انتشارات دیباچه مجموعه داستان «آب، گندم و خون» نوشته معصومعلی صیدی نویسنده پیشکسوت کرمانشاهی را منتشر و به بازار کتاب فرستاد.

آب، گندم و خون معصومعلی صیدی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، این کتاب از سه داستان به نام‌های «آب، گندم و خون»، «زن، آب و سرباز» و «آخرین روز» تشکیل شده و نشر دیباچه آن را در قطع وزیری چاپ و منتشر کرده است.

نویسنده، با زبانی ساده اندیشه‌هایش را به مخاطب انتقال داده است. این مجموعه داستان مخاطبان حرفه‌ای را به یاد داستان‌های «منصور یاقوتی» و «علی اشرف درویشیان» نویسنده‌های همشهری معصومعلی صیدی می‌اندازد که در آن اشتراکات محتوایی و زبانی و اندیشه‌ای وجود دارد.

زبان نوشتاری این مجموعه ساده، صمیمی و روان است و مخاطب به راحتی می‌تواند با دنیای داستان‌ها ارتباط برقرار کند. فضای داستان‌ها در روستا اتفاق افتاده و در سبک رئالیسم سنتی استوار است.

نویسنده همچنین اصطلاحات و اسامی بومی و محلی جغرافیای داستان‌ها را به مناطق کردزبان غرب کشور برده است.

محتوا و مضامین داستان‌ها رنج و گرسنگی، فقر و ظلم و ستم و تجاوز و... و یادآور مضامین اغلب داستان‌های نویسندگان همشهری نویسنده است.

بخش‌های ابتدایی از داستان «آب، گندم و خون»:
کیسه را «قمرتاج» آورد و داد به دست «عبدلی»، که خیره شده بود به اسب بی سوار. اسب، در گوشه ای از طويله يله داده بود. می‌شد دنده‌هايش را از زور لاغری شمرد. استخوان‌های پشتش مثل دو گوی بیرون زده بودند. کپل‌هايش به گردی سر بچه ی چند ماهه ای تو رفته بود. حال ديگر می‌گفتی اين اسب، کباب شده ی همان اسب پیش است اين همان اسبی بود که «عبدلی»، نیمه‌های عمر بهار، زين و برگش می‌کرد و پا بر رکابش می‌نهاد و دهانه اش را می‌گرفت و رکاب بر شکمش می‌کشید و می‌رفت سرکشی زمین‌ها. در اصل سرکشی محصول؛ که ببیند هر تخم چند تخم داده است و اينکه ساقه‌ها خشک شده اند و وفت دروشان رسیده، يا نه؟ به تک تک زمین‌ها سر می‌کشید و به هر تکه زمینی که می‌رسید، از اسب پايین می‌آمد و در حالی که لگام هنوز در يکی از دست‌هايش بود، پر محصول می‌نشست. اگر لگام را ول نمی‌کرد، ترسش از اين بود که مبادا حیوان مست شود و عشق بهار و هوای آن، چشم‌هايش را کور کند و تاختی بزند در میدان و محصول مردم را لگدکوب کند.
«عبدلی» طوری که پاشنه ی يکی از پاهايش به کپلش می‌نشست، از پر محصول، خوشه ای برمی داشت. آن را خوب می‌پايید خوشه ای سرشار از شیر گندم، خوشه ای خام و نپخته و برشته نشده را. چند دانه بیرون می‌کشید و زير دندان‌هايش خمیر می‌کرد. به اين ترتیب می‌توانست حدس بزند که چه موقع بايد برای برداشت محصول بیايند... ص 7

معصومعلی صیدی متولد اول مهرماه 1338 در محله تازه‌آباد شهر کرمانشاه و صیدی از پدر و مادری لک و لُر زاده شد. او از نویسندگان پیشکسوت ادبیات داستانی استان به شمار می‌رود. او نوشتن را در سنین 13، 14 سالگی، به تشویق معلم ادبیاتش محمد شَکَری (آرش کرمانشاهی) شروع کرد. در سال ۱۳۵۸ در رشته علوم تجربی دیپلم گرفت و همان سال با شرکت در کنکور، در رشته پزشکی قبول شد؛ اما با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها نتوانست به تحصیل ادامه دهد. نخستین اثرش با عنوان «آب، گندم و خون» با تشویق دوستش منصور یاقوتی نویسنده نام‌آشنای کرمانشاهی در ویژه‌نامه هنر و اندیشه روزنامه کیهان به سردبیری هوشنگ اسدی به چاپ رساند. نخستین کتابش را در سال 56 در سن 18 سالگی منتشر کرد و خیلی زود وارد عرصه انتشار کتاب شد. این کتاب مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ دوم رسید.

او در انتشارات بایندور (تبریز) در سال 1359 کتاب (درد دل بچه‌های کرمانشان) را در تیراژ 10 هزار جلد منتشر کرد.
از معصومعلی صیدی این سال‌ها فعالیت‌های رسانه‌ای داشته و انتشار داستان در مجلات و نشریات و نقد و بررسی آثار ادبیات داستانی و گفت‌وگوهایی تخصصی و جدی در نشریات محلی استان‌های کرمانشاه لرستان و سراسری از فعالیت‌های ادبی و فرهنگی و رسانه‌ای اوست. او آثار زیر را آماده چاپ دارد:
تفنگ و عصیان (مجموعه داستان)
داو (مجموعه داستان)
فصل‌های خزانی (خاطرات و گفتگو)
پرسه در ادبیات داستانی (محموعه نقد و نظر پیرامون داستان نويسان)

نشر دیباچه در کرمانشاه این کتاب را در 500 جلد و در 62 صفحه با طرح جلدی از سهیلا صیادپور چاپ و منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...