کتاب «دختر آفتاب و دیو سیاه» که افسانه گل آفتابگردان را به قلم محمد حسین محمدی روایت می‌کند از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازنشر شد.

به گزارش مهر، کتاب «دختر آفتاب و دیو سیاه» که افسانه گل آفتاب گردان را روایت می‌کند نوشته محمدحسین محمدی، نویسنده و شاعر جوان افغانستانی به چاپ سوم رسید.

این کتاب افسانه دختری به نام آفتاب است که به جنگ دیو سیاهی می‌رود که موجب شده سرزمینش سالیان دراز در تاریکی بماند.

در پایان این کتاب سخن ناشر منتشر شده است: «محمدحسین محمدی، نویسنده و شاعر جوان، در کشور همسایه، افغانستان متولد شده است. او داستان‌هایش را با گویش فارسی متداول در افغانستان می‌نویسد و خواندن آثارش می‌تواند کودکان و نوجوانان را با گویش‌های مختلف زبان فارسی و هم‌چنین ادبیات مردم با فرهنگ افغانستان آشنا کند.

امور انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان امیدوار است آشنایی مردم مسلمان ایران و افغانستان با فرهنگ یک‌دیگر موجب نزدیکی و همدلی بیشتر دولت دوست و برادر شود.»

کتاب «دختر آفتاب و دیو سیاه» با تصویرگری محمدرضا لواسانی که مناسب کودکان بالای ۷ سال است در چاپ سوم با شمارگان ۲ هزار و ۵۰۰ نسخه به قیمت ۱۲ هزار تومان منتشر شده است. پیش‌تر نیز ۹ هزار نسخه از این کتاب به چاپ رسیده بود.

این کتاب ۴۰ صفحه‌ای در فروشگاه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سراسر کشور و مجموعه شهر کتاب در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...