پاسخ نایب رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران به خبر تعطیلی فروشگاه انجن قلم.

تذکر: در متن ارسالی هیچ تغییری داده نشده است.


پاسخ نایب رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران به یک خبر در روز 22/10/86 در بخش اخبار فرهنگی ـ هنری سایت خبرگزاری مهر و به تبع آن، در صفحات اخبار هنری روزنامه‌های جام جم، همشهری، تهران امروز و... ، خبری مبنی بر تعطیلی فروشگاه انجمن قلم ایران توسط یک عضو هیئت مدیره، از قول شخصی غیر مسئول ـ در این ارتباط ـ درج شده بود؛ که احتمالا باعث ایجا سوالها و شبهاتی در برخی اذهان شده است.پاسخ ارسالی از سوی نایب رئیس انجمن قلم ایران به این خبر، برای رسانه‌های مذکور، جهت تنویر افکار عمومی، در پی می‌آید.

بسمه تعالی
آنچه موقتا تعطیل شد «فروشگاه کتاب انجمن قلم ایران» نبود 1.از آقای «امیرحسین انبارداران»، که در خبر مندرج در آن رسانه، به عنوان «مدیر فروشگاه کتاب انجمن قلم ایران» از وی یاد شده بود، در قرارداد منعقده میان رئیس هیئت مدیره سابق انجمن با آقایی که به عنوان «بهره‌بردار» از فروشگاه مذکور معرفی شده است، هیچ‌گونه ذکر و یادی نشده است. لذا قانونا و از نظر هیئت مدیره فعلی، آقای انبارداران، هیچ گونه سمت و حقی نسبت به فروشگاه انجمن ندارد. بنابراین درج هرگونه خبر و اظهار نظری از وی درباره این فروشگاه و مسائل مربوط به آن، تحت عنوان «مدیر فروشگاه» یا هر عنوان دیگری از این سنخ، فاقد وجاهت قانونی، و قابل پیگرد قضایی از سوی انجمن است.2. قرار داد منعقدة پیشگفته، به دلیل مغایرت آشکار با قرارداد منعقده ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) با رئیس هیئت مدیره وقت انجمن ـ
محمدرضا سرشار ـ از اساس غیر قانونی، و از ابتدا، باطل بوده است. زیرا در قرارداد ستاد اجرایی ـ به عنوان مالک اصلی ساختمان و فروشگاه انجمن ـ بالصراحه قید شده است که انجمن حق ندارد تمام یا بخشی از ساختمان مذکور و متعلقات آن را، به صورت رهن، اجاره، حتی «شراکت» و امثال آن، در اختیار غیر قرار دهد.بر همین اساس، موارد مذکور، طی تماسهای تلفنی و نامه‌نگاری‌ها و صحبتهای حضوری متعدد ، به طرف قرارداد مذکور، که جوانی بیست و پنج ساله به نام آقای امین چ. است، اطلاع داده شد؛ و از نامبرده، خواسته شد تا نسبت به تخلیه فروشگاه و تحویل آن به انجمن، در تاریخ تعیین شده، اقدام کند. اما این شخص، با قراردادن پیش شرطهایی اهانت‌آمیز، که علاوه بر مغایرت با اساسنامه انجمن، نوعی تعیین تکلیف برای هیئت مدیره نیز بود، هر باز از پاسخگویی و برقراری تماس و نشست با نمایندگان هیئت مدیره برای حل و فصل این ماجرا، خودداری کرد.3. فروشگاهی که موقتا تعطیل شد، تا امروز، رسما «فروشگاه انجمن قلم ایران» نبوده است. بلکه فروشگاه جوان مورد اشاره، و شرکای غیرقانونی وی بوده است. در این مدت، تنها بیست و چندنفر از اعضا، تعداد معدودی از یکی دو کتاب خود را به صورت امانی به طرف قرارداد غیرقانونی مذکور، برای فروش سپرده‌اند. باقی کتابها، بدون هرگونه اطلاع و نظارت هیئت مدیره انجمن عرضه می‌شده است، که برخی از این آثار، به طور محرز، در شأن فروشگاهی که به نام انجمن فعالیت می‌کند، نیست. فروشگاه واقعی انجمن قلم ایران، در چارچوب قرارداد انجمن با ستاد  اجرایی، ان‌شاءالله، به زودی، به شکل شایسته، افتتاح خواهد شد.4. آقای امین چ.، حتی به اغلب مفاد اصلی همان قرارداد غیرقانونی خود با انجمن نیز، عمل نکرده است. برای مثال، چک به مبلغ پنجاه میلیون ریال بابت تضمین عمل به مفاد قرارداد ـ که می‌بایست در حین انعقاد قرارداد ـ  به ناظر آن داده می‌شده، تا امروز ـ و علی‌رغم تذکرات مکرر ـ توسط وی، تحویل داده نشده است.همچنین همان سهم ناچیز شش درصدی انجمن، که می‌بایست بین اول تا پنجم هر ماه به هیئت مدیره انجمن تحویل می‌شده، هم اکنون یکصد و سیزده روز است که به تاخیر افتاده است و...5. کرایه ماهانه فروشگاه انجمن، از سوی کارشناسان منطقه، بین هشت تا ده میلیون ریال برآورد شده است. آنچه تاکنون، آن هم فقط یک‌بار، به عنوان سهم انجمن از فروش فروشگاه مذکور به هیئت مدیره پرداخت شده ـ با کسر هزینه برق مصرفی فروشگاه در مدت مذکور ـ کمتر از سی و پنج هزار تومان برای یک ماه تمام بوده است.6. طرف قرارداد مذکور، رسما و علنا از پرداخت هزینه برق مصرفی فروشگاه، خودداری کرده است و می‌کند. هیئت مدیره، اجازه ندارد از حقوق اعضای خود، هزینه مصرف برق شخص مذکور و شرکایش را بپردازد.7. هر گونه اقدامی در ابرتباط با فروشگاه، بر اساس اختیاراتی که از سوی هیئت مدیره به نائب رئیس و یکی دیگر از اعضای هیئت مدیره، برای حل و فصل نهایی مسئله فروشگاه داده شده، انجام گرفته؛ و در این میان، هیچ اقدامی، «شخصی» نبوده است.اعضای هیئت مدیره، به عنوان وکلای اعضای انجمن، وظیفه دارند حافظ و مدافع حقوق آنان باشند؛ و در این راه، حق هیچ گونه اغماض و تسامحی ندارند.

86/10/23
با احترام
محمدرضا سرشار
نائب رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران

کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...
شور جوانی در این اثر بیشتر از سایر آثارش وجود دارد و شاید بتوان گفت، آسیب‌شناسی دوران جوانی به معنای کلی کلمه را نیز در آن بشود دید... ابوالمشاغلی حیران از کار جهان، قهرمانی بی‌سروپا و حیف‌نانی لاف‌زن با شهوت بی‌پایانِ سخن‌پردازی... کتابِ زیستن در لحظه و تن‌زدن از آینده‌هایی است که فلاسفه اخلاق و خوشبختی، نسخه‌اش را برای مخاطبان می‌پیچند... مدام از کارگران حرف می‌زنند و استثمارشان از سوی کارفرما، ولی خودشان در طول عمر، کاری جدی نکرده‌اند یا وقتی کارفرما می‌شوند، به کل این اندرزها یادشان می‌رود ...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...