ماریو بارگاس یوسا، برنده نوبل ادبیات و یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبیات لاتین در سن ۸۹ سالگی درگذشت.

ماریو بارگاس یوسا

به گزارش کتاب نیوز، در بیانیه‌ای که توسط پسرش، آلوارو بارگاس یوسا، در شبکه اجتماعی X منتشر شد، آمده است: «با اندوه فراوان اعلام می‌کنیم که پدرمان، ماریو بارگاس یوسا، امروز در لیما در آرامش و در میان اعضای خانواده‌اش درگذشت.»

ماریو بارگاس یوسا متولد ‌۲۸ مارس ‌۱۹۳۶ است و از مهم‌ترین آثار او می‌توان به «سال‌های سگی» (‌۱۹۶۶)، «جنگ آخرالزمان» (‌۱۹۸۴)، «مرگ در آند» (‌۱۹۹۶) و «سور بز» (‌۲۰۰۲) و همچنین «سردسته‌ها»، «گفت‌وگو در کاتدرال»، «زندگی واقعی آلخاندرو مایتا»، «در ستایش نامادری»، «راه بهشت»، «چرا ادبیات؟» و «دوشیزه‌ خانم تاکنا» اشاره کرد.

یوسا در سال ‌۲۰۰۸ نشان عالی هنر و ادبیات فرانسه را دریافت کرد. جایزه‌ ادبی «دن‌کیشوت»، جایزه‌ سروانتس و جایزه صلح آلمان در کارنامه‌ی ادبی او می‌درخشند. یوسا در حالی در هفتم اکتبر سال ۲۰۱۰ برنده‌ جایزه‌ نوبل ادبیات شد که حدود ۲۰ سال به عنوان یکی از کاندیداهای این جایزه‌ شناخته می‌شد.

یوسا در سن ۱۹ سالگی، برای اولین بار با خولیا اورکیدی (Julia Urquidi) ازدواج کرد که ۱۰ تا ۱۴ سال از او بزرگتر و عمه‌ی همسر اول دایی‌اش بود. این رابطه الهام‌بخش رمان نیمه‌زندگی‌نامه‌ای و طنزآمیز «عمه خولیا و میرزابنویس» (La tía Julia y el escribidor / Aunt Julia and the Scriptwriter) شد. آنها بعداً طلاق گرفتند.

او در دوران دانشجویی و اوایل نویسندگی، برای تأمین مخارج زندگی مجبور بود همزمان چندین شغل داشته باشد. گفته می‌شود در یک دوره او تا هفت شغل مختلف از جمله روزنامه‌نگاری، کار در کتابخانه، و نوشتن متن برای برنامه‌های رادیویی را همزمان انجام می‌داد.

یوسا در سال ۱۹۹۳، پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری پرو و در دوران ریاست جمهوری آلبرتو فوجیموری که روابط پرتنشی با او داشت، تابعیت اسپانیا را دریافت کرد.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...