داستان «گلوی آهنی» اثر میخاییل بولگاکف این هفته در «هزارتوی داستان» رادیو نمایش روایت می‌شود.

میخاییل بولگاکف

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  آنا، داستان «گلوی آهنی» که جمعه این هفته در قالب نمایش رادیویی از رادیو نمایش پخش می‌شود، به بخشی از خاطرات یک پزشک می‌پردازد و به ما کمک می‌کند تا کمی از اضطراب و دلهره یک پزشک را برای درمان بیمارش درک کنیم.

میخاییل بولگاکف نویسنده این داستان، پزشکی بود که بعد از تجربیات فراوان و موفق در عرصه پزشکی، به نوشتن روی آورد و در آثارش نظریه‌های عمیق فلسفی‌اشرا با خیال پردازی و هجو گزنده‌اش در هم آمیخت.

نویسنده‌ای که همچون رمان‌های مشهورش، محصور در رمز و رازها بود. مردی که آثارش در زمان حیاتش در اتحاد جماهیر شوروی توقیف می‌شدند و حالا در سطح جهانی به شکل گسترده‌ای خوانده می‌شوند و به خاطر مفاهیم بی سابقه موجود در آن‌ها ستایش می‌شوند.

بهناز بستاندوست داستان «گلوی آهنی» را روایت کرده و با کیهان بهمنی به تحلیل و بررسی این داستان می‌پردازد. زندگینامه بولگاکف را با صدای رضا عمرانی خواهید شنید و ژاله محمدعلی تهیه کنندگی آن را بر عهده دارد.

این برنامه «هزارتوی داستان» با احترام به جامعهٔ پزشکان، پرستاران و کادر درمان کشورمان که در این روزهای سخت از جان مایه گذاشتند، تقدیم می‌شود.

«هزار توی داستان» جمعه‌ها، ساعت ۲۱ از آنتن رادیو نمایش پخش می‌شود.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...