5 دهه امریکا، از دریچه رمان | ایران


رمان مفصل «مهاجران»[The immigrants] اثر هاوارد فاست [Howard Fast] در سال 1888 با ورود یک ماهیگیر فرانسوی-ایتالیایی و همسر جوان ایتالیایی‌اش به بندر نیویورک آغاز می‌‎شود و خوانندگان را تا سال 1933 می‌برد. ماهیگیر مهاجر (جوزف لاوت) و همسرش (آنا) هفته‌ها برای رسیدن به سانفرانسیسکو همراه پسر خردسال‌شان (دانیل) سفر می‌کنند. دن یاد می‌گیرد که مانند پدرش یک ماهیگیر باشد - اما زمانی که زلزله و آتش‌سوزی بزرگ در سال 1906 اتفاق می‌افتد، دن یتیم و تنها می‌ماند و مگر داستان، چیزی به غیر از عدم تعادل است؟

مهاجران»[The immigrants] اثر هاوارد فاست [Howard Fast]

ماجرا تازه آغاز می‌شود! کسی نیست که اجازه دهد چیزی او را پایین بیاورد، او اهداف غول‌آسایی دارد و برای به دست آوردن همه آن برنامه‌ریزی می‌کند. پول کشتی‌ها، ثروتمندترین و زیباترین زن در سانفرانسیسکو، پیشرو در تجارت رو‌به‌رشد خطوط هوایی. بزرگترین هتل در جزایر هاوایی و...

در ادامه، پای مهاجرانی چینی، ایتالیایی و یهودی نیز به زندگی دن لاوت باز می‌شود. این مهاجران که آهسته آهسته به یاران دن لاوت تبدیل می‌شوند، ‌در تلاشند که از بحبوحه و بحران اقتصادی فراگیر امریکا در دهه 1930، به سلامت عبور کنند. شخصیت‌هایی که به مرور، کامل می‌شوند و تأثیر زندگی امریکایی بر تعاملات خانواده‌های مهاجر مشخص می‌شود.

داستان را می‌توان در زمره آن مجموعه‌هایی قرار داد که شاهد رشد و بلوغ یک خانواده هستیم و این خانواده به مرور حماسه می‌آفریند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب، پرداختن نویسنده به تاریخ پنج دهه امریکا در قالب یک رمان است؛ که البته همین ویژگی ادبیات است که برای ما سحرآمیزش می‌کند. داستان می‌خوانیم و در حین‌اش درس تاریخ می‌شنویم و هیجان، سر تا پایمان را فرا می‌گیرد! و در نهایت، با یک پایان‌بندی خانواده‌دوست مواجه هستیم. اینکه کسی می‌تواند بدون ثروت یا قدرت یک زندگی شگفت‌انگیز داشته باشد.

مهاجران، جلد اول از مجموعه شش جلدی «خانواده لاوت» است. جلدهای بعدی به ترتیب شامل «نسل دوم» (1978)، «تأسیس» (1979)، «میراث» (1981)، «دختر مهاجر» (1985) و «یک زن مستقل» (1997) می‌شوند که متأسفانه فقط جلد اول ترجمه شده است. ترجمه‌ای درخشان از فریدون مجلسی که چاپ نخست‌اش در سال 1371 توسط انتشارات اساطیر منتشر شده است و چاپ جدیدش توسط نشر اسم. البته هر دو چاپ بسیار نایاب هستند و ای کاش که نشر اسم، به سراغ تجدیدچاپ این اثر مهم برود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...