و خلبان لشگری میگفتند کجا! ما این طور از اسرای عراقی نگهداری کردیم.
از مصر ۷۰ اسیر و از سودان ۵۵ اسیر در ایران داشتیم
او گفت: ما علیه فراموشی مینویسیم و اینها نباید فراموش شود. ما باید برای این کابوسها کاری کنیم. ما از ۱۵ کشور در این جا اسیرداری کردیم و باز کسی نمیداند! وقتی آمار میدهیم که ۳۴ کشور به عراق کمک کردند درست است چرا که جغرافیای ایران نزدیک ۴ برابر بزرگتر از عراق است و جمعیت ما سه برابر عراق است در مجموع ۷ برابر نسبت به عراق برتری طبیعی داریم. و این خیلی در جنگ مهم است و نشان میدهد عراق از کمک سایر کشورها بهره برده است. من با این اسرا صحبت کردم. مصر بیشترین اسیر را با آمار ۷۰ یا ۷۵ نفر داشت. سودانیها ۵۵ نفر بودند که من ۴۹ نفرشان صحبت کردم. اردن یمن تونس مراکش هم بودند. امیدواریم با کمک همه کنند. خانمهایی که کتابخانه را جمع کردند کار بزرگی کردند ما میگوئیم مغولها پس از حمله کتابخانهها را سوزاندند و باید بدانیم آن چه وضع ما را دگرگون میکند، مطالعه است. اگر چراغ دفتر سوم روشن شود خواهیم دید که بازجوییها میتوانند کتابهای جداگانهای باشند که بچهها چه جوابهایی به عراقیها دادهاند. بعضیهاشان به شدت خندهدار است و واقعاً کمدی میشود. اسیران ما جایی زندگی کردند که خندیدن ممنوع بود و سرباز عراقی تحمل نمیکرد که اسیر ایرانی بخندد. اسیر با خندهاش ثابت میکرد که تو جسم من را اسیر کردهای و نه روحم را. در خاطرات داریم که وقتی اسیر میخندیده او را میزدند. خانم آباد از آن سرزمین آمده و حق دارد کابوس ببیند.
................ هر روز با کتاب ...............