« فرفری و فرفری و فرفری » به تازگی به بازار کتاب آمده است. نویسنده داستان دختربچه‌ای را بیان می‌کند که با یک مشکل بزرگ مواجه است، او موهای فرفری دارد که خیلی سریع بلند می‌شود و مادرش مجبور است در طول روز چندین بار موهای دخترک را کوتاه کند تا همه خانه را پر نکند و موها را در کیسه‌های زباله بریزد و پشت در بگذارد.

گفت‌وگوی خدیجه زمانیان با سوسن طاقدیس به انگیزه انتشار «فرفری و فرفری و فرفری» | قدس آنلاین


داستان «فرفری و ..» چه طور خلق شد و چه مسأله‌ای باعث شد با این موضوع داستان بنویسید؟

پرورش خلاقیت بچه‌ها یکی از دغدغه‌های ذهنی من بود و خیلی دوست داشتم داستان‌هایی با این سوژه‌ها بنویسم. چندین داستان با محوریت خلاقیت نوشتم که به دلیل مشکلات چاپ و نشر هیچ ناشری حاضر به انتشاریکجای آن‌ها نشد. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم داستان‌ها را به صورت جدا و در نشرهای مختلف منتشر کنم و اول داستان‌ها قید کنم برای پرورش خلاقیت کودکان. «فرفری و ..» یکی از همان داستان‌هاست. در این قصه شخصیت اصلی به ظاهر کاری نمی‌کند و می‌نشیند فکر می‌کند در حالی که دیگران عجولانه افکار خودشان را ابراز می‌کنند. بعد از مدتی خود شخصیت داستان که یک دختر کوچک است به نتیجه می‌رسد و موهای بلند خودش را در متکا می‌کند و تبدیل به آدم موفقی می‌شود این شبیه به کاری است که یک کارآفرین انجام می‌دهد . به نظرم این سوژه جالب بود و می‌توانست برای بچه‌ها قصه جذابی باشد.

در روزگار امروز که فضای مجازی بیش از فضای واقعی برای بچه‌ها جذابیت دارد آیا قصه هنوز کارکردهای گذشته را دارد ؟

قصه همیشه می‌تواند نقش مؤثری در زندگی بچه‌ها داشته باشد. اما قاطعانه نمی‌توان به این سؤال پاسخ داد چون بعضی بچه‌ها فقط به سرگرم بودن داستان علاقه‌مند هستند این‌ها می‌توانند در مراحل بعد به کتاب‌هایی که جدی تر هستند علاقه‌مند شوند. خیلی از بچه‌ها را دیده‌ام که توانسته‌اند قصه‌ای را در ذهن شان پرورش دهند و آن را در شرایط مختلف زندگی شان اجرا کنند. مخصوصاً اینکه « فرفری و ..» در پرورش خلاقیت بچه‌ها هم نقش ویژه‌ای دارد. بچه‌ای که به فضای مجازی علاقه دارد می‌تواند کتاب‌های صوتی گوش دهد و یا همین داستان‌ها را در تلفن همراه هم مطالعه کند همه بچه‌ها که به دنبال بازی در تلفن همراه نیستند. حتی علاقه به بازی‌های کامپیوتری بی ربط با ادبیات نیست و می‌تواند شروعی برای مطالعه بچه‌ها باشد.

سؤال خانواده‌ها همیشه این است که چطور می‌شود بچه‌ها را به مطالعه علاقه‌مند کرد؟

بخشی از این پاسخ در پاسخ سوال قبل هست ضمن اینکه خواندن مجله برای کودک و علاقه‌مندی او به مطالعه خیلی اهمیت دارد. معمولاً خانواده‌هایی که برای بچه‌هاشان مجلات کودک می‌خرند و می‌خوانند بچه‌ها در سنین بالاتر به خواندن علاقه‌مند شده‌اند. مجلات حوزه‌های گستره مطالعاتی هستند که می‌توانند بچه‌ها را با گونه مختلف کتاب و داستان آشنا کنند. بچه‌ها با خواندن مجلات راحت تر می‌توانند بفهمند به چه حوزه‌های مطالعاتی علاقه‌مند هستند. به ادبیات علمی ‌یا داستان‌های سرگرم کننده،ادبیات کلاسیک و قدیم یا ادبیات جدید و به این صورت حوزه‌های علاقه مندی شان را می‌شناسند.

معمولا شخصیت‌های داستان‌های شما دختر هستند. این انتخاب تعمدی است و به طور کل چقدر به جنسیت شخصیت‌های داستان‌های تان اهمیت می‌دهید؟

آن قدر در ادبیات کودک، پسر بچه‌ها مطرح شده‌اند که به نظر من کافی است و سوژه‌هایی را که می‌شود شخصیت دخترانه داشته باشند حتما باید دختر باشند. من معمولاً سعی می‌کنم دخترها را شخصیت اول قصه‌هایم قرار دهم مگر اینکه داستان چند شخصیت داشته باشد تا یک شخصیت را پسر انتخاب کنم اما تلاشم بر این است در داستان‌هایم دختربچه‌ها را مطرح کنم.

البته تجربه‌ها نشان داده دختر بچه‌ها خیلی بهتر همذات پنداری می‌کنند با شخصیت‌های پسر قصه‌ها وهمراه آن‌ها می‌شوند اما پسرها کم تر، چون همانطور که گفتم درباره پسرها و با شخصیت پسر داستان‌های زیادی نوشته شده و حالا نوبت دخترهاست!

با داستان‌هایی که بر اساس جنسیت نوشته می‌شود، موافقید؛ داستان‌هایی برای پسران و یا داستان‌هایی برای دختران؟

بله نویسنده‌هایی این تفکیک جنسیت را در داستان‌هایشان انجام داده‌اند و به نظر من کار بدی هم نیست چون به هرحال به خاطر جنسیت متفاوت، دغدغه‌های بچه‌ها هم متفاوت می‌شود و لازم است به این تفاوت‌ها پرداخته شود. البته فروش این کتاب‌ها در بازار هم مهم است و شاید مخاطب بیشتری داشته باشد.

ادبیات کودک و نوجوان ایران در مقایسه این ادبیات در خارج از مرزهای ایران چه شرایطی دارد؟

در دنیا، ادبیات کودک به جای دیگری رسیده است. نمی‌گویم جای بهتر اما مسیرش متفاوت است. بچه‌های آن‌ها به مطالعه عادت دارند و برای همین هر ادبیاتی که در آن سن لازم است به آن‌ها ارایه می‌شود. کتاب‌ها را معمولا خودشان انتخاب می‌کنند اما در ایران این کار برعهده پدر و مادر است.

با همه این‌ها ادبیات نوجوان ایران برای دنیا جذاب است. برنده شدن نویسندگان ایرانی در عرصه‌های جهانی و کسب جایزه توسط آن‌ها گویای همین مساله است. دلیل توجه آن‌ها هم به ادبیات نوجوان تازگی در آثار ایرانی است. تازگی در ادبیات ما وجود دارد که هنوز آن‌ها با آن آشنا نشده‌اند و همین برای آن‌ها جذاب است.

منظور از این تازگی چیست؟

منظور من انعکاس محیط زندگی در این کتاب‌ها است و چون آن‌ها با این نوع سبک زندگی آشنا نیستند برایشان تازگی دارد و همیشه از این تازگی و نگاه جدید استقبال می‌کنند این ویژگی کم تر در مخاطب ایرانی وجود دارد مثلا مخاطب ایرانی میان کتاب فرفری و بززنگوله پا همان بززنگوله پا را که با قصه آن آشناست انتخاب می‌کند در حالی که مخاطب‌های کشورهای دیگر به دنبال کسب تجارب بیشتر از کتاب‌ها و نگاه‌های تازه هستند.

...
سوسن طاقدیس، نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوان، در سال 1338 در شیراز به دنیا آمد. فعالیت‌های داستان‌نویسی حرفه‌ای خود را با نوشتن داستان «بابای من دزد بود» در کیهان بچه‌ها آغاز کرد. او آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان خلق کرده که «قدم یازدهم»، «زرافه من آبی است»، «پشت آن دیوار آبی»، «هزار سال نگاه»، «جوراب سوراخ»، «پری چه کسی را با خود برد؟»، «ماه خالش را از کجا آورده؟»، «دخترک و فرشته‌اش»، «صدای پای بزغاله‌های سبز»، «شب و شیطان و شمشیر» و «تو هم آن سرخی را می‌بینی» تعدادی از آن‌هاست. طاقدیس برای نگارش بعضی کتاب‌هایش موفقیت‌هایی به دست آورده که جایزه‌ کتاب سال جمهوری اسلامی‌در سال 1386 ، جایزه‌ «پروین اعتصامی» سال 1384 و لوح سپاس از مرکز امور مشارکت زنان ریاست جمهوری سال ۱۳۷۹ از آن جمله هستند.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...