همزمان با برپایی نمایشگاه کتاب فرانکفورت، جایزه صلح اتحادیه ناشران آلمان به "سائول فریدلندر" مورخ چک‌تبار صهیونیست اهدا شد.

فریدلندر تحلیلگر سیاسی و تاریخ معاصر، در اکتبر 1932 در پراگ متولد شد. استاد تاریخ دانشگاه های کالیفرنیا و لس آنجلس صاحب آثاری چون "تاریخ صهیونیسم"، "مقدمه‌ای بر سقوط؛ هیتلر و آمریکا"، "وقتی خاطره می‌آید"، "تاملاتی بر نازیسم" و "آلمان نازی و یهودیان"است. او صهیونیست بودنش را جزو افتخارات خود می‌داند.

"اتحادیه ناشران و کتابفروشان آلمان" جایزه‌ای به نام "جایزه صلح" را همه‌ ساله همزمان با هفته برگزاری نمایشگاه کتاب طی مراسمی در "کلیسای پاول" فرانکفورت به شخصیتی فرهنگی - اجتماعی یا نهادی و سازمانی که به زعم ایشان در پیشبرد و تحقق اندیشه‌های بشردوستانه و صلح‌طلبانه و ایجاد تفاهم میان ملت‌ها مؤثر بوده است، اهدا می‌کند.

ارزش نقدی "جایزه صلح" بالغ بر 15 هزار یورو است و داوران آن متشکل از هیئتی از شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی آلمان و نیز نمایندگانی از اتحادیه ناشران این کشور است. به گزارش مهر، این جایزه که مهمترین جایزه فرهنگی آلمان است از اهمیت و شهرت جهانی برخوردار است.

شایان ذکر است معیار داوران در گزینش فرد منتخب مجموعه کوشش‌های بشردوستانه و صلح‌طلبانه وی در گستره دانش و ادبیات و آفرینش آثار هنری اعلام شده است!

برخی دریافت‌کنندگان "جایزه صلح" اتحادیه ناشران و کتابفروشان آلمان از آغاز تاکنون به شرح ذیل هستند: ماکس تاو نویسنده نروژی‌تبار آلمانی، آلبرت شوایتزر پزشک و نویسنده شهیر که یک سال بعد نیز موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد، مارتین بوبر فیلسوف و مورخ یهودی اتریشی، هرمان هسه نویسنده و شاعر آلمانی، تورتن وایلدر نویسنده آمریکایی، کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی، ویکتور گالنتس ناشر انگلیسی، ماکس فریش نویسنده سوئیسی، لشک کولاکوفسکی متفکر و متکلم لهستانی، آسترید لیندگرن نویسنده سوئدی، لف کاپولف نویسنده معترض روسی، اوکتاویو پاز نویسنده مکزیکی، واتسلاف هاول (واسلاو هاول) [Václav Havel] نویسنده و نمایشنامه‌نویس لهستانی که به مقام ریاست جمهوری این کشور رسید، کارل ددسیوس، مترجم و ویراستار لهستانی، پرفسور آن ماری شیمل شرق شناس و اسلام‌شناس آلمانی، ماریو بارگاس یوسا نویسنده پروئی، یاشار کمال نویسنده اهل ترکیه، آسیه جبار نویسنده الجزایری، یورگن هابرماس فیلسوف آلمانی، چینوآ آچبه نویسنده نیجریه‌ای، سوزان سانتاگ نویسنده آمریکایی و اورهان پاموک نویسنده ترک.

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...