احمد بیگدلی که چندی پیش به نمایشگاه کتاب یونان در تسالونیکی رفته بود، در یادداشتی از این نمایشگاه نوشته است.

این داستان‌نویس در این یادداشت که در اختیار ایسنا قرار داده، درباره‌ی تجربه‌اش از این نمایشگاه نوشته است:

تسالونیکی دومین شهر بزرگ کشور یونان است که در شمال آتن و در ساحل خلیج سالونیک قرار گرفته است. شهری است فرهنگی، با آفتابی درخشان و آب و هوایی ملایم و آثار باستانی به‌جامانده از تاریخ کهن سرزمین یونان که هزاران سال از عمرش می‌گذرد و یادآور اندیشمندان بزرگی همچون سقراط و افلاطون و هنرمندانی همچون سوفکلس و اوروپید است.

هرساله در شهر تسالونیکی، جشنواره‌های متعددی برگزار می‌شود، از جمله نمایشگاه بین‌المللی کتاب یونان ( تسالونیکی)، که پنجمین دوره‌ی آن در فاصله‌ی زمانی 29 می تا اول ژوئن 2008 میلادی (نهم تا دوازدهم خرداد) برگزار شد. این جشنواره توسط شخصیت‌های سیاسی، فرهنگی، علمی یونان افتتاح شد و در آن، تعدادی از نویسندگان خارجی از جمله ایران حضور داشتند و کشور فرانسه به عنوان مهمان ویژه در آن شرکت داشت، با غرفه‌ای وسیع به رنگ سیاه و با نورپردازی باشکوه و چشم‌نواز که در وسط سالن اول، جلوه‌ای خاص داشت. در این جشنواره، تعداد 200 ناشر از 46 کشور جهان شرکت داشتند.

در نخستین نگاه، آن‌چه که دیده را می‌آراست، فرش‌ پرزداری بود که در سرتاسر سالن‌ها فرش شده بود و غرفه‌های متعدد کتاب کودکان که در سالن فوقانی به شکلی بسیار زیبا، برپا شده بودند. راهروهای کاذب با پوسترهای گوناگون از نمایشگاه‌های پیشین، پوسترهای سیاسی ( شمایل چه گوارا)، شخصیت‌های فرهنگی، نویسندگان و شاعران داخلی و خارجی (لورکا) آذین بسته شده بود. در میان غرفه‌ها، اتاقک‌های مخصوص بازی کودکان ساخته شده بود. در ضمن برپایی نمایشگاه، تئاتر خاص کودکان و موسیقی اجرا می‌شد. پدران و مادران و یا پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، به اتفاق بچه‌ها و نوه‌های‌شان به دیدن نمایشگاه می‌آمدند و با حوصله در هر موردی برای فرزندان‌شان توضیح می‌دادند. در این میان، پدربزرگی با نوه‌اش به غرفه‌ی ایران آمد که در بهترین نقطه و چشم‌انداز سالن دوم قرار داشت و حاوی کتاب‌های تاریخی و هنری بود. پدربزرگ حتا پرچم ایران را که روی میز قرار داشت، برای نوه‌اش توضیح می‌داد و عجیب آن‌که خط معقلی الله اکبر حاشیه‌ی رنگ‌ها را می‌شناخت.»

این داستان‌نویس همچنین یادآور شده است: «غرفه‌ی ایران بسیار زیبا آراسته شده بود و بیش از سایر غرفه‌های اطراف که به کشورهای عربی اختصاص داده شده بود و تا دو روز بعد خالی مانده بودند، با استقبال مواجه شد و حتا کشیش‌ها و سایر غرفه‌داران به دیدن کتاب‌ها آمدند. اکثر بازدیدکنندگان از هنرمندان (نقاشان و شاعران) و علاقه‌مندان به تاریخ بودند. یکی از آن‌ها هرچه پول داشت، تا سکه‌ی آخر پرداخت و کتاب‌های مورد نظرش را خرید و در سبد چرخ‌دار گذاشت و بدون کرایه‌ی اتوبوس به خانه رفت. کتاب‌ها در قفسه‌های قابل دسترس قرار داشتند و در زمینه‌ی تاریخ نگارگری، معماری، ایران‌شناسی، ادبیات کهن، تاریخ و... به صورت دوزبانه، دسته‌بندی شده بودند. غرفه‌ی ایران از ادبیات معاصر خالی بود، شاید به این دلیل که حضور ایران در نمایشگاه، صرفاً به قصد معرفی تاریخ، فرهنگ و هنرهای تجسمی ایران صورت گرفته بود.»

بیگدلی در ادامه اضافه کرده است: «همه می‌توانستند کتاب‌ها را ورق بزنند و از مسؤول غرفه توضیح بخواهند. در نمایشگاه، زبان انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی و یونانی به گوش می‌رسید و چنین به نظر می‌رسید که از سایر کشورها برای دیدن نمایشگاه بین‌المللی کتاب یونان (تسالونیکی) آمده‌اند. مسؤول غرفه‌ی ایران به زبان انگلیسی آشنایی کامل داشت و به همین جهت بازدیدکنندگان کم‌تر با مشکل مواجه می‌شدند.

مراسم افتتاح نمایشگاه با شکوه فراوانی همراه بود و سخنرانی مقامات فرهنگی کشور یونان، با نوشیدنی‌های خنک و موسیقی درهم آمیخته بود و جمعیت حاضر، تقریباً سرپا ایستاده بودند و گوش می‌دادند. روز اول، روز بچه‌ها بود؛ بچه‌های پیش‌دبستانی، ابتدایی و بعد بزرگ‌ترها: دخترها و پسرها، که در صف‌های منظم و به همراه معلمان‌شان به تماشای نمایشگاه آمده بودند. بازی‌های کودکانه، ولوله و سرودخوانی آن‌ها نشاط خاصی به نمایشگاه بخشیده بود و روح زندگی را در غرفه‌ها و میان اوراق کتاب‌ها می‌دمیدند. بچه‌های تمام دنیا شبیه هم‌اند و صدای خنده‌شان از شوق حیات لبریز است. شاپرک خانم قصه‌ها، دختر خانمی در لباس شاپرک، با پاهای چوبی بلند و آقایی جوان در قالب توت‌فرنگی و دلقک سیرک، میان جمعیت گشت می‌زدند و با بچه‌ها بازی می‌کردند. در طول زمان بازدید (از 9 صبح تا 10 و گاهی تا 11 شب)، بازدیدکنندگان با قهوه و کاپوچینوی سرد یا گرم، به طور مجانی پذیرایی می‌شدند. محل‌هایی برای استراحت، نوشیدن و رفع خستگی درنظر گرفته شده بود.

هر روز کمی پس از ظهر، ویژه‌نامه‌ی مفصل نمایشگاه در اختیار بازدیدکنندگان قرار می‌گرفت که در بدو ورود، به آن‌ها یک کیف خرید ارغوانی هدیه داده می‌شد. عصرها در صحن سالن اول و در کنار غرفه‌ی فرانسه، برنامه‌ی موسیقی زنده به اجرا در می‌آمد. نوازندگان سازهای زهی می‌نواختند و خواننده‌ای مشهور یا جوان‌ترها برای حضار علاقه‌مند که از بازدید غرفه‌ها بازآمده بودند و روی صندلی‌ها نشسته بودند، می‌خواندند؛ صدایی دل‌انگیز که در هوا موج می‌انداخت و دل‌ها را می‌لرزاند.

جلسات سخنرانی در سالن‌های مختلف و به زبان انگلیسی، فرانسه و یا یونانی (که همزمان ترجمه می‌شد) برپا بود. سالن‌ها شلوغ بود و چنین به نظر می‌رسید که بازدیدکنندگان بخشی از وقت خود را برای شرکت در جلسات سخنرانی اختصاص داده‌اند. نویسنده‌ی برگزیده‌ی جایزه‌ی کتاب سال برای رمان «اندکی سایه» همچنین نوشته است: «چنین به نظر می‌رسید که کوشش برگزارکنندگان نمایشگاه بین‌المللی کتاب یونان (تسالونیکی) برای آن است که این نمایشگاه در سطح وسیعی گسترش یابد و حداقل کشورهای جنوب اروپا را دربر گیرد و به یکی از جاذبه‌های توریستی تبدیل شود؛ زیرا که یونان کشور کوچک و فقیری‌ است و توریسم، بهترین و مطمئن‌ترین منبع درآمد آن است. در زمان کوتاه برگزاری نمایشگاه و در میان بازدیدکنندگان، می‌شد مردمانی از کشورهای اسکاندیناوی را دید که برای حمام آفتاب به یونان و به ساحل دریای اژه آمده‌اند. در این میان، برگزارکنندگان نمایشگاه ، مهمانان و شرکت‌کنندگان در نمایشگاه را به وسیله‌ی اتوبوس و به نوبت برای دیدن آثار باستانی و مناظر دیدنی به گردش بردند تا خاطره‌ی نمایشگاه سال‌ها در ذهن آن‌ها بماند.

آن‌چه را که باید گفت و بدان اهمیت داد، این است که تفاوت فاحشی میان نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران و نمایشگاه بین‌المللی کتاب یونان (تسالونیکی) وجود داشت؛ تفاوتی که در همان وهله‌ی اول به چشم می‌آمد و باعث تعجب می‌شد. ازدحام جمعیت در نمایشگاه بین‌المللی کتاب یونان بسیار کم بود، مگر عصر روز یکشنبه. حال آن‌که نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، همه‌ساله از علاقه‌مندان، کتاب‌دوستان و تماشاگران لبریز است.

احمد بیگدلی از طرف مؤسسه‌ی نمایشگاه‌های فرهنگی ایران (بخش خارجی) و بنا به دعوت برگزار کنندگان نمایشگاه کتاب یونان، به تسالونیکی رفته بود.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...