تصویر انسانی یک اسطوره | الف


در اوج قریحه و توانایی ادبی در سی و پنج سالگی درگذشت. نیمه‌های شبی زمستانی پس از تبی شدید تسلیم مرگ شد. از نامداران زمانه خود بود، اما صبح روز بعد، خانواده‌اش او را در یکی از گورهای مخصوص فقرا به خاک سپردند. نحوه مرگ و خاکسپاری شتابزده‌اش، مرگ او را به اتفاقی پرسش برانگیز نزد پژوهشگران بدل ساخته است: چه رازی در مرگ او وجود داشت؟ آیا به قتل رسید؟ یا اینکه به دلیل شرایط دشوار و ناکامی‌های سالهای آخر عمر، مبارزه ای برای غلبه بر بیماری و ادامه زندگی نکرده است.



کتاب «موتسارت تصویر یک نابغه» [Mozart : portrait of a genius] اثر نوربرت الیاس [Norbert Elias] با ترجمه حسن خیاطی که توسط نشر علمی و فرهنگی به بازار آمده، از جمله پژوهش‌هایی است که نویسنده با کنار نهادن تئوری قتل موتسارت کوشیده نگاهی واقع بینانه به زندگی و مرگ این موسیقی دان بزرگ داشته باشد. با این حال نوربرت الیاس نیز کتاب خود را با اشاره به مرگ موتسارت آغاز می‌کند، چراکه مرگ این موسیقیدان یکی از کلیدی‌ترین فرازها برای شناخت اوضاع و احوال موتسارت در سالهای آخر زندگی است، به خصوص که این نویسنده باور دارد یأسی که موتسارت در سالهای آخر گرفتار آن بود نقش پررنگی در سرعت گرفتن بیماری مهلک او داشته است.

این تئوری چندان هم دور از ذهن به نظر نمی‌رسد، تجربه نشان داده وضعیت روحی بیمار نقش مهمی در توقف یا پیشرفت بیماری دارد. موتسارت به استعداد شگرف خود در موسیقی واقف بود، تغییر محل زندگی و انتخاب وین برای زندگی نیز بی ارتباط به این مسئله نبود، او به شهری آمده بود که بتواند توانایی‌های خود را در عرصه موسیقی بیش از پیش به منصه ظهور برساند. اما در این شهر که پایتخت موسیقی اروپا به شمار می‌آمد، بخت و اقبال با موتسارت نبود. شکست‌های پی در پی حرفه‌‌ای و قرض‌های بسیاری که برای تامین هزینه‌هایش از دیگران گرفت، فشار زندگی را بر او روز افزون می‌ساختند. در نتیجه با وجود آگاهی از توانایی‌هایش احساس شکست می‌کرد. روی دیگر سکه ناامیدی موتسارت، رابطه شکست خورده او با همسرش (کنستانتین) بود. زنی که موتسارت بسیار به توجهش نیاز داشت؛ اما نه تنها باور به وفاداری او را از دست داده بود، بلکه احساس می‌کرد دیگر ارزشی نیز برای کنستانتین ندارد. درک این واقعیت نشان از آن داشت که علاقه کنستانتین به شوهرش، نه به خاطر شخص موتسارت و نه حتی به دلیل علاقه و شناخت خودش از موسیقی و هنر موتسارت، بلکه به واسطه شیفتگی اش به موفقیت‌ها و شهرت شوهرش در سالهای نخست ازدواج شان بوده است.

الیاس از قول همسر موتسارت می‌نویسد: دلم برای موتسارت فریب خورده می‌سوزد. چنین احساسی نسبت به موتسارت پس از مرگش ناشی از احساس گناهی بود که خود کنستانتین از فریفتن موتسارت داشت؛ اما گویا این بی‌وفایی یک طرفه نیز نبوده است.

در واقع از زمانی که به دلایل مختلف رابطه میان آنها سرد شد، خود موتسارت نیز چندان وفادارانه عمل نکرده بود و حتی برخی پژوهشگران ریشه‌های بیماری منجر به مرگ او را در ابتلا به سفلیس (به دلیل روابط آزاد جنسی) و تلاش برای درمان پنهانی آن با نوعی داروی آلوده به جیوه دانسته‌اند.

به هر حال زندگی موتسارت همانند بسیاری از نوابغ، متفاوت و پر افت و خیز و در مجموع تراژیک بود. اما چنانکه نویسنده این کتاب بدان اشاره کرده جنبه‌های مسحورکننده آثار موتسارت به عنوان بالاترین سطح شعف موسیقیایی باعث شده که توجه چندانی به جنبه تراژیک زندگی او نشود. بگذریم از اینکه مرگ زود هنگام موتسارت نیز خود یک تراژدی بزرگ و ضایعه جبران ناپذیر برای تاریخ موسیقی جهان بود، چرا که زنده بودن او می‌توانست به خلق آثار ارزنده بیشتری برای هنر موسیقی ختم شود. موتسارت در عین برخورداری از قریحه بسیار، موسیقیدانی پرکار هم بود، او در حدود سی سالگی در اوج دوران باروری خود قرارداشت که در برخی از این سالها بین بیست تا چهل اثر موسیقیایی خلق کرده است!

نوربرت الیاس جامعه شناسی آلمانی و نامدار است که با رویکردی جامعه شناختی به سراغ زندگی هموطن خود رفته است و کوشیده با بیرون کشیدن جنبه‌های تراژیک زندگی موتسارت و بررسی روانکاوانه تناقض‌های حاکم بر آن تصویری مبتنی بر واقعیت‌های کمتر توجه شده در زندگی موتسارت را ترسیم کرده و در این تصویر شمایلی متفاوت از این آهنگسار بزرگ را پیش روی خواننده بگذارد. تصویری متفاوت با ذهنیت اسطوره‌ای که از نوابغ در ذهن داریم. این آشنایی زدایی از نکات بیرونی ساده ای چون ویژگی‌های فیزیکی او، خلق و خوی نازل شخصیتی، همچنین قریحه سرشار موسیقیایی و... را شامل می‌شود.

نوربرت الیاس با دقت و ظرافتی مثال زدنی، چهره‌ای از موتسارت به خواننده ارائه می‌کند که هم ملموس و هم انسانی است؛ تصویری که با تصورات اسطوره‌ای و چهره‌های حماسی‌ای که اغلب از نوابغ در ذهن داریم متفاوت است. چنین شرایطی باعث شده است که عظمت واقعی هنر موتسارت به خوبی نمایان شود.

کتاب موتسارت (تصویر یک نابغه) از سه بخش تشکیل شد، بخش اول «تاملاتی جامعه شناختی درباره موتسارت» از هفت بخش با عناوین زیر تشکیل شده است: «او خیلی ساده تسلیم شد و همه چیز را وانهاد»، «موسیقی‌دانان بورژوا در جامعه درباری»، «موتسارت هنرمندی مستقل می‌شود»، «هنر استادکاران و هنر هنرمندان»، «هنرمند درون انسان»، «سالهای تکوین یک نابغه»، «جوانی موتسارت بین دو دنیای اجتماعی»

بخش دوم کتاب که حجم کمتری در قیاس با بخش نخست دارد، متشکل از دو بخش «شورش موتسارت: از سالزبورگ تا وین» و «اوج رهایی: ازدواج موتسارت» است و سرانجام ضمیمه‌هایی همانند: «ماجرای زندگی موتسارت: گاهشماری به شکل یادداشت»، «دو یادداشت» و «پسگفتار ویراستار انگلیسی» به عنوان بخش پایانی در انتهای کتاب نقل شده اند.

«موتسارت تصویر یک نابغه» [Mozart : portrait of a genius] اثر نوربرت الیاس [Norbert Elias]

اما نکته‌ای که نباید آن را ناگفته گذاشت، انتشار کتاب حاضر بعد از مرگ نویسنده است. میخائیل شروتر ویراستار کتاب با اشاره به این نکته که الیاس با انتشار کتابی براساس نوشته‌هایش درباره موتسارت موافقت داشته و کتاب حاضر در واقع بعد از مرگ نویسنده و با استفاده و گزینش از تالیفات تدوین و ویراستاری شده است، به شکلی دقیق به نحوه شکل گیری کتاب حاضر پرداخته و آن را حاصل گردآوری و تدوین مقالات، متن سخنرانی‌ها و پاره‌ای نوشته‌های دیگر نوربرت الیاس دانسته است. پس گفتار به روشنی به یکی از ویژگی‌های مهم اثر حاضر تاکید دارد و آن این که نباید اثر حاضر را یک زندگینامه کامل درباره موتسارت محسوب کرد، اگرچه در فصل‌های مختلف آن باتوجه به رویکرد حاکم بر کلیت کتاب اشارات زیادی به زندگی فردی و اجتماعی او شده است. اما برجسته تر از این ویژگی بررسی جامعه شناختی نوربرت الیاس در فصول مختلف است چرا که در واقع بخش‌های مختلف کتاب، متن مقالات و سخنرانی‌هایی گوناگونی است که نوربرت الیاس به مناسبت‌های مختلف ارائه کرده است و میخائیل شروتر به عنوان ویراستار، مسئولیت انتشار پاره ای آثار نوربرت الیاس را برعهده داشته است.

با وجود شکل گیری کتاب براساس متونی که در تاریخ‌های مختلفی نوشته شده اند، باید گفت به دلیل رویکرد مشخص و نظام مند نویسنده در بررسی جامعه شناختی زندگی و آثار موتسارت با اثری یکدست روبه رو هستیم، هر چند که نباید از توانایی ویراستار کتاب در سروسامان دادن به این نوشته‌های ارزشمند و قابل ارائه کردن آنها در قالب این کتاب خواندنی غافل شد. سرانجام اینکه غنای نگاه نویسنده و تحلیل منحصر به فرد او که آمیزه ای از نگرش‌های جامعه شناختی و دریافت روانشناختی از موفقیت‌ها و شکست‌های موتسارت و همچنین تناقض‌های آن، اهمیتی ویژه بخشیده است. «الیاس در مفهوم نبوغ تامل کرده و آن را ترکیبی بغرنج از خیال‌پروری، الهام و سنت برمی‌شمارد. سرانجام به عقیده الیاس سرشت و سرنوشت موتسارت را تنش و تصادمی رقم می‌زند که میان نبوغ و خلاقیت فردی با خواست و پسند زمانه برقرار است.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...