در سال ۵۵۵ قمری نویسنده‌ای اهل ری کتابی در رد عقاید شیعیان نوشت به نام «بعض فضائح الروافض». اصل این کتاب از دست رفته است. عبدالجلیل قزوینی که آن روزگار در ری می‌زیست و عالم معروف و معتبری بود، بر بعض فضائح الروافض ردیه‌ای نوشته است به نام «النقض» که تا قبل از سال ۵۶۶ ق تألیفش تمام شده بود. او ابتدا بخش‌هایی از بعض فضائح الروافض را نقل کرده و سپس آن را نقد و جرح کرده است.

عبدالجلیل قزوینی النقض

النقض کتاب بسیار مهمی است. گنجینه‌ای است از معلومات مذهبی و کلامی و تاریخی و جغرافیایی و رجالی و ادبی و لغوی. منبعی ارزشمند برای شناخت وضع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در قرن ششم است. ساخت و بافت النقض جدلی است و هدفش اسکات خصم و غلبه بر او.

یکی از موضوعاتی که مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض در خوارداشت و طعن شیعیان «مکرر» (النقض، ص۴۳۹) مطرح کرده و لابد از موضوعاتی بوده که در چنین مجادلات و مناظراتی تکرار می‌شده است، مسئلۀ فتوحات است و اینکه «فتح دیار گبرکان [=ایران] و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود» (ص۱۴۹). عبدالجلیل رازی این بحث و اشکال را «عداوت با علی و آل‌فاطمه» خوانده است (ص ۴۳۹).

مؤلف ناشناس بعض فضائح الروافض طعنه زده که: «جهان بوبکر و عمر و عثمان گشودند و علویان با مال و نعمت شدند و لعنت به‌عوض‌‌ها می‌دهند» (ص۴۴۱). گفته شیعیان در شهرهای مسلمان با امن و مال زندگی می‌کنند؛ شهرهایی که با «صلابت عمری و به رأی سدید و هیبت مهیب» عمر و «به سعی امیران غازی چون سعد وقاص و خالد ولید و مثنی حارثه» و دیگران ستده شده است (ص ۱۴۷). اینکه «حرب‌های عراق و فتوح عجم در عهد بوبکر و عمر و عثمان و همه روزگار بنی‌امیه و بنی‌مروان و همه روزگار بنی‌عباس» بود (ص ۱۴۸). از فتح خراسان و سمرقند و فاتحانی چون ابن خازم و قتیبه بن مسلم و جریح و احنف و دیگران نوشته که به سعی آنان «مشرق [= خراسان و ورارود] صافی شد و کلمه اسلام عالی شد و کلمه کفر نگون شد» (ص ۱۵۲).

و این سخن مهم او برای تحقیر شیعیان:
«در این فتوح امیرالمؤمنین علی و فرزندانش کجا بودند که یک دِه نه در مشرق و نه در مغرب استدند؟ و خود حاضر نبودند و یک علوی در این غزاها اول و آخر نبوده است... علی بوطالب از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و از فرزندان او هیچ اثری در دین پیدا نشد.» (ص۱۵۳).

و باز تکرار همین سخن:
«و اکنون که روافض با مال و ملک‌اند و علویان با اموال و املاک، از برکات فتوح عمری است و از آفتاب روشن‌تر است که هرگز هیچ نه در ابتداء اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند، و یک غزاة نکردند، اگر از اول گیری، علی از حرب جمل و صفین و نهروان با هیچ غزاتی نپرداخت و حسن در خانه بنشست و خلافت به معاویه تسلیم کرد، و حسین و اولاد حسین در هیچ غزاة نبودند؛ از زین‌العابدین درآیی تا آخر ایشان که روافض خود را بر فتراک ایشان بندند هرگز یک غزاة نکردند، و آن‌چه بود ایشان را، از ارزاق و عطایا بود که خلفاء آل عباس بدیشان می‌دادند و صدقات رسول خدای و پدر ایشان علی مرتضی. پس این‌همه فسحت اسلام و کلمت حق که عالی شد و رایت شرک که نگون شد به بوبکر و عمر و عثمان و دگر خلفا شد، غزوه‌ها در عهد ملوک بنی‌امیه و بنی‌مروان و خلفاء آل عباس و نایبان و بندگان و گماشتگان ایشان شد، مهاجر و انصار رنج بردند و غازیان اسلام تا همۀ علویان با مال و نعمت شدند رایگانی، و به شکر آن نعمت لعنت به‌عوض‌ها می‌دهند» (ص ۴۳۸).

عبدالجلیل قزوینی کوشیده به این اشکال و طعنه پاسخ بدهد (صص ۱۵۶ - ۱۴۹ و ۴۴۱- ۴۴۰). کلی جدل و مچ‌گیری کرده اما جان کلام و حرف اصلی او این است:
علی و شیعیانش هم در راه اسلام جنگیدند (مثال‌هایی می‌زند از شجاعت امیرمؤمنان در غزوه‌های بدر و احد و خیبر و حنین و... و از مالک اشتر و محمد ابی‌بکر و همچنین مختار) اما این جنگ‌ها نه در فتوحات و نه با ایرانیان بود «و اگر خواجه گوید این قتال با مسلمانان بود و آن[= جنگ عمر و بنی‌امیه و...] با گبرکان و مشرکان، [گوییم] به هر روزگار قتال با جماعتی باشد که انکار حق کنند» (ص۱۵۴).

و این جملۀ مهم: در اول اسلام علی با کفار می‌جنگید و«عمر خطاب و غیر او بی‌رنج بودند و علی منتی ننهاد بر سر ایشان و به آخر کار که عمر میان بست به قتل گبرکان، منتی بر سر علی نشاید نهاد» (ص ۱۵۶ و نیز ۴۴۱).

بنابراین، به گواهی النقض، در نیمه دوم قرن ششم، سنی و شیعه اعتقاد داشتند و «از آفتاب روشن‌تر بود» که علی و اولاد علی - از جمله سیدالشهدا- در فتح ایران به دست اعراب شرکت نداشتند. اگر عبدالجلیل رازی، مؤلف النقض، سند «متقنی» پیدا می‌کرد که نشان می‌داد امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهدا در فتح ایران شرکت داشتند، قطعا برای بستن دهان آن مخالف می‌نوشت اما سند «استواری» در این زمینه برای او و لابد برای علمای شیعه که با او در ارتباط بودند، شناخته‌شده نبود.

نورسیاه

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...