مجموعه نمایشنامه «من هستم گیلگمش» نوشته سعید تشکری منتشر شد.

من هستم گیلگمش سعید تشکری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در معرفی انتشارات کتاب نیستان از این مجموعه ۱۸۸ صفحه‌ای آمده است: «تشکری در این اثر مجموعه هفت نمایشنامه کوچک را گرد هم آورده که همه آن‌ها با نخ تسبیح «روایت و نوشتن» به یکدیگر متصل شده است.

او در نوشتن وامدار زبان فخیم خراسانی در سنت ادبیات فارسی است. در این نمایشنامه‌ها به ویژه در بخشی‌هایی که شخصیت‌پردازی آن‌ها متاثر از ادبیات و شخصیت‌های تاریخی ایران است این موضوع را به اوج خود رسانده است. گفت‌وگوی میان ساحره و عوفی و بیهقی نمایشی درخور ستایش در این زمینه است.

سنت روایی تشکری در نمایشنامه‌نویسی چه در متن‌های تاریخی و چه در متن‌های امروزی دوری گزیدن از موقعیت‌سازی فیزیکال و حرکت به سمت فضاسازی زبانی است. به عبارت ساده‌تر ادبیات و کلمه و روایت برای او دستمایه‌ای است که به کمک آن تمامی آن‌چه را درصدد بیان آن است بازگو می‌کند و به همین خاطر در متن‌های او کمتر می‌توان سراغ از خلق موقعیت‌های خاص برای چینش صحنه نمایش گرفت.

نمایشنامه‌های این مجموعه همگی بر مدار و محور نوشتن و روایت شکل گرفته است. از کاتبی و تاریخ‌نویسی تا نامه‌نویسی و حتی نگارش تاریخ. تشکری حتی در آخرین نمایشنامه این کتاب گریزی به ثبت تاریخ در قالب ادبیات ولو به گونه مستعار نیز دارد.»

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...