اصلاح اصلاحات | آرمان ملی
کتابِ «مبارزه علیه وضع موجود» [All Power to the Imagination! : The West German Counterculture from the Student Movement to the Greens] نوشته سابینه فون دیرکه [Sabine Von Dirke] تاریخچهای از نقش تأثیرگذار و فوقالعاده جنبش دانشجویی و ضدفرهنگ علیه فرهنگ و سیاست آلمان غربی بعد از جنگ جهانی دوم است. سابین فون دیرکه با بررسی جنبشهای ضدفرهنگی نوپا در آلمان غربی طی دهه 1950 آغاز به کار کرد. او به سراغ گزارش ظریف جنبش دانشجویی دهه 1960 میرود، و توصیف سازگاری آن با نظریههای هربرت ماركوزه، تئودور آدورنو و سپس مفاهیم «بورژوازی» استقلال هنر و فرهنگ را بازگو میكند. او در ادامه، توسعه ابعاد فرهنگ زیباییشناسی بنیادی و تأثیرات تروریسم چپ بر فضای سیاسی آلمان را بررسی میکند. در این راستا به «اکوپولیتیک» - یعنی جنبش سبز یا حزب سبزها توجه شده است. فون دیركه در پایان با طرح این سوال كه آیا تحولی كه این كتاب دنبال میكند - از نقدهای متأثر از مارکسیست به فرهنگ و جامعه گرفته تا مواضع چپگرایانه متنوعتر- نشاندهنده پیشرفت است یا خیانت به آرمانهای رادیكال. این مطالعه با جاهطلبی در مورد چپ آلمان، سهم مهمی در درک ما از تاریخ اروپا پس از جنگ جهانی دوم دارد.
در نگاهی دقیقتر میتوان گفت که این کتاب به جنبش دانشجویی آلمان غربی میپردازد، جنبشی که مانند اکثر جنبشهای دانشجویی در دهه 1960 فعال بود و بیشتر درمورد مسائل اجتماعی- فرهنگی بود. این کتاب تلاش میکند نقدهایی را که جنبش در رابطه با آن رویدادها و افکار پیش از آن وارد کرده است، تفسیر کند. به همین ترتیب، به روشها و اهداف تشکیل جنبش دانشجویی میپردازد، جنبشهایی که می خواستند فرآیند سازش با واقعیتهای گذشته فاشیستی و ضددموکراتیک آلمان را در ذهنیت آلمان پس از دوره غنی توسعه اقتصادی بزدایند. آنطور که مفهوم میشود این روشها و تأثیرات، که «حافظه تاریخی مهم» نامیده میشوند، به منظور از بینبردن گرایشهای فاشیستی در سیاست معاصر آلمان، با امید به کنارآمدن با گذشته نزدیک، به کار گرفته شده است.
بر این اساس، ورود شماری از دانشجویان ناراضی آلمان به ساختار دولت آن کشور در دهه 1980 در شمار مهمترین تحولات اروپا در سالهای پس از پایان جنگ دوم جهانی بود. بنا بر باور فون دیرکه، جوانان آن کشور، سرخورده از سیر وقایع و بیاعتماد به نسل پیش، ابتدا دو راه را در پیش گرفتند: درسخواندهها اگزیستانسیالیستهایی شدند با لباسهایی همواره سیاه به علامت سوگواری برای جامعهای که در آن منظور از حرفزدن کتمان حقیقت است و قصد از سکوت انکارآن؛ و جوانان طبقه کارگر عربدهجویانی شدند لباسهای چرمی به تن و سوار بر موتورسیکلتهایی پرسروصدا دسته اول طبقه متوسط را نگران میکرد و دسته دوم او را میترساند. اواخر دهه 1960 اوضاع وخیمتر شد: کسانی سلاح برداشتند تا نظامی را که به نظرشان فاسد و دروغگو میرسید سرنگون کنند.
اما تلاطمی که پس از پایان هر جنبش به وجود میآمد، اساس و پایهها را زیر سوال میبرد. به دنبال تلاش برای زندگی، موجی از اعتراضات، که از رنگ صلحآمیز قبلی جنبش ساطع شده بود، به وجود میآمد - که در اواخر روز یکشنبه عید پاک، هنگامی که یک درگیری گسترده بین دانشجویان و پلیس آغاز شده بود، به اوج خود رسید. همانطور که زابینه اشمیتکه متذکر میشود: «این شورشها نقطه عطفی در جنبش دانشجویی آلمان بود؛ شکستگی قابل مشاهده که منجر به شکستی شدید در بدنه نظام حاکم میشود.» اما آنچه گاهی قلب جنبش را به درد میآورد، همانا آرمانهای متناقض جنبش بود که فعالیتهای بعدی را فلج میکرد.
در خلال کتاب، فوندیرکه در پی آشکارکردن این نکته است که «تغییر تمرکز ذهنیات فردی به طبقه اجتماعی برمیگردد»، بنابراین جنبش نیروی خود را در معنای روند فردگرایانه از دست میدهد، لذا آنچه اصالت در رفتار و حرکت شناخته میشود همانا روند جمعگرایانه است. از نظر فلسفی، این عمل برای آشکارکردن کنش و واکنشهای عجیبوغریب هر جنبش است که بهنظر میرسد به دنبال آگاهی جمعی است که براساس اعمال انتقادی بر رفتار منفرد پیشبینی شده است. از نظر عملی، این جنبش گاهی نمیتوانست به اهداف خود برسد: قوانین اضطراری درنهایت تصویب شد، دانشگاهها اصلاحات گستردهای را مشاهده نکردند، و فراخوان بزرگی برای کنجکاوی وجود نداشت.
فوندیرکه اظهار داشته كه: «دانشجویان به زبانی صحبت میكنند كه فرمول آن یك زبان جدید حزب باطنی را تشكیل میدهد.» بااینحال، اعتراض مسالمتآمیز آنها به یکی از خشونتهای فعال و نظامیگرایانه منتقل شده است. فراکسیون ارتش سرخ در آلمان، یک گروه منشعب که قبلا وابسته به SDS بوده، خشونت را «به عنوان یک اقدام همزمان رهایی و دفاع» میدانست که «دولت را مجبور میکند فاشیسم خود را آشکارا نشان دهد» و این فرآیند آلمان را در دهه 1970 به وحشت انداخت. این با توجه به قصد اصلی، یک تجدیدنظر در استفاده بسیار هوشمندانه از جنبش دانشجویی است. زبان جنبش دانشجویی مشابه یک حزب متعارض است، درواقع یک جنبش ضدفاشیستی مسالمتآمیز است که اگر در اقتدار حل شود، بدیهی است که آگاهی تاریخی آن را فراموش میکند.
اگرچه، شاید بتوان این واقعیت را بهجای غیرممکن جلوهدادن تحلیل فعلی، برای شرطبندی یک لحظه مهم تاریخی مورد استفاده قرار داد، اما این جنبش، مانند بسیاری از جنبشهای دیگر، گاهی سرگرمکننده بود، اما برای مدتی آگاهکننده وضع موجود بود. همانطور که فون دیرکه متذکر میشود «دادگاه فرانکفورت در سال 1965... اکثریت جوانان آلمانی را برای اولینبار با حادثه هولناک هولوکاست آشنا کرد و حساسیت آنها را در مورد شکست تاریخی و گناه بیشتر کرد.» یعنی نسلی جدید، با فکری جدید، و چشمهای تازهبازشده، رو بهسوی حقیقتهای جهان خود. مثلا آدورنو، اگرچه عضوی از نسل دانشجو نبود، اظهار داشت که «شعرگفتن بعد از هر حرکت جنبش وحشیانه است.» دقیقا این درک، وحشیگری مطلق و ریاکاری ناآشکار اما عمیق است که در قلب آلمان معاصر نهفته است، و دانشآموزان در بالاترین سطح خود به آن دست یازیدهاند. به همین دلیل، ایجاد مجدد جامعه آلمان برای اجازهدادن به دانشآموزان، در فراخوان خود برای آگاهی، به یک فراخوانِ دگماتیسم و خشونت تبدیل شد.
از نظر فوندیرکه «زندگی و کار روشنفکران جنبش/ دانشمندان هنرمند هماهنگی جنبش است»، او استدلال میکند که «جنبشهای اجتماعی بهندرت هماهنگ هستند، بلکه مملو از اختلاف هستند. با بررسی زندگی و کار یک دانشمند هنرمند جنبش که با جنبش در تضاد بود، میتوان تناقضات و معضلات موجود در هر جنبش اجتماعی را در برههای از تاریخ جنبش برطرف کرد.» فون دیرکه در ادامه اینطور تاکید میکند که «رمز پیروزی هر جنبش نداشتن احساس گناه جمعی است، یا به طور مناسبتر، فقدان احساس گناه جمعی است. رویکرد چنین عملی کاهش مسئولیت در برابر بلایایی است که بر سر میلیونها قربانی آلمانیها نازل میشود.» بنابراین مشخص میشود که در جنبش، وظیفه هر شخص، داشتن حافظه و مساله گناه جمعی است؛ بر این اساس تضادهای درون جنبشهای دانشجویی نزول کرده و موج فرهنگی و هنری جدید راه را بهسوی پیروزی هموار میکند.
نکته مهم دیگر این است که به عقیده فون دیرکه «گناه ملی یا احساس مسئولیت اخلاقی جمعی برای دانشجویان سال 1968 وجود نداشت.» به عبارتی دیگر جنبشهای دانشجویی گناه هولوکاست را بر دوش جمعی والدینشان گذاشتند. تنها «فرزندان» دستنخوردهای باقی ماندند - بیگناه و بدون مسئولیت در قبال جنایات والدینشان. بعلاوه، و از همه مهمتر، استراتژی «بیگناهی» آنها به یک سطح عالی اخلاقی در مبارزه برای بازسازی و تحریک «یک دموکراتیک جدید» در آلمان غربی منجر شد. عملکرد هنری و ضدفرهنگ قدیم زمانی رخ داد که جامعه آلمان غربی به شدت به انگیزه دموکراتیک نیاز داشت که چپ جدید آلمان غربی برای بهکاربردن آن تلاش میکرد. جنبشهای دانشجویی به دلیل ادعاهای واقعی خود مبنی بر بیگناهی اخلاقی خود در واقعه هولوکاست، به ادعای حقیقت جنبش خود اعتبار بخشیدند. خودِ معصومیت اخلاقی اعلامشده یک اهرم فشار - اقتدار اخلاقی - بود که آنها در جنگ قدرت بر سر «دموکراتیک جدید» آلمان غربی اعمال کردند.
بهطور کلی، هدف از این کتاب، تمرکز بر جنبه خاصی از فرهنگِ مخالف وضع موجود است که درکِ خود از اثر هنری و جایگاه و کارکرد تولید هنری و پذیرش آن در جامعه را بیان میکند. برای درک این بخش خاص فرهنگ، فون دیرکه از «فرهنگ زیباییشناسی» استفاده میکند. از این رو، کتاب حاضر مشابه ایران دهه هشتاد خورشیدی، امروز، و حتی ایران سودای اصلاحات و مبارزه با وضع موجود است، که به طور دائم تکرار شونده است. کلام آخر اینکه، کتاب به خوبی تلاش میکند رابطه سیاست در معنای عام و هنر را در دوران اوج جنبش دانشجویی نشان بدهد، مواضع ایدئولوژیک هنر بدیل و کارهای صورتگرفته در این راستا را نیز معرفی میکند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............