چاپ دوم کتاب «پنجره عقبی: فیلم‌نامه، فیلم‌نامه دکوپاژشده و تحلیل متنی» [The Art of Looking in Hitchcock's Rear Window] اثر استفان شارف [Stefan Sharff] با ترجمه‌ شاهپور عظیمی توسط نشر چترنگ منتشر شد.

پنجره عقبی: فیلم‌نامه، فیلم‌نامه دکوپاژشده و تحلیل متنی» [The Art of Looking in Hitchcock's Rear Window] اثر استفان شارف [Stefan Sharff]

به گزارش کتاب نیوز، این کتاب ترکیبی از فیلم‌نامه‌ی پنجره‌ی عقبی به ‌همراه فیلم‌نامه‌ی دکوپاژشده و تحلیل متنی آن است. فیلم‌نامه‌ی پنجره‌ی عقبی را جان مایکل هیز بر اساس داستان کوتاهی از کرنل وولریچ نوشته و در بخش بعدیِ کتاب، استفان شارف، مفسر و منتقد آمریکایی، هم دکوپاژِ نما‌به‌نمای آن را انجام داده و هم نقدی ساختاری با عنوان «آجرها و ملاط» بر آن نوشته است.

فیلم سینمایی پنجره‌ی عقبی ماجرای یک عکاس خبری است که طی حادثه‌ای پایش شکسته است و مجبور است مدتی را روی صندلی چرخدار در خانه بماند. او از سر بیکاری و بی‌حوصلگی به تماشای رفتار همسایه‌های آن‌طرف حیاط می‌نشیند. مشاهداتش باعث می‌شود به یکی از همسایه‌ها شک کند، اما آیا این ظن حاصل خیال‌بافی اوست یا واقعاً قتلی رخ داده است؟ به گفته‌ی منتقدان، پنجره‌ی عقبی از بهترین فیلم‌های دلهره‌آور تاریخ سینما محسوب می‌شود.

انستیتو فیلم آمریکا در سال ۲۰۰۷، این فیلم را در فهرست بهترین فیلم‌های تمام دوران در رتبه‌ی چهل‌ و‌ هشتم قرار داد و در ماه ژوئن ۲۰۰۸، در بین ده فیلم برتر ژانر معمایی، رتبه‌ی سوم را به آن اختصاص داد. مجله‌ی تایم درباره‌ی این فیلم می‌نویسد: «پنجره‌ی عقبی یکی از بهترین فیلم‌های هیجان‌انگیز هیچکاک است؛ آمیزه‌ای از تکنیک و هنر.»

کتاب «پنجره عقبی» را شاهپور عظیمی به فارسی برگردانده و انتشارات چترنگ آن را در ۲۹۸ صفحه منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...