نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
اندیشه ایرانشهری شکلی از آگاهی ایرانی است که دین نامشهود در آن نقشی تعیینکننده دارد... طباطبایی در مکتوبات خود هدفی استراتژیک را دنبال میکرد و از دل این استراتژی بههیچوجه «صلح» بیرون نمیآید... پروژه او در نقطه نهایی ذیل شیوهای از مشروطهخواهی سلطنتی مبتنی بر حق سیاسی در معنای مدرن کلمه است... شکوفایی ایران در طول تاریخ همیشه وقتی محقق شده که ایرانی به اصل وحدت در کثرت عمل کرده است... نظریه میهندوستی جمهوریخواهانه بر پایه خوانشی از ارسطو... طباطبایی متفکر جنگ است
...
دغدغهی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت میتواند هم دینی باشد و هم مشروطهگرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحیست در حوزهی فلسفهی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشهی مشروطهگرایی و حد فاصلِ دیکتاتوریهای قانونی با حکومتهای حقبنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری نسبیاش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیتها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعهخواهان قرار دارد
...
بدون غلبه بر گسست و انقطاع تاریخی در پرتو اندیشیدن به سنت تاریخی خود، خروج از بی تاریخی ما در جهان کنونی و پاسخگویی راستین به بحران هویت و پاسخگویی به این پرسش که «من کیستم؟ یا ایرانی کیست؟» امکانپذیر نیست... ملیتگرایی میتواند با شوونیسم و خاکپرستی و با راسیسم و نژادپرستی نسبت برقرار کند... با سیطره مدرنیته و جهانی شدن آن، اساسا تحقق امر دینی در جهان کنونی امری نزدیک به امتناع است و به یک معنا در دوره جدید انسان دینی نداریم
...
زیباییشناسی را به عنوان نظریهی فلسفی زیبایی و به طور مشخص هنر تعریف میکند... صور سهگانهی روح مطلق، که از مجرای آنها بشریت حقیقتاً خود را به مرتبهی خداگونگی میرساند و خدا را در روح مطلق تجربه میکند، عبارتاند از هنر، دیانت و فلسفه... در آثار هنری، اقوام مختلف، وجوه ژرف و غنی زندگی و شهودهای خود را بیان کردهاند... زیبایی تحقق حقیقی خود را در قلمرو هنر پیدا میکند... هنر تقلید طبیعت نیست، بلکه برعکس آفرینش جهانی مثالی است
...
درسهای وی در فاصلهی سالهای 1821 تا 1831... دین، به عنوان صعود به سوی حقیقت، قلمروی است که در آن روح خود را از امور حسی و متناهی رها میسازد... نخستین مرحلهی مفهوم دین، اندیشه در کلیت صوری آن است... فرد احساس میکند که بهرهای از مطلق را در خود دارد... آیین مذهبی همان فرایند ابدی است که در آن فرد با ذات خود وحدت پیدا میکند... مسیحیت دینی کامل و مطلق و آگاهی از روح است، آگاهی از خداست
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...