کتاب «همچون باران با من حرف بزن و بگذار گوش کنم» [Talk to me like the rain and let me listen] نوشته تنسی ویلیامز [Tennessee Williams] این بار با ترجمه فرید قدمی و از سوی نشر سیب‌سرخ منتشر شد.

همچون باران با من حرف بزن و بگذار گوش کنم» [Talk to me like the rain and let me listen] نوشته تنسی ویلیامز [Tennessee Williams]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، ناشر در توضیحی بر این اثر می‌نویسند: «تنسی ویلیامز(1983-1911) از مهمترین نویسندگان قرن بیستم آمریکاست که در کنار آرتور میلر و یوجین آونیل چهره‌ای سراپا مدرن و انتقادی به تئاتر مدرن آمریکا بخشیده است و با نمایش‌نامه‌هایی همچون «اتوبوسی به نام هوس» «گربه روی شیروانی داغ» که مبنای ساخت فیلم‌هایی درخشان و موفق نیز قرار گرفته‌اند، به نامی آشنا برای مردم جهان بدل شده است.

در بخشی از کتاب آمده است: «زن بازوی عریان لاغرش را از آستین ریونِ صورتیِ کیمونویش می‌کشد بیرون و لیوان آب را بلند می‌كند و انگار وزن لیوان کمی او را می‌کشد جلو. مرد مهربان و موقر از روی تخت او را نگاه می‌کند که آب می‌نوشد. موزیک ملایمی شروع می‌شود، مرددانه، عبارتی که چندین‌بار تکرار می‌شود انگار کسی در اتاق بغلی دارد تلاش می‌کند آوازی را با ساز ماندولین اش به یاد بیاورد. گاهی چیزی به اسپانیایی خوانده می‌شود. می‌تواند آوازِ استریلیتا باشد.»

کتاب «همچون باران با من حرف بزن و بگذار گوش کنم» نوشته تنسی ویلیامز، در 23 صفحه، به قیمت 9هزار تومان، در قطع رقعی، جلد شومیز و ترجمه فرید قدمی از سوی نشر سیب‌سرخ منتشر شد.

[این کتاب برای نخستین بار با ت‍رج‍م‍ه‌ م‍رج‍ان‌ ب‍خ‍ت‌م‍ی‍ن‍و منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

هنر |
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...