کتاب «هر روز پنجشنبه است» [Every day a Frida : how to be happier 7 days a week] نوشته جوئل اوستین [Joel Osteen] با ترجمه شبنم سمیعیان توسط انتشارات ققنوس به چاپ هفتم رسید.

هر روز پنجشنبه است [Every day a Frida : how to be happier 7 days a week] نوشته جوئل اوستین [Joel Osteen]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، جوئل اوستین نویسنده این‌کتاب، کشیش و سخنران آمریکایی است که هر هفته ۱۶ هزار نفر را به‌صورت حضوری به پای سخنرانی‌های خود می‌کشد. سخنرانی‌های هفتگی او توسط بیشتر از ۷ میلیون بیننده غیرحضوری در هفته و بیشتر از ۲۰ میلیون نفر در ماه در بیش از ۱۰۰ کشور دیده یا شنیده شده‌اند. محل سخنرانی‌های اوستین، کلیسای لیکوود بزرگترین کلیسای پروتستان در آمریکاست.

کتاب «هر روز پنجشنبه است» ویرایش و تدوین آستین از برخی‌ سخنرانی‌های خود در این‌کلیسا است که با اقبال زیادی در دنیا شده است.

راز موفقیت اوستین در این‌کتاب و نیز در بسیاری از سخنرانی‌هایش، تزریق این‌ایده به مخاطبش است که او (خدا) مهمترین واحد انتخاب‌گر برای چینش موقعیت‌ها و ایجاد کیفیت در زندگی‌ به شمار می‌رود و تصمیمات اوست که می‌تواند نوع نگرش به زندگی را ایجاد کند.

مطالب این‌کتاب در ۷ بخش گردآوری شده‌اند. نخستین بخش آن به راهکارهایی اشاره دارد که به کمک آن مخاطب قدرت درونی‌اش در زندگی و زیست را از دست نمی‌دهد و آن را افزایش و به کار می‌بندد. بخش دوم اما به موضوعاتی اشاره دارد که نباید در زندگی نادیده انگاشته شوند. کتاب در سومین فصل خود با عنوان «زندگی بی عصای زیر بغل» به موضوع نوع ارتباط شما با جامعه ورود می‌کند و به نحوه تعامل و جلب رضایت صحیح در مواجهه با آنها اشاره دارد.

نویسنده این‌کتاب، در فصل چهارم به ارائه راهکارهایی برای زندگی چالاک و به تعبیر خودش سَبُک اشاره دارد؛ راهکارهایی از جمله توانایی بخشودگی، غلبه بر دلسردی، داشتن روحیه انتقادی و دیدن توأم با عشق. در ادامه و در پنجمین فصل کتاب هم موضوع قدرت شفابخش خنده مورد توجه قرار گرفته است. موضوع فصل ششم مساله تحقق بخشیدن به رویاهاست و طی آن نویسنده سعی کرده به ارائه راهکارهایی بپردازد که فرد را در پیروزی دیگران سهیم و تسکین دهنده آلامشان می‌کند و در هر دو مورد وی را به نیروی جادویی محقق کننده رویاهایش مبدل می‌کند. کتاب در پایان با توصیه‌هایی درباره امکان تشویق مخاطب توسط خودش و به‌جای‌آوردن شکر نعمات پروردگار به پایان می‌رسد.

چاپ هفتم این‌کتاب با ۴۱۶ و قیمت ۴۸ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...