سیدمهدی شجاعی در آخرین جلسه دوره اول «کوتاه با داستان» از مجوز نگرفتن کتاب جدیدش، مجموعه داستان «از کرامات شیخ» خبر داد.

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، دوازدهمین جلسه و نشست پایانی دوره اول همایش‌های ماهانه «کوتاه با داستان» روز گذشته (۱۲ آبان‌ماه) با حضور نویسندگان، علاقه‌مندان به ادبیات و جمعی از مخاطبان در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

این جلسه با داستان‌خوانی یکی از نویسندگان جوان آغاز شد و حمیده مُشکی دو داستان کوتاه خود با نام‌های «سالگرد ازدواج» و «مثل ماهی» را برای حاضران خواند.

 در ادامه نشست سیدمهدی شجاعی که میزبانی جلسات «کوتاه با داستان» را برعهده دارد قبل از خواندن داستان خود در سخنانی با اشاره به حضور داستان‌نویسانی که در جلسات «کوتاه با داستان» حضور داشتند، گفت: حاضران در جلسات «کوتاه با داستان» به خاطر دارند که در جلسات متعددی داستان‌هایی را از مجموعه داستان «از کرامات شیخ» می‌خواندم. این داستان‌ها آرام‌آرام زیاد شد تا به یک مجموعه رسید و آن را در اختیار وزارت ارشاد قرار دادیم تا مجوز دریافت کند اما مجوز ندادند و اکنون در توقیف است. این مسئله باعث شد تا پرونده بعدی «از کرامات شیخ» باز شود. داستانی که در این جلسه می‌خوانم اولین داستان از مجموعه دوم است که در باب توقیف کتاب اول نوشته شده است.

سپس او  داستان طنز خود را برای حاضران خواند.

در بخش دیگری از جلسه «کوتاه با داستان» نوبت به داستان‌خوانی مجید قیصری نویسنده آثاری چون  «سه کاهن»، «شماس شامی»، «نگهبان تاریکی»، «جشن همگانی»، رمان «گور سفید» و ... رسید. او قبل از خواندن داستان خود که «چای سیاه» نام داشت، گفت: یکی دو سال پیش قرار شد همراه با دوستان و با حضور آقای مجید مجیدی چند داستان کوتاه راجع به اربعین بنویسیم که به فیلمنامه برای ساخت فیلم‌های اربعینی تبدیل شود. البته این کار برای آن دوستان نتیجه قابل توجهی نداشت اما برای من چند طرح داستان خوب به همراه داشت. داستان «چای سیاه» یکی از همان داستان‌ها است و با توجه به این‌که نزدیک به ایام اربعین بودیم تصمیم گرفتم این داستان را برای‌تان بخوانم.

در بخش پایانی این مراسم، از تمام نویسندگان حاضر در این دوره از جلسات «کوتاه با داستان» دعوت شد تا با حضور روی صحنه، لوح تقدیری به یادگار دریافت کنند. حسین انتظامی، احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، رضا امیرخانی، ناهید طباطبایی، قاسمعلی فراست، نصرالله قادری، بلقیس سلیمانی، محمدمهدی رسولی، سیدعلی میرفتاح، صادق کرمیار، مجید قیصری، سعیده شفیعی، نسیم عرب‌امیری، علی فامیان، سیروس همتی، فاطمه سلیمانی، فرخنده حق‌شنو، حسین مهکام، مریم راهی، مائده مرتضوی، محمدمیثم میثمی، حسین آشتیانی، امیر عسگری، سیدمظفر شجاعی، اسماعیل باستانی و علی درستکار از جمله نویسندگان و دست‌اندرکاران برگزاری «کوتاه با داستان» بودند که مورد تقدیر قرار گرفتند.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...