به گزارش ایبنا، نخستین نشست از سلسله درس‌گفتارهایی درباره شمس تبریزی با سخنرانی غلامرضا خاکی، مهدی محبتی، و ایرج شهبازی بعد از ظهر چهارشنبه سوم مهر ماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
 
در ابتدای این نشست، که قرار است به مدت یک سال، هر چهارشنبه برگزار شود، غلامرضا خاکی به عنوان دبیر نشست، ضمن اشاره به سابقه برگزاری ۱۱ ساله درس‌گفتارهای مختلف در شهر کتاب، عنوان کرد: درس‌گفتارهایی که در شهر کتاب برگزار می‌شود، یک سخنرانی نیست؛ بلکه نحوه بررسی و کندوکاو متن‌محور است. یعنی تلاش می‌شود تا بزرگی از طریق انعکاسی که در متنی از او به یادگار مانده است، بررسی و تحلیل شود.
 
شناخت شمس تبریزی دشوار است
خاکی ضمن اشاره به شروع درس گفتارهایی درباره شمس تبریزی، در اهمیت این شاعر و عارف گفت: شمس تبریزی از آن جهت که شکل‌دهنده شخصیت مولانا و به تعبیر دیگری خلق‌کننده شخصیت مولانا در فرهنگ اسلامی-ایرانی ما است، برای همه ما اهمیت دارد و لازم است که او را بشناسیم. منصفانه، عادلانه و عالمانه حرف‌هایش را بشنویم و تا آن‌جا که میسر است، با ترازوی خرد او را مورد سنجش قرار دهیم.
 
او ادامه داد: شناخت شمس تبریزی دشوار است؛ زیرا متن مستقیم و مرتبط و مستند از او به جای نمانده است و از سوی دیگر شمس تبریزی خود می‌گوید: «من عادت به نوشتن نداشتم. هرگز. چون نمی‌نویسم، در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد. سخن بهانه است»
 
دبیر نشست در ادامه به نگاه شمس نسبت به عارفان و بزرگان اشاره کرد و افزود: شمس می‌گوید شناخت عارفان مشکل‌تر از شناخت حق است. او این پیام را به ما می‌دهد که بزرگان را نمی‌شود در حدود فکری خلاصه کرد و تمامی شناخت از آنها را محدود به برداشت‌های شخصی خود دانست. بنابراین شناختن شمس تبریزی که چنین باوری دارد، خیلی دشوار است. طبیعتاً شناخت فردی که ما نمی‌دانیم کی به دنیا آمده، سرنوشت او چگونه است؟ و تنها مجموعه‌ای از جملات را از او به نام مقالات داریم، یا تنها گزارشی از حضور او در قونیه موجود است، کار بسیار دشواری است.
 
پس از اشاره خاکی به توجهی که در نیم قرن اخیر در ایران به شمس شده و کتاب‌هایی که درباره او نوشته شده، مهدی محبتی به عنوان اولین سخنران نشست، در مقدمه بحث خود گفت: ما برخی از بزرگان و ادیبان خود را آنقدر بزرگ کرده‌ایم، که عملا خاصیت عمل‌بخشی را از آن‌ها گرفته‌ایم. نگاه ما باید این باشد که در جهان آشفته‌ای مثل امروز، که همه روایت‌های کلان شکسته شده و هیچ کلان‌روایتی مثل قدیم بر زندگی و ذهن بشر سلطه ندارد، ما از شمس و مقالات او چگونه می‌توانیم برای زندگی امروزمان بهره ببریم. در یک کلام ساده‌تر شمس تبریزی و مقالات، در این من تنها، با شخصیتی متعارض در جهان امروز، چه پیغامی دارد؟
 
هنجارشکنی‌‌های شمس فوق‌العاده ممتاز است
محبتی در ادامه گفت: اگرچه بیشتر مولانا نور چشم همه ما است، که طبیعی هم هست و ممکن از ۱۰۰ دلیل داشته باشیم که مولانا را بیشتر دوست داشته باشیم، اما بنده به دو دلیل شخصی شمس را بیشتر دوست دارم. یکی اینکه برخلاف مولانا، شمس در گفتن آنچه که فکر می‌کند درست است، از هیچ چیز نمی‌ترسد؛ یعنی وقتی به حقیقتی می‌رسد که فکر می‌کند درست است، هرگز به مخاطب و برداشت او نمی‌اندیشد. این برخلاف روحیه ملایم مولانا است، که همیشه مخاطب و احتمال رنجش او او را در نظر دارد.
 
او ادامه داد: نکته دیگری که در شمس هست و در مولانا کمتر دیده می‌شود، هنجارشکنی‌ها و هنجارستیزی‌هایی است، که در شمس فوق‌العاده ممتاز است، که ما آن‌ها را در ساحت هنجارگریزی‌های عرفانی، دینی و عرفی و اجتماعی دسته‌بندی کرده‌ایم.
 
محبتی ضمن اشاره به برخی نمونه‌های هنجار‌شکنی شمس گفت: مثلاً شمس درباره اشخاصی چون بایزید و حلاج که همه عرفا تسلیم آنها هستند، می‌گوید حلاجک رعنای رسوا و... این‌ها آن هنجارگریزی‌های عجیبی است، که شمس در سنت خود دارد؛ به‌ویژه در فرهنگ ما که اساس آن بر پنهان‌کاری و مصلحت است. یعنی بزرگترین مشکل فرهنگ ما سانسورهای بیرونی نیست، بلکه خودسانسوری است؛ ولی شمس در همین فرهنگ حرف‌هایی می‌زند که هنوز هم کسی جرأت چاپ کردن یا گوش دادن به آن را ندارد. بنابراین در این جهت خیلی ممتاز است.
 
این مدرس دانشگاه زنجان در ادامه ضمن بیان اینکه ما در برخورد با بزرگان خود دو شیوه افراط و تفریط داریم؛ اضافه کرد: شیوه برخورد ما با بزرگان خود یا پذیرش مطلق است، که فکر می‌کنیم هرچه آن‌ها می‌گویند درست و عین الهام وحی الهی است، یا گروه رقیب را کاملا رد می‌کنیم و آن را ضاله می‌نامیم، که باید از فرهنگ ما پاک شوند. یک‌سو اردوگاهی مثل «کسروی» است که می‌گفت تا «مثنوی معنوی» در فرهنگ ما باشد، ما ایرانی‌ها رنگ فلاح را نمی‌بینیم و به سعادت نمی‌رسیم، و در اردوگاه طرف مقابل هم هستند کسانی که شمس مولانا حافظ و سعدی را تا حد خدا بالا می برند و معتقدند که حتی یک نکته غیر اخلاقی و اشتباه در آثار این بزرگان وجود ندارد. با این حساب ما در وضعیتی هستیم که کل تاریخ ما از این افراط و تفریط‌ها پر شده است.
 
نسل امروز نمی‌تواند این مایه بزرگی را تحمل کند
او ادامه داد: به نظر من هر دو گزاره «تسلیم مطلق برابر این متون عرفانی» و «نفی مطلق آن‌ها» نادرست است. بلکه باید نگاه سومی که متناسب شرایط اجتماعی روز است، به این متون داشت تا نسل امروز هم بتوانند با نگاه ما ارتباط برقرار کنند. نسل امروز نمی‌تواند این مایه بزرگی را تحمل کند. کتاب‌هایی که از مولانا، شمس و حتی عطار و دیگران است، بهترین و والاترین پیام‌ها را می‌بینیم، منحط‌ترین حرف‌ها را هم می‌بینیم؛ یعنی این طور نیست که همه آن خوب باشد. یعنی افرادی مثل مولانا هم ضعف‌های انسانی دارند و نباید از آن‌ها بتی بی عیب و اشکال ساخت. باید این حقیقت توجه داشت که این متون یکدست نیستند، هم خیلی حرف‌های خوب و هم بسیار حرف‌های سخیف در آن‌ها است.
 
دو قطبی بودن تاریخ فرهنگی خودمان را حل کنیم
محبتی در ادامه بحث خود گفت: از طرفی ما ملت یکدستی هم نیستیم. یعنی مردم هم همه یک‌دست خوب یا بد نیستند. همه جوامع یک بخش خواص، یک بخش عوام و یک بخش متوسط دارند و به همین دلیل نمی‌توان به جامعه‌ای که از سه قسمت متعارض تشکیل شده، یک پیام داد و از هر سه یک نتیجه گرفت. بهتر است که ما این طیف طبقات اجتماعی را قبول کنیم و متناسب با هر طیف یک پیام به آن‌ها بدهیم‌. بنابراین ما باید به جای این نگاه افراط یا تفریط یک نگاه سوم هم داشته باشیم و این دو قطبی بودن تاریخ فرهنگی خودمان را حل کنیم. اگر از این منظر به کتاب‌های بزرگان نگاه کنیم، شاید به یک تحلیل و تغییر انتقادی مدرن برسیم، که در سایه آن، نه فقیه عارف را از جامعه بیرون کند، نه عارف وجود فقیه را مضر بداند و نه مردم بین آن‌ها بمانند.
 
آفتاب‌هایی که ناخواسته ماه و ستاره‌های زیادی را پنهان کرده‌اند
در ادامه، ایرج شهبازی، عضو هیات‌ علمی دانشگاه تهران و موسسه لغت‌نامه دهخدا، در مقدمه بحث خود گفت: انسان‌های خیلی بزرگ ناخواسته در پرتو نور خیره‌کننده وجود خود، افراد بزرگ زیادی را از نظرها دور می‌کنند. یعنی یک انسان خیلی والا، که مثل آفتاب در پهنه آسمان فرهنگ یک کشور می‌تابد، چه‌بسا بدون هیچ قصد و غرضی و این که خودش مایل باشد، تعداد زیادی ستاره، ماه و آفتاب را در پرتو نور خود پنهان کند و مانع دیدن آن‌ها شود. به عنوان مثال فردوسی عظیم‌الشان، تعداد زیادی حماسه‌سرا که هر کدام برای خود در فرهنگ ما ارزشمند هستند، را از نظرها دور کرده و تا زمانی که فردوسی هست، آن‌ها به چشم نمی‌آیند. حافظ و سعدی هم همین کار را در عرصه غزل کرده‌اند. یعنی تعداد زیادی غزل‌سرا در پرتو نور حافظ و سعدی از دیده‌ها پنهان شده‌اند. به عبارت دیگر کسی که از غزل حافظ و سعدی لذت و بهره ببرد، طبیعتا نمی‌تواند غزل‌های دیگر را به‌راحتی بپذیرد و از آنها لذت ببرد.
 
چهار عارفی که در پرتو نور مولانا دیده نشدند
او ادامه داد: این اتفاق برای مولانا هم افتاده است؛ یعنی مولانا هم از فرط بزرگی و عظمت، تعداد زیادی آفتاب تابان را در پرتو نور خود به سایه رانده است و مانع دیدن آنها شده است. در بین عارفان و شاعرانی که در حیطه عرفان کار کرده‌اند، عطار، سنایی، بهاء ولد (پدر مولانا) و شمس تبریزی از جمله بزرگانی هستند که در پرتو نور مولانا دیده نشده‌اند. یعنی اینها یا اساسا دیده نمی شوند یا اگر هم دیده می شوند از جهت رفت و نسبتی که با مولانا دارند دیده می شوند.
 
عضو هیات علمی دانشگاه تهران در توضیح سخنان خود افزود: امروزه شاهد هستیم که خیلی‌ها برای رسیدن به مولانا، به سراغ عطار و سنایی می‌روند و در این میان، خود آن‌ها  نادیده گرفته می‌شوند.  یا پدر مولانا، بها ولد، به تنهایی یک انسان شایسته توجه و عارف جدی و متفکری ارجمند است؛ اما شانس بد او این است که، پدر مولانا است و این پدر در سایه پسر خود کلا پنهان مانده و کمتر کسی به سراغ او رفته است؛ در حالی که قطعا بها ولد بدون نسبتش با مولانا، به‌تنهایی شایسته این است که مورد توجه قرار گیرد.
 
شمس تبریزی کاملا در سایه مولانا است
او ادامه داد: از همه این‌ها مهم‌تر، شمس تبریزی است که کاملا در سایه مولانا قرار گرفته است. یعنی هر کسی که به سراغ شمس رفته، از جهت ربط و نسبتی که با مولانا دارد و از جهت تاثیری که بر زندگی مولانا گذاشته، به سراغ او رفته و او را مورد نقد و بررسی قرار داده است. در حالی که نظر من این است که شمس تبریزی اگر هیچ رد و نسبتی هم با مولانا نداشته باشد، آنقدر عظیم و متفکر است و در عرفان به جاهای بالایی رسیده، که به‌تنهایی شایستگی تحقیق و پژوهش را دارد. به نظر من یکی از اولویت‌های فرهنگی ما این این است که، این ستاره‌ها، ماه‌ها و خورشیدهایی که در پرتو بزرگان دیگر مثل مولانا، فردوسی، سعدی و حافظ به محاق رفته‌اند و از نظرها پنهان مانده‌اند را مستقلا مورد بحث و بررسی قرار دهیم؛ که درس‌گفتارهای شهر کتاب یک گام بزرگ است، برای این جهت که شمس تبریزی به تنهایی هم مورد توجه قرار بگیرد.
 
مقالات شمس ثابت کرد که شمس تبریزی واقعی است
شهبازی در بخش دیگری از سخنان خود عنوان کرد: مقالات شمس تبریزی ثابت کرد که شمس تبریزی ساخته و پرداخته مولانا و یک موجود موهوم نیست؛ بلکه یک موجود واقعی است، که در تاریخ زیسته و هویت تاریخی دارد. بررسی مقالات شمس نشان می‌دهد که در این کتاب اندیشه‌ها جرقه می‌زنند. گذشته از محتوای بسیار عالی کتاب مقالات شمس، این کتاب از جهت شکل فرم و زبان هم واقعاً قابل توجه است. هر چند که جاهای مبهم، گسسته و ناقص هم دارد، اما این کتاب با همین قد و اندازه و با همه ابهام‌ها و گسستگی‌ها، در بیشتر جاهای آن مواردی یافت می‌شود، که با عالی‌ترین نثرها و بلکه شعرهای زبان فارسی پهلو می‌زند؛ بنابراین مقالات شمس نشان می‌دهد که شمس تبریزی به تنهایی هم قابل بررسی است و لزومی ندارد فقط از جهت نسبتی که مولانا با او دارد، به او بپردازیم.

شهبازی در بخش دوم صحبت‌های خود به دو چشم‌اندازی که بزرگان و سنت گذشته از طریق آن‌ها قابل بررسی است، اشاره کرد و افزود: یک نگاه باستان‌شناسی ادبیات و عرفان است، که از این نگاه، ما با شور و شیفتگی تمام وجوه زندگی و آثار بزرگان گذشته را مورد توجه قرار می‌دهیم؛ حتی بزرگانی که برای زمان ما هیچ پیامی ندارند. باستان‌شناسی ادبیات و عرفان یعنی این‌که ما به حافظ، سعدی، مولانا، شمس و امثال آن‌ها توجه می‌کنیم، اما دقیقا برخورد ما با آن‌ها شبیه برخوردی است که با یک شیء باستانی داریم؛ یعنی خود شناخت آن‌ها برای ما مهم است؛ حتی اگر هیچ اهمیتی برای زمانه ما نداشته باشند و به کار امروز ما نیایند.
 
بازخوانی ادبیات و عرفان برای یافتن دوای درد انسان امروز
او ادامه داد: نگاه دوم که من با آن موافق‌تر هستم، بازخوانی ادبیات یا عرفان است. در اینجا سنت را از جهت رابطه‌ای که با ما و انسان زمانه ما دارد، بررسی می‌کنیم و به دنبال یافتن پاسخ برای پرسش‌هایی هستیم که انسان زمانه ما را گرفتار کرده است؛ چون انسان زمانه ما در میان همه برخورداری‌ها، تنعم‌ها، آسایش‌ها و رفاه‌هایی که دارد، عمیقاً از یک‌سری احساسات مثل احساس تنهایی، ملال، اضطراب، نگرانی، پوچی و امثال آن‌ها رنج می‌برد و ما می‌خواهیم ببینیم سنت ما برای پاسخ به این پرسش‌ها، چه پاسخی دارد. اولین شرط این نوع تحقیقات هم این است که انسان معاصر برای ما اولویت داشته باشد، نه بزرگان گذشته. اگر بنا را بر این بگذاریم که کار ما این است که به فکر انسان معاصر باشیم و هدف اصلی ما کاستن از دردهای او باشد، آن وقت دیگر نمی‌توانیم برخورد یک‌جانبه ستایشگرانه یا نکوهش‌گرانه با سنت گذشته خودمان داشته باشیم. باید عادلانه، در عین حال با همدردی و مقداری عشق و بسیار با انصاف، عدالت و آگاهی میراث گذشته خودمان را بررسی کنیم و ببینیم از درون این میراث، برای انسان تنها و وامانده زمانه ما، چه چیزهایی قابل استفاده است.
 
در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که کارخانه معصوم‌سازی و مقدس‌بافی است
او ادامه داد: شرط دوم این‌گونه تحقیقات هم این است که از قداست‌بخشی و معصوم‌سازی و ستایشگری افراطی پرهیز کنیم. متاسفانه ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که کارخانه معصوم‌سازی و مقدس‌بافی است. در این جامعه انسان‌ها به سرعت مقدس می‌شوند، در طاقچه قرار می‌گیرند و دیگر دست هیچ کسی به آن‌ها نمی‌رسد. واقعیت این است که مقدس‌کردن هر امر والایی، یعنی خارج کردن آن از دسترس. در واقع اگر ما می‌خواهیم امری را از دسترس بشر خارج کنیم و خاصیت الگوگیری و الگوبخشی را از او صلب کنیم، کافی است او را مقدس و معصوم کنیم؛ به این ترتیب او را از تمام خواص حیاتی خود تهی کرده‌ایم. این اتفاق هم باید در زندگی ما بیفتد و با این نگاه به سراغ سنت گذشته خود برویم و آنچه را که به‌ درد انسان زمانه ما می‌خورد، کسب کنیم.
 
شهبازی در پایان گفت: شمس تبریزی و مولانا برای انسان زمانه ما حقیقتا سخن‌ها و حرف‌های گفتنی فراوان دارند. اگر ما بتوانیم این‌ها را کشف و استخراج کنیم و به‌روز شده، در معرض دید و داوری انسان معاصر قرار دهیم، مطمئناً تاثیر نیکو خواهد داشت و به بهروزی انسان‌ها کمک خواهد کرد.
 
در ادامه مهدی محبتی ضمن معرفی کتاب «در جدال با خویشتن» که به قلم خود ایشان و درباره شمس  نوشته شده، به خوانش چند حکایت از مقالت شمس پرداخت و در پایان، علی‌اصغر محمدخانی، معاون بین‌الملل شهر کتاب و بانی برگزاری درس‌گفتارها در شهر کتاب به بیان پیشینه یازده ساله درس‌گفتارها اشاره کرد و برنامه پیش رو برای درس‌گفتارهایی درباره شمس تبریزی را عنوان کرد.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...