احداث «مزون سیمنون» در زادگاه ژرژ سیمنون در لی‌یژ بلژیک در دست بررسی است.

به گزارش ایبنا به نقل از خبرگزاری فرانسه، یکی از فرزندان
ژرژ سیمنون در حال ایجاد خانه‌ای به نام «خانه سیمنون» در شهر لی‌یژ در غرب بلژیک، محل تولد این نویسنده در سال 1903 است.

ژان سیمنون فرزند نویسنده، روز شنبه در مصاحبه با روزنامه «لو سوار» گفت در نظر دارد با همکاری ناشری در لی‌یژ به منظور ارج نهادن به آثار و زندگی این نویسنده بلژیکی، خانه‌ای به نام «مزون سیمنون» راه‌اندازی کنند. هرچند برنامه‌های دیگری چون ایجاد «مزون سیمنون» در پاریس و لوزان نیز در حال بررسی هستند.

ژرژ سیمنون نویسنده پرکار رمان‌های جنایی، خالق مجموعه داستان‌های پلیسی کمیسر مگره در سال 1989 در لوزان سوییس درگذشت. او سی سال آخر زندگی‌اش را در سوییس سپری کرد.

پیش از این در شهر زادگاهش، لی‌یژ، مجسمه‌ای از سیمنون با همان پیپ همیشگی‌اش در دست، در کنار بانک بزرگی در این شهر نصب شده است.

ژان سیمنون گفت: «از آنجا که قصد دارم پدرم را به خوانندگان زیر چهل سال معرفی کنم، هدف از ایجاد «خانه سیمنون» شناساندن نام، تصاویر، آثار، ایده‌های فرهنگی و زندگی پدرم، ژرژ سیمنون است».

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...