همزمان با یکصد و پنجاه سالگی آنتوان چخوف، نمایشگاهی از آثار و وسایل به جای مانده از این نویسنده در شهر مسکو برپا می‌شود.

به گزارش فارس، «آنتوان چخوف» داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس صاحب‌نام روس، روز بیست و نهم ژانویه سال 1860 در شهر «تاگانروک» واقع در جنوب روسیه متولد شد.

آثار «چخوف» این نویسنده روس از جمله مهم‌ترین و برجسته‌ترین آثار ادبیات روسیه به شمار می‌رود که در طول سه دهه فعالیت ادبی این نویسنده منتشر شده است. امسال با فرا رسیدن یکصد و پنجاهمین سالروز این نویسنده در شهر مسکو نمایشگاهی از آثار و وسایل به جای مانده از این نویسنده برگزار می‌شود. علاوه بر نمایش آثار و وسایل باقی مانده از«
آنتوان چخوف» نمایشگاهی از عکس‌های این نویسنده نیز در گالری عکس مسکو به نمایش درخواهد آمد.

داستان‌ها و نمایشنامه‌هایی مثل «بانو با سگ ملوس»، «بوقلمون صفت»، «از دفترچه خاطرات یک دوشیزه» ، «در جاده بزرگ»، «ایوانف»، «سه خواهر» و «دایی وانیا» از جمله آثار مطرح این نویسنده است که برخی از نسخه‌های قدیمی آن‌ها در نمایشگاه آثار به جای مانده از این نویسنده در سالروز تولدش به نمایش گذاشته شده است.

چخوف در سال 1860 در یکی از شهرهای شمال قفقاز متولد شد و پس از سپری کردن تحصیلات مقدماتی‌اش به همراه خانواده خود و برای جلوگیری از مشکلاتی که طلبکاران پدرش برای خانواده او ایجاد می‌کردند به مسکو مهاجرت کرد.

او در سال‌های پایانی مدرسه علاقه زیادی به تماشای تئاتر داشت و بیشتر وقت خود را در تماشاخانه «تاگانروک» می‌گذراند.

«چخوف» اولین نمایشنامه‌اش را در سال 1876 با نام «بی پدری» به رشته تحریر درآورد. یک سال بعد او کمدی « آواز مرغ بی‌دلیل نبود» را نوشت و پس از آن نوشتن نمایشنامه را به صورت جدی آغاز کرد. وی سه سال بعد در رشته پزشکی در دانشگاه مسکو ثبت نام کرد و مشغول به تحصیل شد.
این نویسنده پس از اتمام تحصیلاتش در رشته پزشکی به صورت حرفه‌ای و تمام وقت به نوشتن پرداخت. او در سال 1885 با مطبوعات روسیه از جمله روزنامه «پترزبورگ» و روزنامه «عصر جدی» همکاری کرد.

اولین مجموعه داستانی «چخوف» در سال 1886 منتشر شد.
در همین سال‌ها بود که «چخوف» به بیماری سل خود آگاه شد. اما این بیماری موفق نشد تا او را از نوشتن باز دارد.

او در سال‌های تشدید بیماری‌اش به کوه‌های اطراف «تاگانروک» می‌رفت و در کلبه کوهستانی‌اش مشغول نگارش نمایشنامه‌ها و داستان‌هایش می‌شد.
از این نویسنده آثار متعددی به جای مانده است که غالب آنها به زبان فارسی ترجمه و در بازار کتاب ایران موجود است.
چخوف سرانجام در ژوئیه سال 1904 بر اثر ابتلا به بیماری سل در سن چهل و چهار سالگی چشم از جهان فرو بست.

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...