امیرحسین جعفری | اعتماد


«ایران‌اید، خیریه اشرف»، عنوانی پرسش‌برانگیز و چالشی برای مستندی پژوهش‌محور از مجید تفرشی، تاریخ‌نگار و سندپژوه ایرانی ساکن بریتانیا است. او در مستند دوازده قسمتی خود با اتکا به چند هزار برگ از اسناد آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا درباره موسسه ظاهرا خیریه موسوم به «ایران اید»، تحقیقات جدید و وسیعی انجام داده که منجر به شناخت بیشتر تبهکاری‌های مالی سازمان موسوم به مجاهدین خلق می‌شود. این مستند، نخستین‌بار در فضای مجازی منتشر و سپس در شبکه مستند و دیگر شبکه‌های ایران نیز پخش شد. در این موضوع، گفت‌وگویی کردیم با مجید تفرشی، درباره ابعاد و جزییات بیشتر این مستند پژوهش‌محور که مشروح آن را می‌خوانیم:

ایران‌اید، خیریه اشرف

‌در آغاز پیرامون کلیت پروژه و نحوه به دست آوردن اسناد توضیحاتی بفرمایید و اینکه چرا اسناد مربوط به یک سازمان سیاسی-نظامی اپوزیسیون را محرمانه نگه داشته بودند؟
این مساله دو وجه دارد؛ اول اینکه چرا تاکنون این اسناد محرمانه مانده بود؛ یک بخش به این برمی‌گردد که از لحاظ زمانی، آن مقدار زمان لازم قانونی برای آزادسازی اسناد مرتبط با این موضوع را سپری نکرده بود. دوم، مساله ارتباطات این نامتعارف و پنهان این سازمان با برخی نهادهای سیاسی، امنیتی و انتظامی در بریتانیا و برخی دیگر از کشورهای غربی و عربی باعث می‌شد تا اجازه آزادسازی به ‌طور کلی و به خصوص در زمان متعارف و قانونی صورت نگیرد و عملا مانع آزادسازی آنها شوند. با این همه، راهکارهایی وجود داشت که من و دیگران پیگیری قانونی و حقوقی کردیم و از طریق قانون دسترسی آزادانه به اطلاعات و موفق شدیم بخش مهمی از آن مجموعه‌ها را آزاد کنیم و حدود دوسوم از اسناد که نزدیک به 6 هزار برگ سند است را دراختیار داشته باشیم که منجر به آغاز کار پژوهشی، تجسسی و رسانه‌ای روی این موضوع شد.

‌در روند انجام این پروژه چه چالش‌هایی برای شما به وجود آوردند؟ مسلما برخی از افراد دخیل در این ماجرا با شما گفت‌وگو نکرده‌اند.
در روند انجام این کار مشکلات زیادی وجود داشت و این مشکلات ابعاد مختلفی داشت. البته در ابتدا من خیلی مشتاق نبودم که یک کار رسانه‌ای تصویری انجام دهم چون من اساسا آدمی نبوده و نیستم که تولید کار رسانه‌ای، به خصوص مستند تلویزیونی بکنم. اما واقعیت این است که حجم عظیم اسناد و اطلاعاتی که جمع‌آوری شد منجر به این شد که به فکر این پروژه بیفتم که در کنار تحقیق مکتوب تاریخی، یک کار کوچک رسانه‌ای هم بکنم، اما به مرور و به دلایل مختلفی، کار گسترش پیدا کرد و تبدیل به کار وسیع‌تر و یک مجموعه 12 قسمتی، هر کدام بیش از نیم ساعت و مجموعا شش ساعت و نیم شد. در این راه، موانع چند دسته بودند؛ اول مساله کمبود اطلاعات لازم در برخی زمینه‌ها، از ابعاد و منابع دیگر که جمع‌آوری آن سخت بود و دوم کار ضروری پژوهشی، که برخلاف دیگر کارهای مرسوم مستند وقت زیادی گرفت. مشخصا حدود 20 ماه تمام وقت روی اسناد و دیگر منابع کار کردم که در مقیاس مستند‌های ایران که مستند‌ها پژوهش‌محور نیستند این کار خیلی طول کشید و چون کارهای جدی پژوهشی دیگر در این باره صورت نگرفته بود کار سخت‌تر می‌شد. ضمن اینکه شماری از خارجی‌ها و ایرانی‌هایی که در این موضوعات دخیل بودند یا اطلاعاتی داشتند، به دلایل مختلفی حاضر به گفت‌وگو نبودند.

کسانی هم که قبلا با این نوع فعالیت‌های ظاهرا خیریه و مجاهدین خلق همکاری داشتند هم ملاحظاتی داشتند و از هم‌قطاران سابق و حملات سازمانی می‌ترسیدند. حتی برخی از کسانی که دشمن این سازمان بودند نیز به دلیل ملاحظات شخصی و ترس از اینکه مورد آزار واقع شوند حاضر نشدند همکاری کنند. برخی از کسانی که همکاری کردند نیز بعضا با اسامی مستعار بودند. در ایران نیز این موضوع جدی گرفته نشد و سوای مواردی مشخص، حمایت جدی هم نداشت و به جز افرادی مشخص، اهمیت آن هم حین انجام کار چندان درک نشد. عده‌ای هم احتمالا فکر می‌کردند که سازمان مجاهدین خلق مرده، این کار چوب به مرده زدن است و از نظر سیاسی ارزش ندارد. ولی بعدا و به خصوص در ماه‌های اخیر معلوم شد که این تصور اشتباه بوده است. البته کار ما از ژوئن 2019 تا اوایل اکتبر 2022 به طول انجامید و زمانی آماده پخش شد که حوادث اخیر ایران آغاز نشده بود.

‌در روند مستند ما با چهره‌های غیرایرانی مواجه می‌شویم که در اجرا با سازمان مجاهدین خلق و موسسه ایران‌اید همکاری می‌کردند که اتفاق جدید و جالبی از ترکیب اعضای این سازمان بود. توضیحاتی درباره این اعضا و به‌ طور کلی کشفیات جدید از سازمان مجاهدین در روند تحقیقات‌تان بفرمایید .
اولا باید توجه داشته باشید کار من در این مجموعه صرفا برخی مسائل مالی مجاهدین خلق و سازمان‌های پوششی آن و به خصوص خیریه‌ها بود و من وارد مسائل دیگر از جمله تروریسم و جاسوسی و تخریب و... نشدم که همه آنها البته قابل بررسی و خیلی هم مهم هستند و باید هم انجام شود اما کار من نبود. نکته بعد اینکه در سازمان مجاهدین خلق به خصوص بعد انقلاب افراد خارجی کم نبودند چه کسانی که رسما عضو بودند که یا با ارتباطات شخصی و پول یا با ارتباطات خانوادگی (عضویت همسر، فرزند، اقوام) ارتباط داشتند یا لابی‌هایی که در کشور‌های مختلف داشتند و همکاری‌های مستقیم و غیرمستقیمی که در اروپا و امریکا داشتند.موردی که شما اشاره می‌کنید و مهم‌ترین آن خانم «ان سینگلتون» است که یک انگلیسی است که زمان انقلاب دانشجو بوده و با اوج انقلاب، هوادار سازمان مجاهدین در بین جنبش‌های دانشجویی آن موقع می‌شود، در انگلیس و دیگر کشور‌های اروپایی و عراق با سازمان همراهی می‌کند و بخشی از اموال خانوادگی خود را نیز خرج سازمان می‌کند. اما به مرور متوجه دورویی و تبهکاری و نفاق این سازمان می‌شود.

در جریان افشای فعالیت‌های غیرقانونی موسسه پوششی ایران‌اید او اولین کسی است که به‌طور آشکار و رسمی از مراجع درست قانونی علیه آنان شکایت و افشاگری می‌کند. البته قبل از ایشان، دیگرانی هم از این موسسه شکایت کرده بودند، اما به‌طور جدی این خانم و همسرشان (آقای مسعود خدابنده) علیه ایران‌اید شکایت می‌کنند، ثابت می‌کنند که اهداف ادعایی این موسسه در کمک به کودکان و نیازمندان در ایران و مناطق مرزی ایران دروغ و کلاهبرداری بوده و ارتباط این موسسه با سازمان مجاهدین خلق را خیلی روشن آشکار می‌کنند. کل این اسنادی که ما دراختیار داریم اطلاعات جدیدی است و 6 هزار سندی که آزاد شده کاملا جدید است و کسی آن را تاکنون ندیده بود و مصاحبه‌های این مستند نیز اطلاعات جدیدی داشت ازجمله فایل مهم صوتی آموزش آشکار اخاذی و پول گرفتن از مردم از هر طریقی یا مطالب مربوط به سازمان‌های دانشجویی موسسات خیریه که هیچ کجا منتشر نشده بود.

‌در ادامه این روند، به نظر شما ممکن است به اطلاعات دیگری نیز بربخورید؟ اسناد آزادنشده گویای چه اطلاعاتی هستند؟
من همچنان تلاش می‌کنم که از مجراهای قانونی بقیه اسناد را آزاد کنم یا اجازه دیدن‌شان را بگیرم، اما تا همین‌جا اسناد زیادی درباره ابعاد گسترده‌تر و سرمایه‌گذاری سازمان مجاهدین خلق و فراتر از خیریه‌ها داریم که کار متفاوت و جدیدی می‌خواهد البته من خودم به دلایل شخصی، حرفه‌ای و مصلحتی، فعلا چندان مایل به ادامه این کار نیستم. باید بگویم که این کار مورد علاقه قطعی و اولویت پژوهشی من نبود. من کار روی مجاهدین خلق را دوست داشتم اما ترجیح جدی من نبود. در واقع اگر مصلحت ملی نبود وارد این مقوله نمی‌شدم و خطرات امنیتی، حقوقی، سیاسی و دردسرهای شخصی و اقتصادی را تحمل نمی‌کردم. این کار بخش مهمی از زندگی شخصی و کاری من را به مدت 40 ماه به خود اختصاص داد. ورود به پروژه جدید در ابعاد گسترده‌تر و عمیق‌تر این موضوع، براساس اطلاعات و سرنخ‌های جدید کار پیچیده‌ای هست و باید جدی‌تر به آن فکر کنم.اسنادی که در این موضوع مشخص، دیگر مسائل پیرامونی آن، تاکنون مسدود مانده و آزاد نشده، احتمالا بیشتر مربوط به اسناد ارتباطات اعضای مجاهدین خلق و موسسه‌های پوششی آن با سرویس‌های امنیتی غربی است و به نظر می‌رسد که اراده جدی برای آزاد‌سازی این قبیل اسناد در آرشیو ملی بریتانیا و موسسه چریتی کمیشن (نهاد بریتانیایی ناظر بر فعالیت‌های موسسات خیریه) وجود ندارد. اما من همچنان تلاش خواهم کرد که بخش‌هایی از این اسناد آزاد شود.

مجید تفرشی

‌در بین تحقیقات‌تان در انگلستان، آیا مورد تهدید توسط سازمان‌های امنیتی خارجی و سازمان منافقین قرار گرفتید؟
بله. فعلا تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که چندین مرحله ارعاب، آزار و فشارهای امنیتی و تهدیدهای غیرقانونی و بی‌دلیل اطلاعاتی از طریق سرویس‌های امنیتی بریتانیا به من وارد شده است. ولی درباره جزییات آن فعلا و تا زمان مناسب، چیزی نمی‌گویم. فحاشی و تهدید و توهین از سوی اعضا و هواداران سازمان هم که همواره بوده. حتی در داخل ایران هم مخالفت و ممانعت و دردسر داشته‌ام.

‌در این بین ابعاد اقتصادی ناشناخته‌ای وجود دارد؛ آیا الان هم سازمان از همین تکنیک‌ها برای کسب درآمد استفاده می‌کند یا روش‌ها را تغییر داده‌اند؟ به نوعی ما با یک‌سری اطلاعات مرده مواجهیم یا هنوز این اطلاعات زنده است؟
ترکیبی از هر دو است. سرمایه‌گذاری‌های متعارف گذشته از خرید هتل تا ایجاد بیزینس و ایجاد سهام و خرید هتل و موسسات تجاری زنجیره‌ای، یا سرمایه‌گذاری در مراکز خرید در فرودگاه‌های مختلف یا ورود به بازار انواع قاچاق و جرایم سازمان یافته جزو اتهامات این سازمان است، اما با روش‌های جدید نیز وارد می‌شوند که یک بخش از این اتهامات، معاملات رمزارزها یا قاچاق محصولات و سرویس‌های ممنوعه است که با توجه به سختی و آسانی و داشتن و نداشتن توجیه اقتصادی موجب کسادی یا رونق آن می‌شود. اما این سازمان از نظر مالی مدام در حال افزایش سرمایه است و این به نسبت زمان و مکان و جذابیت‌های بازار در حال تغییر مداوم است.

‌در مستند اشاراتی به محل خرج این اموال شد اما آیا توانستید رد مشخصی از محل هزینه‌های سازمان پیدا کنید؟
سازمان مجاهدین خلق حدود دو تا سه هزار نفر نیروی کادر مستقر در آلبانی دارد، شاید همین تعداد در کشور‌های دیگر هوادار و عضو دارد و روی هم رفته با حساب خانواده‌های قربانیان خود شاید ده تا بیست هزار نفر آدم مرتبط دارد و بسیاری از آنها انگیزه‌های سیاسی و ایدئولوژیک و مالی دارند که اغلب مستقیم یا غیرمستقیم به آنها برای خدمت‌شان یا نگه داشتن‌شان در اردوگاه خود پول یا امکانات دیگر ارایه می‌شود. از سوی دیگر به لابی‌های ایرانی و غیرایرانی سازمان در کشور‌های دیگر از جمله برخی از نمایندگان مجلس و سیاست‌مدارها و احزاب مختلف و نخبگان تاثیرگذار و روزنامه‌نگاران یا افکار عمومی و کسانی‌که می‌توانند برای منافع سازمان تاثیرگذار باشند نیز کمک مالی و سرویس‌هایی ارایه می‌شود. مثلا سفر، کار، پروژه اقتصادی، تفریح و حق‌الزحمه سخنرانی و...

در سال‌ها و به خصوص ماه‌های اخیر، احتمالا با توصیه مرشد جدیدشان ترکی الفیصل رییس پیشین سازمان امنیت پادشاهی سعودی و تغییر رویکرد رهبری مجاهدین خلق، سازمان‌های مختلف ضدایرانی، به این نتیجه رسیدند که به دلیل منفور بودن سازمان بین اغلب ایرانیان، بدون ذکر نام و آرم سازمان و عکس رهبران‌شان کار کنند و سازمان دیگران را مخفیانه از نظر پول، سازماندهی، لابی و تدارکات تامین کنند. قبلا مجاهدین خلق اصرار داشت انفرادی کار کرده و تصاویر و آرم‌شان همه جا باشد اما الان به این نتیجه رسیده‌اند به دلیل عدم محبوبیت پشت صحنه باشند و از گروه‌های دیگر حمایت پشت صحنه کنند و از هر لابی ضدایرانی نیز بدون ملاحظه حمایت می‌کنند.برای نمونه، در گروه‌های دست راستی ضد اسلام و ضد ایران و طرفدار اسراییل در اروپا و امریکا ردپای آنها را می‌بینید از جمله ارتباط با اسراییل در افشای مطالب مربوط به ایران که اسراییل کسب می‌کند و به نام مجاهدین برای کسب اعتبار این سازمان ارایه می‌کند که در حوزه هسته‌ای قابل مشاهده است. وجود پول‌های هنگفت غیرقابل باور که اغلب از 17 سال پول سرشار اهدایی نفت حکومت صدام است، مجاهدین خلق را به یک کارتل پولی عمده تبدیل کرده.

در دنیای امروز می‌گویند پول حرف می‌زند! ممکن است یک نفر با شما اختلاف نداشته باشد اما مشکلات مالی باعث می‌شود نتواند همکاری کند و مشوق مالی می‌تواند حمایت زیادی را جلب آنان کند. مجاهدین خلق، با وجود انزجار عمومی نسبت به آن در بین اغلب ایرانیان، در بین همه گروه‌های ایرانی، اپوزیسیون‌تر از همه است، چون پول، گذشته، نفوذ، ایدئولوژی، سازمان‌دهی، نفرات و لابی دارد اما یک عنصر را ندارد، که آن بی‌بهره بودن از سرمایه اجتماعی و احترام و اعتماد و آبرو بین مردم ایران است و چون این عنصر را ندارند روی نفوذ غیرمستقیم تمرکز می‌کنند.

‌با نگاهی به گذشته سازمان مجاهدین خلق، آیا پیش از انقلاب نیز این سازمان از چنین تکنیک‌هایی برای جمع‌آوری سرمایه استفاده می‌کرد؟ درآمد‌های سازمان مجاهدین پیش از ورود به فاز فعلی در حوزه اقتصاد چگونه بود؟
سازمان مجاهدین خلق بسیاری از اعضای‌شان سابقا در جبهه ملی و نهضت آزادی بوده‌اند و با روحانیت نیز همراهی‌هایی داشته‌اند. در دهه نخست فعالیت تا سال 1354؛ در مجموع ارتباط مجاهدین خلق با بازار و روحانیت و منابع مالی مذهبی خوب بوده است و بیشتر پولی که مجاهدین به دست می‌آورد پول داوطلبان مذهبی و روحانی و ملی بود. اینها در واقع کسانی بودند که کمک می‌کردند به خاطر دشمنی با شاه و متدین دانستن مجاهدین؛ بعد از سال 54 اتفاقاتی رخ می‌دهد و باعث می‌شود که مجاهدین خلق این پشتوانه را از دست بدهد. از یک طرف مساله مارکسیست شدن رهبری سازمان در بیرون زندان و از یک طرف مماشات نسبی که رهبری داخلی زندان با مارکسیست شدن سازمان داشت و با این مساله برخورد چندانی نکرد باعث شد که مجاهدین خلق از چشم جامعه مذهبی و ثروتمندان مخالف حکومت شاه بیفتد و همین‌طور ارتباطات سیستماتیک آنها نیز سست یا قطع می‌شود. بعد از انقلاب نیز این مساله ادامه پیدا می‌کند و بعد از خروج رهبری سازمان از ایران در سال 1360 به حداقل می‌رسد و ارتباطات سازمان با ثروتمندان داخل نیز عمدتا قطع می‌شود.

در خارج ارتباطات مالی محدودی از کشورهای مختلف ضدایران وجود داشت. تا زمانی که مساله اتحاد با عراق و گفت‌وگو‌های محرمانه با طارق عزیز در پاریس پیش می‌آید و سازمان مجاهدین را با سهم نفت صدام به اوج می‌رساند، چون سازمان مجاهدین خلق برخلاف دیگر گروه‌هایی که از صدام پول می‌گرفتند سهم نفت داشت و از هفتاد هزار بشکه در روز شروع شد و به صد هزار بشکه رسید. علاوه بر آن پس از جنگ کویت، فروش مخفیانه نفت صدام در دوران تحریم و درآمدزایی از طریق نقض تحریم به نفع عراق هم پیش آمد که تا زمان سقوط حکومت بعثی در مارس 2003 ادامه یافت. ضرب و تقسیم این اعداد بنا به این ارقام و بهای متوسط جهانی نفت طی 17 سال، به علاوه دیگر کمک‌های مالی از دیگر کشورها، به ارقام نجومی و درآمد سرشار نزدیک 50 میلیارد دلار می‌رسد. به گمان من، هیچ گروه اپوزیسیونی در تاریخ جهان، چنین مبلغی از دشمنان کشور خود نگرفته است.

‌آیا اتهامی نیز به این مستند و به شخص شما در راستای انجام این پروژه زده شد؟
مساله پرداختن به مجاهدین خلق فراتر از این است که حکومت ایران بخواهد از آن استفاده کند یا نکند. این موضوع، یک دغدغه ملی فراحکومتی است. من 40 ماه روی این پژوهش و مستند کار کردم و زمانی که آماده پخش شد اعتراضات اخیر رخ نداده بود و چسباندن این مستند به اعتراضات اخیر کار نادرستی است. من نیز در کار خود از هرگونه جانبداری و ارزش‌د‌اوری خودداری کرده‌ام، چون کار من فراتر از این موضوع بود و نخواستم این کار به ابزار سیاسی تبدیل شود. فقط به عنوان یک پژوهشگر تاریخی به این موضوع که کاری درباره آن صورت نگرفت کار کردم و از نظر محتوا کار خود را، دست‌کم به عنوان نخستین کار رسانه‌ای در این مقوله، دقیق و مطلوب می‌دانم. البته محدودیت‌های اجرایی، به خصوص در ایام همه‌گیری کرونا، مانع شد که کار از نظر فنی آرمانی شود.به نظر من این کار در مجموع قابل دفاع است و از جانب کسانی که در ایران و خارج از ایران که حتی مخالف حکومت ایران نیز هستند تمجید شده است و اهمیت توجه به خطر مجاهدین خلق را در جهت ضربه زدن به منافع راهبردی ملی جدی گرفتند. فکر می‌کنم این مساله موضوعی ادامه‌دار باشد؛ کار من آخرین کار این حوزه نیست و فقط اولین کار است حتما کار‌های بعدی باید بهتر از این شود چون این نوع کارها باید استمرار و تکامل داشته باشد.

‌به عنوان سوال آخر؛ به نظر شما تا چه حد سازمان مجاهدین خلق دست‌کم گرفته شده است؟
به نظر من بسیاری قبلا این سازمان را دست‌کم گرفته بودند و کسانی هم که آنها را دست‌کم نگرفته‌اند، صدای‌شان شنیده نشده بود. برخی از نهاد‌ها نیز تصورشان از مجاهدین دو سه هزار نفر پیرمرد و پیرزن در آلبانی است که پشت کامپیوتر نشسته و فعالیت سایبری دارند؛ در حالی که سازمان مجاهدین خلق با نسل جدید که با پول و اشتراکات سیاسی و ایدئولوژیک به آن وصل شده است، می‌تواند سازمان را به عنوان یک فرقه در حال گسترش احیا کنند. بخش دیگر کودک سربازهای قدیمی هستند که اغلب از این سازمان کنار رفته و علیه مجاهدین کار می‌کنند اما بعضا در سازمان هستند؛ چه کسانی که داخل کشور بودند و رفتند به سازمان ملحق شدند یا کسانی که در خارج بودند. این کودک سربازهای سابق که مورد سوءاستفاده‌های مختلف سیستماتیک سازمان قرار گرفته‌اند، اگرچه 90درصد جدا شده و اخیرا نیز به افشای جنایات سازمان علیه خودشان پرداخته‌اند، اما 10درصد باقی‌مانده‌شان می‌توانند نسل جدید بدنه و رهبری مجاهدین خلق باشند و همچنان به عنوان یک خطر بالقوه مطرح بوده و هستند. ما در این مستند، دو بخش کامل را به فجایع سازمان و موسسات پوششی خیریه آن علیه خانواده‌ها و فرزندان قربانی شده آنان اختصاص دادیم و ضمنا در کل مستند تلاش کردیم که با استنا به اسناد رسمی غیرقابل انکار غربی، به سکوت و همراهی موسسات ناظر خیریه‌ها و دیگر نهادهای رسمی اروپایی و امریکایی با تبهکاری‌های سازمان یافته مجاهدین خلق و تلاش هدفمند و آگاهانه برای نادیده گرفتن و رفع و رجوع اتهامات جدی علیه مجاهدین خلق بپردازیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...