بیتا ناصر | ایبنا


علیرضا برازنده‌نژاد می‌گوید: تجربه کاری کیم یونگ-ها در نیروی پلیس و تدریس نمایش در دانشگاه نیز تا حدود زیادی تاثیر خود را در چهار داستان کتاب «خاطرات یک قاتل» [Diary of a murderer : and other stories]  گذاشته است.

«خاطرات یک قاتل» [Diary of a murderer : and other stories] کیم یونگ_ها [Kim Young-ha]

کتاب «خاطرات یک قاتل و داستان‌های دیگر» نوشته کیم یونگ_ها [Kim Young-ha] نویسنده و استاد دانشگاه کره‌ای، شامل چهار داستان به نام‌های «خاطرات یک قاتل»، «ریشه‌ی زندگی»، «بچه‌ی گمشده» و «نویسنده» است. این کتاب به تازگی با ترجمه علیرضا برازنده‌نژاد و به همت نشر هیرمند به چاپ رسید. برازنده‌نژاد معتقد است که خاطره، فقدان و انتقام از مایه‌های مشترک در هر چهار داستان به شمار می‌آید؛ این سه مفهوم به نوعی با مقوله زمان در ارتباطند. خاطره‌بازی، احساس فقدان و میل به انتقام در ذات خود نشانه‌هایی هستند بر فرساینده بودنِ زمان؛ موضوعی که گاه تاثیر خاصی بر ذهن و حافظه آدم دارد.

این نویسنده و مترجم می‌گوید: «تجربه کاری کیم یونگ-ها در نیروی پلیس و تدریس نمایش در دانشگاه نیز تا حدود زیادی تاثیر خود را در چهار داستان این مجموعه گذاشته است که به‌طور مشخص شاهد ردپای آن در داستان‌های «خاطرات یک قاتل»، «بچه‌ی گمشده» و «نویسنده» هستیم.» در ادامه این گفت‌وگو بیشتر با کیم یونگ‌-ها آشنا می‌شویم؛ نویسنده‌ای که با روایت طنزآمیز از قتل می‌گوید:

کتاب «خاطرات یک قاتل و داستان‌های دیگر» نوشته کیم یونگ-ها با ترجمه‌ای از شما و از سوی نشر هیرمند منتشر شد. درباره داستان‌های این مجموعه بگویید.
این کتاب، همانطور که از نام آن پیداست، یک مجموعه داستان است؛ شامل چهار داستان به نام‌های «خاطرات یک قاتل»، «ریشه‌ی زندگی»، «بچه‌ی گمشده» و «نویسنده». خاطره، فقدان و انتقام از مایه‌های مشترک در هر چهار داستان به شمار می‌آید؛ این سه مفهوم به نوعی با مقوله زمان در ارتباطند. خاطره‌بازی، احساس فقدان و میل به انتقام در ذات خود نشانه‌هایی هستند بر فرساینده بودنِ زمان؛ موضوعی که گاه تاثیر خاصی بر ذهن و حافظه آدم دارد. داستان اول یعنی «خاطرات یک قاتل» طولانی‌ترین داستان مجموعه است که از سوی نویسنده اثر در جلد اصلی روی آن تاکید شده است.

پیش‌تر نیز کتابی با عنوان «خاطرات یک آدمکش» و در قالب نوولا از این نویسنده در نشر چشمه به چاپ رسید. «خاطرات یک قاتل» چه تفاوت‌هایی با این اثر دارد؟
فارغ از تفاوت‌هایی که دو ترجمه مختلف می‌توانند در جزئیات ایجاد کنند -منظورم بیشتر زبان اثر است- تفاوت اصلی در این است که نشر هیرمند تمایل داشت تمام داستان‌های کتاب را کار کند. همانطور که نویسنده با نیتی مشخص اقدام به همنشین کردنِ این چهار داستان کرده است؛ و به دلیلی مشخص که همان ارتباط بین بعضی مایه‌های داستانی و نیز نقاط اشتراک در حال و هوای داستان‌ها است. در ترجمه ارائه شده از سوی نشر هیرمند سعی‌مان بر آن بوده تا با پوشش کامل داستان‌ها، ذهنیت نویسنده را به شکل موثرتری منتقل کنیم.

داستان‌های «خاطرت یک قاتل» میان خیر و شر، خوبی و بدی در جریان است. برای مثال در داستانی که به همین نام آمده با پیرمرد آدمکشی روبه‌رو هستیم که دختری را به سرپرستی می‌پذیرد که پیشتر مادرش را کشته و حالا سعی دارد او را از خطر کشته شدن نجات دهد. این نگاه چه نقشی بر شخصیت‌پردازی داستان‌ها داشته است؟
در این داستان راوی، قاتل است و در همان ابتدای داستان هم اعلام می‌کند که قاتل هستم. ذهن راوی به مرور آشفته‌ و پریشان می‌شود. خیلی وقایع را آنطوری که واقعا هستند، نمی‌بیند یا به خاطر نمی‌آورد. در نتیجه این شکل روایت، با تحلیل‌ و قضاوتی بین خوبی و بدی مواجه نیستیم. قاتل بودن راوی را به سرعت و به سادگی می‌پذیریم و چندان درگیر علتِ آن نمی‌شویم اما بار گناه -یا شاید بار گذشته- را روی شانه‌های راوی احساس می‌کنیم. شاید همان آشفتگی و پریشانیِ راوی و به نوعی، قرار گرفتن او در موقعیت قربانی را به این احساس ما دامن می‌زند. عذاب وجدان به شکلی غیرمستقیم و بدون تاکیدهای آن‌چنانی در این داستان جریان دارد.

«خاطرات یک قاتل» از قتل و انتقام می‌گوید، مرگ‌هایی که وقوع آن‌ها بسیار ساده روایت می‌شود، با ظاهری عادی اما از درون پیچیده که در نتیجه می‌توان گفت که به واسطه آن طنز از دل تراژدی خلق می‌شود. این نوع طنز چه نقشی در پیشبرد داستان ایفا می‌کند؟ کارکردها و ویژگی‌های طنز سیاه در این کار را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
تناقض بین واقعیت و آنچه راوی گمان می‌برد واقعیت است، می‌تواند طنزی تلخ باشد؛ اما تلخی‌اش غالب است بر طنزش. به نظرم این موضوع در روایت قتل‌ها هم صادق است. روی شکل قتل‌ها تاکید و توضیح چندانی نیست و ساده تلقی کردنِ آن‌ها از سوی راوی بیش از آنکه بار طنزی سیاه برای اثر ایجاد کند، تاثیر دیگری دارد. انگار داستان پیرمردی را می‌خوانیم که وضعیت حافظه‌اش روزبه‌روز وخیم‌تر می‌شود، گذشته و حال و آینده دست از سرش بر نمی‌دارند و دست بر قضا، این پیرمرد قبلا یک قاتل زنجیره‌ای هم بوده است یا شاید هنوز هم هست.

کیم یونگ-ها فضاها و مشاغل متفاوتی را تجربه کرده است: از دستیار کارآگاه در لشکر 51 پیاده نظام پلیس، تا استاد در دانشکده نمایش، کارشناس برنامه رادیویی با موضوع کتاب و در نهایت مترجمی. با توجه به سوژه‌های متنوعی که یونگ-ها در آثار خود به آن‌ها می‌پردازد که شامل مهاجرت و تبعید کره‌ای‌ها، کارگری در کشورهای دیگر، سرمایه‌داری مدرن، فرهنگ شهری و ... می‌شود، فضا و نوع روایت او چه نسبتی با تجربه‌های زیستی‌اش دارد؟
تجربه‌های زیستی یک نویسنده، شاید یکی از مهم‌ترین اندوخته‌های او باشند. تجربه‌هایی که در هر دوره، هرکدام‌شان‌ بیشتر از دیگری خود را به رخ نویسنده می‌کشند و هر بار کمک می‌کنند تا اثر تازه‌ای خلق بشود. نکته‌ای که درباره تجربه کاری کیم یونگ-ها اشاره کرده‌اید، تا حدود زیادی تاثیر خود را در چهار داستان این مجموعه گذاشته است. به‌طور مشخص می‌توانم به تجربه حضور او در نیروی پلیس و تدریس نمایش در دانشگاه اشاره کنم که ردپای آن را در داستان‌های «خاطرات یک قاتل»، «بچه‌ی گمشده» و «نویسنده» شاهد هستیم.

در سال‌های گذشته ادبیات و در مجموع هنر کره‌ای (کره جنوبی) در میان مردم جهان مورد استقبال و توجه بسیاری قرار گرفته است که این مساله در موسیقی و سینمای کره به وضوح قابل مشاهده است. تحلیل شما در این‌باره چیست؟
هنر در شرق آسیا، به خصوص ادبیات و سینما که با آن آشنایی خیلی بیشتری دارم، دارای وجوه جالب و گاه منحصر به فردی است. طنز نقش مهمی در این آثار دارد؛ طنزی خاص در موقعیت‌های جدی. نمونه‌اش را می‌توان در فیلم‌های بونگ جو هیون مشاهده کرد؛ مثلا در فیلم «خاطرات یک قاتل» که تشابه اسمی با اثر مورد بحث ما دارد و در این فیلم شاهد تلاش‌های مجموعه پلیس برای دستگیری یک قاتل زنجیره‌ای هستیم و مراودات نیروهای پلیس لحظه‌های طنازانه‌ای خلق می‌کند. لحظه‌هایی که نه تنها از بار تلخی و اندوه صحنه‌ها نمی‌کاهد، بلکه بر غرابت‌شان می‌افزاید. بازیگوشی‌های فرمی و روایی نیز از جمله دیگر ویژگی‌های آثار ادبی سینمایی شرق آسیا به شمار می‌آید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...