مجموعه‌داستان «آلکساندرای نازنین» اثر تاتیانا تالستایا [Tatyana Tolstaya] با ترجمه مهدیه حسن‌زاده توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر و راهی بازار نشر شد.

آلکساندرای نازنین تاتیانا تالستایا [Tatyana Tolstaya]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر،‌ تاتیانا تالستایا (1951- ) نویسنده این‌کتاب، نوه آلکسی تالستوی نویسنده روس است و مجموعه‌داستانش 6 داستان کوتاه را در بر می‌گیرد. او در داستان‌نویسی بیشتر به سمت پست مدرنیسم گرایش دارد با این‌همه نوع پست مدرنیسمی که در ادبیات و داستان‌های کوتاهش می‌توان مشاهده کرد از نوع غربی و معمول آن نیست که در ساحت داستان ناگهان تمامی عرصه و جغرافیای داستان دست‌خوش تغییر شده و فضایی ماورایی خلق می‌شود که مخاطب تا پیش از آن احساس و ادراکی نسبت به آن نداشته است.

این‌نویسنده خالق داستان‌هایی است که در آن‌ها اتفاقی پست مدرن و غیر معمول بخشی از زندگی روزمره و عادی انسان‌هایی را تحت الشعاع قرار می‌دهد که تمامی آنها مختصات زیستی و فکری مردمان روسیه در زمان نگارش این داستان‌ها و حتی امروز را دارند. به عبارت دیگر پست مدرنیستی که او آن را به کار می‌برد ابزاری است برای نمایش ساختارها و خصائلی جاری در بطن جامعه‌ای که او آن را لمس کرده و می‌بیند.

تاتیانا تالستایا در دانشگاه ایالتی لنینگراد به تحصیل در رشته زبانشناسی تاریخی و تطبیقی پرداخت و در عین حال بخشی از زمان خود را نیز به روزنامه‌نگاری در روسیه اختصاص داده و از این منظر درک و دریافت قابل توجهی از زبان و فرهنگ اصیل و در عین حال عامیانه روسیه و جهان به دست آورده است. او در محافل ادبی به عنوان ‌یک نویسنده نوآور و مستقل شهرت ‌یافته و در عین حال برخی منتقدان او را نویسنده‌ای همگام با موج نو ادبیات روسیه بر می‌شمارند.

ادبیاتی که تالستایا یکی از فعالان آن در عرصه زنانه‌نویسی و خلق داستان‌هایی با ذهن و زبان زنان به شمار می‌رود. با این‌همه نگاهی به آثار او از جمله داستان‌های این‌مجموعه نشان می‌دهند که قهرمانان داستان‌های او بیشتر مردمانی عجیب و غریب، و حتی گاه دیوانه هستند که در محیط خشک و خشن خرده بورژوازی روسیه زندگی می‌کنند و در حال اضمحلال در محیط خرده بورژوازی آن هستند.

تالستایا خود به این معترف است که یک اتفاق که منجر به ایجاد توانایی دیدن جهان به شکلی مافوق طبیعی در او شده است وی را به نوشتن و کشف راهی برای بیان دیدگاه‌هایش به جهان سوق داده است و البته داستان‌های این‌مجموعه نیز به نوعی گواهی بر همین امر به شمار می‌روند.

این‌کتاب با 104 صفحه و قیمت 26 هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...