«لوکیس و چند داستان دیگر» [Lokis] یک مجموعه داستانی از پروسپر مریمه [Prosper Merimee] است که مخاطب را با عنصر تعلیق جذب و با پیچش‌های داستانی غیرمنتظره شگفت‌زده می‌کند.

لوکیس و چند داستان دیگر» [Lokis] پروسپر مریمه [Prosper Merimee]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایرنا، در کتاب لوکیس و چند داستان دیگر پنج مورد از خواندنی‌ترین رمان‌های کوتاه پروسپر مریمه گردآوری شده است. در داستان اول که کوچه خانم لوکرتزیا نام دارد، همزمان با آن که یک داستان عاشقانه درآمیخته با فضای وهم آلود مسائل ماورالطبیعه می‌خوانیم، همراه با شخصیت اصلی داستان در فضایی آکنده از آثار هنری فاخر قدم می‎‌زنیم.

در بخشی از این داستان می‌خوانیم: شب که شد، آهسته از جلوی خانه لوکرتزیا گذشتم. چیزی ندیدم. دوباره رد شدم، باز هم هیچ. سه چهار شب پشت سرهم هنگام بازگشت از قصر آلدو براندی زیر پنجره‌هایش کشیک دادم و باز هم موفقیتی حاصل نکردم. کم کم داشتم زن مرموز ساکن خانه شماره ۱۳ را از یاد می بردم که نیمه شبی حین عبور از کوچه، خنده خفیف زنی را به وضوح پشت کرکره پنجره شنیدم که اهدا کننده دسته گل در آن ظاهر شده بود.(ص. ۲۶)

مریمه در اتاق آبی داستانی جنایی با درون‌مایه‌های اجتماعی را به خواننده پیشکش می‌کند و در جومان داستان ستوانی را روایت می‌کند که تحت تاثیر تردستی یک جادوگر با ماری عظیم‌الجثه قرار می‌گیرد. این نویسنده فرانسوی در نهایت در داستان ساحره‌های اسپانیایی دنیای ماوراءالطبیعه را به آبی دریاها می‌کشاند.

چیزی که در تمام این داستان‌ها مشترک است، عنصر پیچش داستانی است که نویسنده با مهارت هرچه تمام از آن بهره جسته و به واسطه آن ذهن خواننده را به چالش می‌کشد.

در بخشی از داستان اتاق آبی آمده است: در فرانسه درها بد بسته می‌شوند. بین این در و کف‌پوش فاصله‌ای حدود دو سانتی‌متر وجود داشت. ناگهان، در این رخنه که بازتاب کفپوش اندک روشنش کرده بود، چیزی سیه‌فام ظاهر شد، پهن، شبیه تیغه شمشیر، چون لبه‌اش در نور شمع، خطی باریک و بسیار درخشان به نمایش می‌گذاشت. این شیء آهسته به سوی دمپایی ساتن آبی رنگ کوچکی پیش می‌رفت که با بی ملاحظگی نزدیک در انداخته شده بود. نوعی حشره مثل هزارپا بود؟ ... نه؛ حشره نیست. شکلی مشخص ندارد... دو سه رگه قهوه‌ای، هرکدام با لبه‌هایی روشن به داخل اتاق نفوذ کرده‌اند. [...] دیگر تردیدی وجود ندارد! مایعی است و این مایع که حالا در روشنایی شمغ به وضوح دیده می‌شد، خون بود! (ص. ۵۳-۵۲)

داستان لوکیس که این مجموعه نام خود را از آن می‌گیرد، یک رمان کوتاه فانتزی و ترسناک از پروسپر مریمه است که در سال ۱۸۶۹ روی کاغذ آمد. این داستان یکی از آخرین آثار مریمه بود. عنوان این داستان از واژه لیتوانیایی Lokys به معنای خرس گرفته شده و داستان آن درباره مرد جوانی است که نیمی انسان و نیمی خرس است. این داستان در درجه اول به ماهیت دوگانه انسان-حیوان می‌پردازد و در کنار آن سیستم آموزش غربی و دین میسیحیت را در تضاد با آیین و باورهای مشرکانه لیتوانیایی‌ها قرار می‌دهد. تاکنون با الهام از این داستان سه فیلم و یک اپرا ساخته شده است.

در بخشی از داستان لوکیس می‌خوانیم: ناگهان زنی بلندقامت، رنگ پریده، تکیده، با لباس‌های نامرتب، موهای ژولیده و چهره‌ای منقبض از وحشت بالای پلکان ظاهر شد، بی آنکه کسی بفهمد از کجا میآید. با صدایی جیغ مانند فریاد می‌زد: «خرس! خرس! تفنگ بیاورید!... دارد زنی را می‌برد! بکشیدش! شلیک کنید! شلیک کنید! (ص. ۱۴۷-۱۴۶)

پروسپر مریمه (Prosper Mérimée ) یکی از نویسندگان رمانتیک فرانسه و از پیشگامان نگارش رمان کوتاه بود که در سال ۱۸۰۳ متولد شد و در ۶۷ سالگی درگذشت. مریمه شیفته‌ی عرفان و تاریخ بود، ازاین‌رو تحت‌تأثیر والتر اسکات و الکساندر پوشکین قرار گرفت اما عمده‌ شهرت او مرهون داستان‌های نیمه‌بلندش در ژانر فانتزی و ترسناک است. از داستان‌های شناخته‌شده‌ی این نویسنده‌ می‌توان به کولومبا و کارمن اشاره کرد.

کتاب لوکیس و چند داستان دیگر با ترجمه محمود گودرزی در مجموعه افق کلاسیک نشر افق چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...