یکی از داستان‌های کوتاه کتاب "داستان‌های شهر جنگی" نوشته حبیب احمد‌زاده برنده یک جایزه ادبی در کشور انگلیس شد.

به گزارش مهر، ترجمه انگلیسی داستان کوتاه "نامه‌ای به خانواده سعد" اثر
حبیب احمدزاده، جایزه سوم ادبی "رایتینگ فورج" انگلیس را بدست آورد.

برگزارکنندگان این مسابقه در سایت خود چنین نوشته‌اند که در بررسی داستان‌هایی از پنج قاره جهان به جز قطب جنوب انجام شده، سه داستان با کیفیت را به علت مفاهیم فوق‌العاده، تنوع عناصر، سبک خوب نگارش و ایجاد جهان داستانی قانع کننده به عنوان جوایز این دوره خود برگزیده‌اند.
 
داگلاس بروتون با داستان "the piano tuner"، اندرو اسکات با داستان " I peel the clouds away" و
حبیب احمدزاده با داستان "a letter to the sad family" سه برگزیده این جایزه هستند.
 
داستان احمدزاده در کتاب "داستانهای شهر جنگی" توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
 
تاکنون داستان "نامه ای به خانواده سعد" به سه زبان انگلیسی، عربی و فرانسه ترجمه شده و ترجمه انگلیسی آن در کتابی با نام "City Under Siege" در کشور آمریکا چاپ و در معرض فروش گذاشته شده است.
 
هر سه داستان کوتاه برگزیده شده در سایت این رقابت ادبی با آدرس  http://writingforge.co.uk/writing-forge-competition-result.asp قرار داده شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...